والدين دو فرشته جهان آفرينش

مشخصات كتاب

شابك : 35000 ريال: 978-964-9910-33-8

شماره كتابشناسي ملي : 1156496

عنوان و نام پديدآور : والدين دو فرشته جهان آفرينش/محمد اميني گلستاني .

مشخصات نشر : قم: سپهرآذين، 1386 .

مشخصات ظاهري : 320ص .

يادداشت : پشت جلد لاتيني شده : Valedein 2 fereshtey jahane afarinesh

يادداشت : عنوان عطف : والدين 2 فرشته جهان آفرينش .

يادداشت : كتابنامه : ص . [317] - 320 ؛ همچنين به صورت زيرنويس .

سرشناسه : اميني گلستاني، محمد، 1317 -

وضعيت فهرست نويسي : فهرست نويسي توصيفي

تقديم

به تو مادر اى وجودش سرشار از مهربانى ها، اى درياى بيكران رأفت و محبت، اى تجسّم رحمت بى انتهاى خداوندى، اى موجود دوست داشتنى جهان آفرينش: بالأخره اى مصداق ايثارها و ازخود گذشتگى ها؛

و به تو اى پدر اى ركن استوار زندگيم، و اى عمود خيمه عمرم: اى اسوه خوبيها، اى زبان زد خاص و عام اى اباذر زمان، اى نمونه پارسائى اى سالك الى اللّه به هردوى شما ثواب اين اثرم را هديه مى كنم و نگران دعاى خير شما هستم روحتان شاد.

تقدير و تشكر از همسر زحمتكش و ياور خوشى ها و ناخوشى هايم و همسفر رنجور دوران زندگانيم حاجيه خانم (عفت عرفانى) صبيّه محترمه حضرت آيت اللّه حاج شيخ على عرفانى قدّس سرّه، كه در دوران تأليف آثارهايم، وسايل رفاه و آسايش مرا فراهم نموده است، تا با آرامش جسم و جان اين اثرها رابه پايان ببرم، و با اعتذار از زحمات طاقت فرساى عمر سپرى شده اش در خانه من كه خود نيز نمونه اى از مادران فداكار مى باشد، كمال تقدير و تشكر را دارم و به پاس احترام او و اداى مزد كوچكى از زحمات صبورانه اش:

والدين بزرگوارشان را كه اسوه تقوى و پرهيزكارى و عبوديت و بندگى بودند و در واقع پدر و مادر دوم من هم هستند، با والدين خودم در ثواب اين اثر ناچيزم شريك مى نمايم و علوّ درجات همه شان را از خداوند رؤف و مهربان مسئلت دارم آمين.

محمد امينى گلستان

بخش 1 والدين

اشاره

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد للّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّد الأنبياء و المرسلين محمد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله و سلم و على أهل بيته الطّپيّبين الطّاهرين سيّما ولده بقية اللّه الأعظم و خليفته فى أرضه و حجّته على خلقه حجّة بن الحسن عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف، روحى و أرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، واللّعنة الدّائمة الأبديّة على أعدائهم أجمعين من الان الى لقاء يوم الدين

پيشگفتار

پيشگفتار مدتى در اين فكر غرق بودم، حالا كه پدر و مادر عزيز (دو استوانه استوار زندگى ام) را، از دست داده و از نعمت عظماى ديدار وجود آنها محروم مانده ام؛ چگونه مى توانم روح بزرگ آنها را از خودم شاد و خوش حال نمايم، راههاى فراوان به نظرم آمد، ديدم خدا را سپاس گزارم كه؛ در هريك از آن راهها قدمى برداشته و آنها را بى بهره نگذاشته ام آخرين راهى كه نظرم را جلب كرد اين بود كه قلم به دست گرفته و به طور خلاصه در باره «پدرها و مادرها» كتابى فراهم آورم و ثواب آن را به روح عموم پدران و مادران، بخصوص پدر و مادر خودم، هديه نمايم شايد گوشه اى از حقوق بى پايان آنها را بيان نموده و ذره اى از دَيْنِ بى كران آنان را، ادا كرده باشم و از خداى توانا مسئلت نمايم همه پدران و مادران را قرين رحمت و مغفرت خود قراردهد انشاءاللّه تعالى.

قبل از شروع به تنظيم اصل كتاب به

چند مطلب توجه نمائيد.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 12

1

خداى متعال با حكمت متعاليه خود، سنگ بناى زيبائى جهان و نظام احسن و اكمل را در وجود نر و ماده؛ بنا نهاده، و ادامه حيات و زيربناى زندگى را در وجود آفريده هاى مُوَلّد و توليد كننده استوار ساخته و برقرار نموده است.

هيچ موجود رشد كننده و ذيحيات پيدا نمى شود مگر اينكه از زوج و جفت يا به عبارت ديگر از پدر و مادر به وجود آمده اند؛ چنان كه در قرآن كريم نيز به اين معنا تصريح نموده و مى فرمايد: «منزّه است كسى كه تمام زوج ها را آفريد، از آنچه كه زمين مى روياند، و از خودشان و از آنچه نمى دانند». «1»

با جمله «و ممّا لايعلمون» مى فهماند كه زوجها و جفتهاى زيادى هست كه هنوز دانش بشرى به حيطه كشف فورمول وجودى آنها راه پيدا نكرده و از وجود آنها اطلاع ندارد و از كشف آنها عاجزمانده است!.

پس هرموجود زنده اى از نباتات و سبزيجات و حيوانات گرفته تا انسان صاحب عقل و خرد، بايد از جفت و يا نر و ماده به وجود آيد درست است موجودات تك ياخته اى و تك سلولى نيز يافت مى شود اما كم و ناچيز!.

2

در منطق انسانيت و اسلاميت حكم بر اين است كه انسان در برابر كسانى كه حقّى در گردن آدمى دارند، احترام نموده و تا سرحد امكان در صدد خوبى و نيكى متقابل در آيند «هر گاه به شما تحيّت گويند،

پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد؛ (يا لا أقل) به همان

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 13

گونه پاسخ گوييد، خداوند حساب همه چيز را دارد». «1»

روى اين اصل كلّى و قانون انسانيت است كه همه افراد بشر موظفند به ريشه وجودى خود يعنى پدر و مادر احترام به سزائى نموده در مقام جبران يك هزارم بلكه يك ميليونم محبت آنها برآيند.

گر چه عواطف انسانى و مسأله حق شناسى به تنهائى براى رعايت احترام در برابر والدين كافى است: ولى از آنجا كه اسلام حتى در مسائلى كه عقل در درك اهميت آن استقلال كامل دارد، و عاطفه نيز آن را به وضوح در مى يابد، سكوت روا نمى دارد؛ بلكه به عنوان تأكيد در اين گونه موارد بخصوص در مورد احترام والدين، دستورات لازم را با ريزه كارى هايش، صادر كرده و در اين باره آن قدر تأكيد نموده است كه مانند آن، در كمتر مسأله اى ديده مى شود، حتّى اجازه نمى دهد فرزندان منتظر بمانند تا والدين براى رفع احتياج خود لب بگشايند و اظهار نياز كنند بلكه اولاد را وادار مى سازد كه در بر آوردن خواسته هاى آنان، قدم به جلو گذاشته و ايثار گرانه پيش دستى نمايند اگرچه والدين غنى و بى نياز باشند. «2»

مضافاً بر اين در زندگى روز مرّه ما براى هرچيزى كارشناس و خبره آن، قيمت تعيين مى كند و بهاء مى دهد مثلًا براى طلا و جواهر، زرگر، و براى ساختمان، مهندس عمران و معمار و براى اتومبيل، ميكانيك و

بالأخره براى مسائل شرعى: فقيه و مجتهد وو ..؛

امّا چون تعيين ارزش و بيان مقام والدين از حيطه فكرى ما بيرون و كارشناس آنها خود خداوند است، لذا مدال افتخارهاى متعددى براى آن ها اعطاء فرموده كه ذيلًا به چند مورد آن، اشاره مى كنيم:

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 14

الف- در چهار سوره از قرآن مجيد نيكى به والدين بلا فاصله بعد از مسأله توحيد قرار گرفته اين همرديف بودن دو مسأله، بيانگر اين است كه اسلام تا چه حد براى پدر و مادرها، احترام قائل شده است.

1- در سوره بقره مى خوانيم: لا تعبدون الّا اللّه و بالوالدين احساناً. «1» 2- در سوره نساء و اعبدوا الله و لا تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناً. «2»

3- در سوره انعام مى فرمايد: ألّا تشركوا به شيئاً و بالوالدين احساناً. «3»

4- در آيات سوره اسراء نيز اين دو را قرين هم آورده است و قضى ربك أن لا تعبدوا الّا ايّاه و بالوالدين احساناً. «4» ب- اهميت اين موضوع تا آن جا مورد توجه است كه هم قرآن و هم روايات صريحاً توصيه مى كنند كه حتى اگر پدر و مادر كافر باشند رعايت احترامشان لازم است. «5»

ج- در قرآن مجيد، شكرگزارى در برابر پدر و مادر را در رديف شكرگزارى در برابر خدا و نعمتهايش قرار داده است چنانكه مى خوانيم: ان اشكر لى و لوالديك «6»

با اينكه نعمت خدا بيش از آن اندازه است كه قابل احصا و شماره باشد: ولى ذكر والدين در

اين مقطع، دليل بر عمق و وسعت حقوق پدران و مادران مى باشد

د- قرآن حتى كمترين بى احترامى را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است.

در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه فرمود: اگر چيزى كمتر از «أفّ» وجود داشت خدا از آن نيز نهى مى كرد «7» (افّ كمترين اظهار ناراحتى است) و اين حد

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 15

اقل مخالفت و بى احترامى نسبت به پدر و مادر است: و از اين جمله است نظر تند و غضب آلود به پدر و مادر انداختن «1».

ه- با اينكه جهاد يكى از مهمترين برنامه هاى اسلامى است: مادام كه جنبه وجوب عينى پيدا نكند يعنى داوطلب به قدر كافى باشد؛ بودن در خدمت پدر و مادر را بر اعزام به جبهه و حضور در ميدان جنگ، ترجيح مى دهد! و اگر موجب ناراحتى آنها شود، جايز نمى داند.

در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و عرض كرد من جوان با نشاط و ورزيده اى هستم و جهاد را دوست دارم ولى مادرى دارم كه از اين موضوع ناراحت مى شود: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ارجع فكن مع والدتك فو الذى بعثنى بالحق لُانسها بك ليلةً خيرٌ من جهادٍ فى سبيل الله سَنَةً: برگرد و با مادر خويش باش: قسم به آن خدائى كه مرا به حق مبعوث ساخته است يك شب مادر با تو مأنوس گردد

از يك سال جهاد در راه خدا بهتر است!

ولى هنگامى كه جهاد: جنبه وجوب عينى پيدا كند و كشور اسلامى در خطر نابودى قرار گيرد و حضور همگان لازم شود، هيچ عذرى پذيرفته نيست، حتى نارضائى پدر و مادر!.

در مورد ساير واجبات كفائى و همچنين مستحبات؛ مسأله همانگونه است كه در مورد جهاد گفته شد.

و- رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: ايّاكم و عقوق الوالدين فانّ ريح الجنّة توجد من مسيرة الف عام و لا يجدها عاق: بترسيد از اينكه عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شويد، زيرا بوى بهشت از هزار سال راه به مشام مى رسد: ولى هيچ گاه به كسانى كه در مورد خشم پدر و مادر قرار گرفته اند نخواهد رسيد. «2»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 16

اين تعبير اشاره لطيفى به اين موضوع است كه چنين اشخاص نه تنها به بهشت گام نمى گذارند بلكه در فاصله بسيار زيادى از آن قرار مى گيرند و حتى نمى توانند به آن نزديك شوند.

3

ذكر اين نكته را لازم مى دانم كه گاه مى شود پدر و مادرها به فرزندانشان كارهاو خواسته هاى غير منطقى و يا خلاف شرع پيشنهاد مى كنند، بديهى است اطاعت آنها در هيچيك از اين موارد لازم نيست: در سوره لقمان مى خوانيم: و ان جاهداك على أن تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروف اً «1»: اگر آنها به تو اصرار كنند كه مشرك شوى اطاعتشان مكن: ولى در زندگى دنيا

به نيكى با آنها معاشرت نما!؛

ولى با اين حال بايد با منطق و درايت، در بهترين صورتش با اين گونه پيشنهادها برخورد كرد، حديثى از امام كاظم عليه السلام بشنويد فرمود: كسى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و از حق پدر و فرزند سؤال كرد فرمود: لا يُسمّيه بِاسْمِهِ، و لا يمشى بين يديه، و لا يجلس قبله، و لا يستسب له: بايد او را با نام صدا نزند (بلكه بگويد پدرجان، بابا، آقا!) و جلوتر از او راه نرود (وپيشى نگيرد)، و قبل از او ننشيند و كارى نكند كه مردم به پدرش بدگوئى كنند (نگويند خدا پدرت را نيامرزد كه چنين كردى!) «2»

تفاصيل مطالب فوق و ساير دانستنى هاى مفيد در باره والدين را در اين مختصر مطالعه خواهيد نمود انشاءاللّه تعالى.

4

مطلبى كه اكيداً بايد مورد توجه قرار گيرد اين است، در دين مقدس اسلام، آن اندازه كه براى رعايت ادب و احترام و نيكى و اطاعت و ساير وظائف براى فرزندان نسبت

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 17

به والدين، بيان شده است، متقابلًا براى والدين نيز در باره اولاد و رعايت احوال آنان دستورات زياد داده است، از قبيل تعليم و تربيت و دوست داشتن و ازدواج و حتى انتخاب نام نيك و خوردن ميوه و غذاهاى زيبا و خوب و خوشمزه در دوران باردارى مادر و دهها مسائل ديگر، كه در اين مجموعه كوچك به بيان و تفكيك آنها، كوشش فراوان

بكار رفته است.

5

بخشهاو فصل هاى اين كتاب هر يك داراى روايات اختصاصى است ولى قسمتى از روايات و مطالب، مشترك است لذا مقدارى از حقوق و وظائف والدين در بخش اولاد و قسمتى از وظائف و مطالب بخش اولاد در روايات بخش والدين آورده شده است، از اين جهت تعدادى از مطالب بخش ها مختلط است چون روايتهايش آن گونه آمده است پس براى مطلع شدن از محتواى اين كتاب، مطالعه همه فصل هاى آن لازم و ضرورى است.

6

در شماره 2 گذشت كه از نظر اخلاقى و انسانى هر فرد فرد انسان ها، موظفند در برابر آن همه زحمات طاقت فرساى والدين، سر تعظيم فرود آورده و شكر گزار باشند، زيرا در حديث مشهور نبوى، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (هر كس شكر مخلوق را بجا نياورد، شكر خالق را به جا نخواهد آورد) و نيز فرمود: (هركس به والدين شكر گزار نباشد به خدا شكر نمى گذارد و هركس شكر نعمت دهنده از بنده گان را به جا نياورد، به خداى آفريدگار نيز، شكر گذار نخواهد بود). «1»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 18

7

روايات اين كتاب از نظر رجال و سند مورد بر رسى قرار نگرفته است: فقط روايات را از اسناد و مصادر مورد قبول آورده ايم؛

در صورت داشتن اشكالات متنى و سندى مسؤليت آن متوجه صاحب سند است.

8

روايات در باره موضوع كتاب بيش از آن است كه در چندين جلد كتاب جمع آورى شود؛ ما تنها به

نمونه هائى اكتفاء نموده ايم.

9

تمامى فصلهاى كتاب احتياج به توضيح و تفسير و روشنگرى دارد، ولى از آنجا كه در اين كتاب بنا بر اختصار است و خوانندگان آن عارف و فاضل و به مراتب انسانيت آشنا هستند، ما جز در بعضى از موارد، از توضيح بيشتر صرف نظر مى گردد.

10

موضوع اين كتاب بيان وظايف و تكاليف اولاد در باره والدين و تبيين مسؤليت والدين در برابر حقوق اولاد است و از آنجا كه شرح حقوق متقابل زن و شوهر كه در واقع والدين اولادند با موضوع كتاب هم سويى و مناسبت نزديك دارد، در اين باره نيز كتاب جداگانه اى را به رشته تحرير در آورده و به اين مطلب اختصاص دادم تا خوانندگان گرامى، از مفاد آن هم بى بهره نمانند.

اين كتاب داراى دو بخش و فصل هاى مختلف مى باشد.

1- بخش والدين

آيات نازله در باره والدين.

قسمتى از روايات فراوان در مورد والدين.

حقوق مشترك پدر و مادر.

حقوق فردى پدر.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 19

حقوق اختصاصى مادر.

وظائف اولاد در برابر والدين و مطالب فراوان ديگر.

2- بخش اولاد

فضائل اولاد

وظائف والدين در برابر اولاد.

حقوق متقابل در برابر هم ديگر.

حقوق پسر و دختر.

وظائف و مسايل فراوان ديگر.

شروع به تأليف اين كتاب در تاريخ 6/ 9/ 1384 هجرى شمسى مطابق با شب 25 شوال المكرم 1426 هجرى قمرى مطابق با شب شهادت رئيس مذهب جعفرى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام و پايان آن نيز در 14/ 8/ 1386 شمسى برابر با 25 شوال المكرم 1428

قمرى شب شهادت مظلومانه امام جعفرصادق عليه السلام واقع گرديد.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 21

بخش 1

والدي

«آيات»

اشاره

«آيات» در باره والدين در قرآن كريم، تعدادى از آيات، نازل شده است كه به چند مورد آن با مختصر توضيحى اشاره مى كنيم.

1- «وإذ أخذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون إلا الله و بالوالدين إحساناً، و ذى القربى واليتامى والمساكين، وقولوا للناس حسناً». «1» و به (ياد آوريد) زمانى را كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد؛ و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى نماييد و به مردم نيك بگوييد و زيبا گو باشيد ...

2- «يسئلونك ماذا ينفقون قل ما أنفقتم من خيرٍ فللوالين و الأقربين واليتامى والمساكين وابن السّبيل و ماتفعلوا من خير فانّ اللّه به عليمٌ». «2» از تو سؤال مى كنند چه چيز انفاق كنند؟! بگو هرخير و نيكى (و سرمايه سودمند مادى و معنوى) كه انفاق مى كنيد بايد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد و هر كار خيرى كه انجام دهيد، خداوند از آن آگاه است (لازم نيست تظاهر كنيد او مى داند).

3- «واعبدوا الله و لا تشركوا به شيئا و بالوالدين إحساناً ...» «3»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 22

و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى نماييد ...

4- «قل تعالوا أتلُ ما حرّم ربّكم عليكم أن لا تشركوا به شيئا و بالوالدين إحساناً و لاتقتلوا أولادكم من املاق نحن نرزقكم و ايّاهم ...» «1» بگو بيائيد آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است، برايتان بخوانم: اينكه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد؛ و فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد ما شما و آنها را روزى مى دهيم ...

در اين آيات سوره انعام به ده فراز از دستورات مهم اسلام پرداخته كه چند فراز مربوط به بحث ما است.

الف- اينكه هيچ چيز را شريك و همتاى خدا قرار ندهيد (الّا تشركوا بِهِ شيئاً).

ب- نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد (و بالوالدين احساناً).

ج- فرزندان خود را به خاطر تنگدستى و فقر نكشيد (و لا تقتلوا اولادكم من املاق).

5- «وَ قَضى رَبُّك أَلا تَعْبُدُوا إِلّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَك الْكبرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلا تَقُل لهُمَا أُفٍ وَ لا تَنهَرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا كرِيماً.

6- وَ اخْفِض لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّب ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانى صغِيراً.

7- رَّبُّكمْ أَعْلَمُ بِمَا فى نُفُوسِكمْ إِن تَكُونُوا صلِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلأَوَّبِينَ غَفُوراً.

8- وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَدَكُمْ خَشيَةَ إِمْلَقٍ نحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطئاً كَبِيراً «2»

پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد: هر

گاه يكى از آنها- يا هر دو آنها- نزد تو: به سن پيرى برسند كمترين اهانتى به آنها روا مدار و بر آنها فرياد مزن: و گفتار لطيف و سنجيده بزرگوارانه به آنها بگو.

بالهاى تواضع خويش را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر: و بگو پروردگارا همانگونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند مشمول رحمتشان قرار ده.

پروردگار شما از درون دلهاى شما آگاه است (اگر لغزشى در اين زمينه داشتيد و جبران كرديد شما را عفو مى كند چرا كه) هر گاه صالح باشيد او توبه كنندگان را

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 23

مى بخشد.

و فرزندانتان را از ترس فقر به قتل نرسانيد: ما آنها و شما را روزى مى دهيم: مسلّماً قتل آنها گناه بزرگى است.

در آيه فوق به يك عمل زشت جاهلى كه از فجيعترين گناهان بود اشاره كرده مى گويد: فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانيد روزى آنها بر شما نيست: آنها و شما را ما روزى مى دهيم چرا كه قتل آنها گناه بزرگى بوده و هست.

9- «وبرّاً بوالديه و لم يكن جبّاراً شقيّاً» «1»

او نسبت به پدر و مادرش نيكو كار بود، و جبّار و عصيانگر نبود.

10- «و برّاً بوالدتى و لم يجعلنى جبّاراً شقيّاً» «2»

و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده؛ و جبّار و شقى قرار نداده است.

11- «وَ وَصّيْنَا الإنسانَ بِوالِدَيْهِ حُسناً وَ إِن جاهَداك لِتُشرِك بى مَا لَيْس لَك بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا إِلىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ

(8) وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فى الصلِحِينَ (9)». «3» ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند: و اگر آنها تلاش كنند كه براى من شريكى قائل شوى كه به آن علم ندارى: از آنها اطاعت مكن: بازگشت همه شما به سوى من است: و شما را از آنچه انجام مى داديد با خبر خواهم ساخت كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها را در زمره صالحان وارد خواهم كرد.

12- «وَ وَصَّيْنَا الإنسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فى عَامَينِ أَنِ اشكرْ لى وَ لِوالِدَيْك إِلىَّ الْمَصِيرُ

13- وَ إِن جَاهَدَاك عَلى أَن تُشرِك بى مَا لَيْس لَك بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَ صاحِبْهُمَا فى الدُّنْيَا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سبِيلَ مَنْ أَنَاب إِلىَّ ثُمَّ إِلىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ. «4» والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 24

و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش كرديم: مادرش او را با زحمت روى زحمت حمل كرد: (و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه اى را متحمل مى شد) و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى يابد (آرى به او توصيه كردم) كه شكر براى من و براى پدر و مادرت بجا آور كه بازگشت همه شما به سوى من است.

و هر گاه آنها تلاش كنند كه موجودى را شريك من قرار دهى كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مى دانى باطل است) از آنها اطاعت مكن: ولى با

آنها در دنيا به طرز شايسته اى رفتار كن: و پيروى از راه كسانى بنما كه به سوى من آمده اند: سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مى كرديد آگاه مى كنم.

14- «وَ وَصّيْنَا الإنسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصلُهُ ثَلَثُونَ شهْراً حَتى إِذَا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سنَةً قَالَ رَب أَوْزِعْنى أَنْ أَشكُرَ نِعْمَتَك الَّتى أَنْعَمْت عَلىَّ وَ عَلى وَلِدَى وَ أَنْ أَعْمَلَ صلِحاً تَرْضاهُ وَ أَصلِحْ لى فى ذُرِّيَّتى إِنى تُبْت إِلَيْك وَ إِنى مِنَ الْمُسلِمِينَ.

15- أُولَئك الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنهُمْ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سيِّئَاتهِمْ فى أَصحَبِ الجَنَّةِ وَعْدَ الصدْقِ الَّذِى كانُوا يُوعَدُونَ. «1» ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند: مادرش او را با ناراحتى حمل مى كند: و با ناراحتى بر زمين مى گذارد: و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سى ماه است: تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد: و به چهل سالگى وارد گردد مى گويد: پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى بجا آورم: و عمل صالحى انجام دهم كه از آن خشنود باشى: و فرزندان مرا صالح كن:

من به سوى تو بازمى گردم و توبه مى كنم: و من از مسلمينم، آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم: و از گناهانشان مى گذريم: و در ميان بهشتيان جاى دارند: اين وعده صدقى است كه وعده داده مى شدند

توضيحاتى پيرامون بعضى از آيات فوق

توضيحاتى پيرامون بعضى از آيات فوق «وَ قَضى رَبُّك أَلا تَعْبُدُوا إِلا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَك الْكبرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلا تَقُل لهُمَا أُفٍ وَ لا تَنهَرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا كرِيماً (23) وَ اخْفِض لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّب ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانى صغِيراً (24) رَّبُّكمْ أَعْلَمُ بِمَا فى نُفُوسِكمْ إِن تَكُونُوا صلِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلأَوَّبِينَ غَفُوراً (25)» «1» اين آيات سرآغازى است براى بيان يك سلسله از احكام اساسى اسلام كه با مسأله توحيد و ايمان: شروع مى شود: توحيدى كه خمير مايه همه فعاليتهاى مثبت و كارهاى نيك و سازنده است ما در اينجا فقط دو مورد توحيد و مسائل مربوط به والدين را مى آوريم مى فرمايد: با خداوند يگانه (اللّه) هيچ معبودى قرار مده (لا تجعل مع الله الها آخر).

نمى گويد: معبود ديگرى را با خدا پرستش مكن: بلكه مى گويد: قرار مده تا معنى وسيع ترى داشته باشد: يعنى نه در عقيده: نه در عمل: نه در دعا و تقاضا و نه در پرستش، معبود ديگرى را در كنار «اللّه» قرار مده.

سپس به بيان نتيجه مرگبار شرك پرداخته مى گويد: اگر شريكى براى او قائل شوى با مذمت و خذلان فرو خواهى نشست (فتقعد مذموماً مخذولًا).

انتخاب كلمه قعود (نشستن) در اينجا اشاره به ضعف و ناتوانى است: زيرا در ادبيات عرب: اين كلمه كنايه از ضعف است همانگونه كه گفته مى شود: قعد به الضعف عن القتال: ناتوانى سبب شد كه او از پيكار با دشمن بنشيند.

از تعبير بالا استفاده مى شود كه شرك سه اثر بسيار بد در وجود انسان مى گذارد:

1- شرك مايه ضعف و

ناتوانى و زبونى و ذلت است در حالى كه توحيد عامل قيام و حركت و سرفرازى است.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 26

2- شرك: مايه مذمت و نكوهش است: چرا كه يك خط روشن انحرافى است در برابر منطق عقل، و كفرانى است آشكار در مقابل نعمت پروردگار: و آنكس كه تن به چنين انحرافى دهد درخور مذمت است.

3- شرك سبب مى شود كه خداوند مشرك را به معبودهاى ساختگى اش واگذارد و دست از حمايتش بردارد: و از آنجا كه معبودهاى ساختگى، فاقد قدرت دفاعى هستند و قادر بر حمايت كسى نيستند و خدا هم حمايتش را از چنين كسان برداشته آنها مخذول يعنى بدون يار و ياور خواهند شد.

در آيات ديگر قرآن نيز همين معنى به شكل ديگرى مجسم شده است: چنانكه در سوره عنكبوت مى خوانيم: «آنها كه غير خدا را معبود خويش انتخاب مى كنند همانند عنكبوتند كه آن خانه سست و بى اساس را تكيه گاه خود قرار داده و سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است». «1»

بعد از اصل توحيد به يكى از اساسى ترين تعليمات انسانى انبياء ضمن تأكيد مجدد بر توحيد اشاره كرده مى گويد: «پروردگارت فرمان داده كه تنها او را بپرستيد و نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد (و قضى ربّك ألّا تعبدوا الّا ايّاه و بالوالدين احساناً).

قضاء مفهوم مؤكدترى از امر دارد: و امر و فرمان قطعى و محكم را مى رساند و اين نخستين تأكيد در اين مسأله است.

قرار دادن توحيد يعنى اساسى ترين اصل اسلامى در كنار نيكى

به پدر و مادر تأكيد ديگرى است بر اهميت اين دستور اسلامى.

مطلق بودن احسان كه هر گونه نيكى را دربرمى گيرد و همچنين: والدين كه مسلمان و كافر را شامل مى شود: سومين و چهارمين تأكيد در اين جمله است.

نكره بودن احسان (احساناً) كه در اين گونه موارد براى بيان عظمت مى آيد پنجمين تأكيد محسوب مى گردد.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 27

توجه به اين نكته نيز لازم است كه فرمان: معمولا روى يك امر اثباتى مى رود در حالى كه در اينجا روى نفى رفته است «پروردگارت فرمان داده كه نپرستيد جز او را» اين ممكن است به خاطر آن باشد كه از جمله «قضى» فهميده مى شود كه جمله ديگرى در شكل اثباتى در تقدير است و در معنى چنين مى باشد: پروردگارت فرمان مؤكد داده كه او را بپرستيد و غير او را نپرستيد.

و يا اينكه مجموع جمله نفى و اثبات (ألّا تعبدوا الّا ايّاه) در حكم يك جمله اثباتى است: اثبات عبادت انحصارى پروردگار، سپس به بيان يكى از مصداقهاى روشن نيكى به پدر و مادر پرداخته مى گويد: هر گاه يكى از آن دو: يا هر دو آنها نزد تو به سن پيرى و شكستگى برسند (آنچنان كه نيازمند به مراقبت دائمى تو باشند) از هر گونه محبت در مورد آنها دريغ مدار: و كمترين اهانتى به آنان مكن حتى سبكترين تعبير نامؤدّبانه يعنى أفّ به آنها مگو (اما يبلغنّ عندك الكبر احدهما او كلاهما فلا تقل لهما أفّ).

و بر سر آنها فرياد

مزن (و لا تنهرهما).

بلكه با گفتار سنجيده و لطيف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو (و قل لهما قولا كريم اً) و نهايت فروتنى را در برابر آنها بنما: و بالهاى تواضع خود را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر (و اخفض لهما جناح الذّلّ من الرحمة و بگو بار پروردگارا! آنها را مشمول رحمت خويش قرار ده همانگونه كه در كودكى مرا تربيت كرده اند (و قل رب ارحمهما كما ربّيانى صغيراً).

دقت فوق العاده در احترام به پدر و مادر.

در حقيقت در دو آيه اى كه گذشت: قسمتى از ريزه كاريهاى برخورد مؤدّبانه و فوق العاده احترام آميز فرزندان را نسبت به پدران و مادران بازگو مى كند:

1- از يكسو انگشت روى حالات پيرى آنها كه در آن موقع از هميشه نيازمندتر به حمايت و محبت و احترامند گذارده: مى گويد: كمترين سخن اهانت آميز را به آنها مگو! آنها ممكن است بر اثر كهولت به جائى برسند كه نتوانند بدون كمك ديگرى حركت كنند: و از جا برخيزند و حتى ممكن است قادر به دفع آلودگى از خود

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 28

نباشند: در اين موقع آزمايش بزرگ فرزندان شروع مى شود.

در مقطع اين چنين زندگى، آيا وجود چنين پدر و مادرى را مايه رحمت مى دانند و يا بلا و مصيبت و عذاب؟! آيا صبر و حوصله كافى براى نگهدارى احترام آميز از چنين پدر و مادرى را دارند و يا هر زمان با نيش زبان: با كلمات سبك و اهانت آميز

و حتى گاه با تقاضاى مرگ او از خدا قلبش را مى فشارند و آزار مى دهند؟! (در فصل اخبار پاسخ اين سؤالها مشروحاً خواهد آمد).

2- از سوى ديگر قرآن مى گويد: در اين هنگام به آنها أف مگو، يعنى اظهار ناراحتى و ابراز تنفر مكن، و باز اضافه مى كند با صداى بلند و اهانت آميز و داد و فرياد با آنها سخن مگو، و باز تأكيد مى كند كه با قول كريم و گفتار بزرگوارانه با آنها سخن بگوكه همه آنهانهايت ادب در سخن را مى رساند كه زبان كليد قلب است.

3- از سوى ديگر دستور به تواضع و فروتنى مى دهد: تواضعى كه نشان دهنده محبت و علاقه باشد، نه اجبار و اكراه و نه چيز ديگر.

4- سرانجام مى گويد: حتى موقعى كه رو به سوى درگاه خدا مى آورى پدر و مادر را (چه در حيات و چه در ممات) فراموش مكن و تقاضاى رحمت پروردگار براى آنها بنما.

مخصوصا اين تقاضايت را با اين دليل همراه ساز و بگو خداوندا همانگونه كه آنها در كودكى مرا تربيت كردند تو مشمول رحمتشان فرما؟.

علاوه بر آنچه گفته شد نكته مهمى كه از اين تعبير استفاده مى شود اين است كه اگر پدر و مادر آنچنان پير و ناتوان شوند كه به تنهائى قادر بر حركت و دفع آلودگيها از خود نباشند: فراموش نكن كه تو هم در كودكى چنين بودى و آنها از هر گونه حمايت و محبت از تو دريغ نداشتند محبت آنها را جبران نما.

و از آنجا كه گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعى كه بر فرزند لازم است ممكن است لغزشهائى

پيش بيايد كه انسان آگاهانه يا ناآگاه به سوى آن كشيده شود در آخرين آيه مورد بحث مى گويد: پروردگار شما به آنچه در دل و جان شما است از شما آگاهتر است (ربكم اعلم بما فى نفوسكم) چرا كه علم او در

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 29

همه زمينه ها حضورى و ثابت و ازلى و ابدى و خالى از هر گونه اشتباه است در حالى كه علوم شما واجد اين صفات نيست.

بنابراين اگر بدون قصد طغيان و سركشى در برابر فرمان خدا، لغزشى در زمينه احترام و نيكى به پدر و مادر از شما سر زند و بلافاصله پشيمان شديد و در مقام جبران برآئيد مسلّماً مشمول عفو خدا خواهيد شد: اگر شما صالح باشيد و توبه كار خداوند توبه كاران را مى آمرزد (ان تكونوا صالحين فانه كان للأوّابين غفورا).

اوّاب از ماده اوب (بر وزن قوم) بازگشت توأم با اراده مى گويند: در حالى كه رجوع هم به بازگشت با اراده گفته مى شود و هم بى اراده: به همين دليل به توبه أوبه گفته مى شود: چون حقيقت توبه بازگشت توأم با اراده به سوى خداست.

و از آنجا كه اوّاب صيغه مبالغه است به كسى گفته مى شود كه هر لحظه از او خطائى سر زند به سوى پروردگار بازمى گردد.

اين احتمال نيز وجود دارد كه ذكر صيغه مبالغه اشاره به تعدد عوامل بازگشت و رجوع به خدا باشد: زيرا ايمان به پروردگار از يكسو: توجه به دادگاه عالم قيامت از سوى ديگر: وجدان بيدار از سوى

سوم: و توجه به عواقب و آثار گناه از سوى چهارم دست به دست هم مى دهند و انسان را مؤكدا از مسير انحرافى به سوى خدا مى برند.

ابن أبى شيبة و هناد از على بن أبى طالب (عليه السلام) فرمود: إذا مالت الأفياء وراحت الأرواح فاطلبوا الحوائج إلى الله فانّها ساعة الأوّابين و قرأ فانّه كان للأوّابين غفوراً

وقتى كه سايه ها مايل (و رو به گسترش) نمود و روح ها رفت (و موقع خوابيدن رسيد يعنى شب هنگام درتاريكى و وقتى كه مردم به خواب مطلق فرو رفتند ياهنگام عصر، بلند شده و نيازها و) حوائج خود را از خدا بخواهيد چون آن (ساعتها) ساعت توبه كنندگان است (سپس آن حضرت اين آيه را تلاوت نمود) يقيناً اوست بخشنده توبه كاران (و بازگشت كنندگان) را. «1»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 30

هناد از سعيد بن مسيب در (تفسير) آيه: «فانّه كان للأوّابين غفوراً» فرمود: الأوّاب الذى يذنب ثم يستغفر ثم يذنب ثم يستغفر ثم يذنب ثم يستغفر أوّاب كسى كه گناه كند و توبه نمايد، باز گناه كند و دوباره باز گردد و سپس مرتكب گناه شود و بازگشت نمايد را گويند (يعنى از زيادى و تكرار گناه نترسد و توبه كند و به سوى خدا باز گردد كه خداوند توبه كنندگان را مى بخشد). «1»

هناد از عبيد بن عمير در تفسير) آيه «انّه كان للأوّابين غفوراً» قال الأوّاب الذى يتذكر ذنوبه فى الخلاء فيستغفر منها. أوّاب يعنى كسى كه در خلوت ها گناهانش را

به ياد آورد و استغفار نمايد (و از برگشتن به سوى خدا شرم نكند چون او بخشاينده است و مهربان). «2

تحقيقى پيرامون معنى قضاء

تحقيقى پيرامون معنى قضاء قضاء در اصل به معنى جدا ساختن چيزى است يا با عمل و يا با سخن: و بعضى گفته اند در اصل به معنى پايان دادن به چيزى است: و هر دو معنى در واقع قريب الأفق مى باشند.

از آنجا كه پايان دادن و جدا ساختن معنى وسيعى دارد: اين كلمه در مفاهيم مختلفى به كار رفته است.

قرطبى در تفسيرش شش معنى براى آن ذكر كرده:

1- قضاء به معنى امر و فرمان مانند «و قضى ربك ألّا تعبدوا إلّا ايّاه» پروردگارت فرمان داده كه جز او را نپرستيد. اسراء: 23

2- قضاء به معنى خلق مانند «فقضاهن سبع سماوات فى يومين»: خداوند جهان را به صورت هفت آسمان: در دو دوران آفريد فصلت آيه 12.

3- قضاء به معنى حكم و داورى مانند «فاقض ما انت قاض»: هر داورى مى خواهى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 31

بكن (سوره طه آيه 72).

4- قضاء به معنى فراغت از چيزى مانند «قضى الأمر الذى فيه تستفتيان»: كارى را كه در باره آن نظر خواهى مى كرديد پايان يافت (سوره يوسف آيه 41).

5- قضاء به معنى اراده مانند «اذا قضى امراً فانما يقول له كن فيكون» هنگامى كه كارى را اراده كند

به آن مى گويد موجود باش: آن هم موجود مى شود (سوره آل عمران آيه 47) 6- قضاء به معنى عهد مانند «اذ قضينا الى موسى الأمر»: هنگامى كه از موسى پيمان و عهد گرفتيم (سوره قصص آيه 44).

ابو الفتوح رازى بر اين معانى اضافه مى كند.

7- قضاء به معنى اخبار و اعلام مانند «و قضينا الى بنى اسرائيل فى الكتاب»: ما به بنى اسرائيل در تورات اعلام نموديم.

و بر اين اضافه مى توان كرد:

8- قضاء به معنى مرگ مانند «فوكزه موسى فقضى عليه»: موسى ضربه اى بر او زد و او جان داد (سوره قصاص آيه 15).

حتى بعضى از مفسران معانى قضاء را بالغ بر سيزده معنى در قرآن مجيد دانسته اند.

ولى اينها را نمى توان معانى متعددى براى كلمه قضاء دانست: زيرا همه آنها جامعى دارند كه در آن جمعند: و در حقيقت غالب معانى كه در بالا ذكر شد از قبيل اشتباه مصداق به مفهوم است: چه اينكه هر يك از اينها مصداقى است براى آن معنى كلى و جامع يعنى پايان دادن و جدا ساختن. فى المثل شخص قاضى با حكم خود به دعوا خاتمه مى دهد: آفريدگار با آفرينش خود به خلقت چيزى پايان مى دهد: خبر دهنده با اخبارش به بيان چيزى پايان مى دهد: تعهد كننده و فرمان دهنده با تعهد و فرمانشان مسأله اى را خاتمه يافته تلقى مى كنند به گونه اى كه بازگشت در آن ممكن نيست.

ولى نمى توان انكار كرد كه در بعضى از اين مصداقها آنقدر اين لفظ به كار رفته است كه به صورت معنى جديدى درآمده است از جمله قضاء به معنى داورى و به معنى امر و فرمان است

تحقيقى پيرامون معنى اف

تحقيقى پيرامون معنى افّ راغب در كتاب مفردات مى گويد: «أفّ» در اصل به معنى هر چيز كثيف و آلوده است و به عنوان توهين نيز گفته مى شود: اين كلمه تنها معنى اسمى ندارد: بلكه فعل از او نيز ساخته مى شود: مثلا مى گويند: افَفْتُ بكذا يعنى من فلان چيز را آلوده شمردم و از آن اظهار نفرت كردم.

بعضى از مفسران مانند قرطبى در تفسيرش و طبرسى در مجمع البيان گفته اند: اف و تف در اصل به معنى چركى است كه زير ناخن جمع مى شود: هم آلوده است و هم ناچيز: حتى بعضى ميان اف و تف تفاوت گذاشته اند: اوّلى را چرك گوشت و دوّمى را چرك ناخن دانسته اند: سپس مفهوم آن توسعه يافته و به هر چيزى كه مايه ناراحتى است گفته شده.

معانى ديگر نيز براى اف گفته اند: از جمله چيز كم: ناراحتى و ملامت بوى بد.

بعضى ديگر گفته اند اصل اين كلمه از اينجا گرفته شده است كه هر گاه خاك يا خاكستر مختصرى روى بدن يا لباس انسان مى ريزد: انسان با فوت كردن آنرا از خود دور مى كند: صدائى كه از دهان انسان در اين موقع بيرون مى آيد چيزى است شبيه اوف يا اف و بعدا در معنى اظهار ناراحتى و تنفر مخصوصا از چيزهاى كوچك به كار رفته است.

از جمع بندى آنچه در بالا ذكر شد و قرائن ديگر چنين استفاده مى شود كه اين كلمه در اصل اسم صوت بوده است: (صدائى كه انسان به هنگام اظهار نفرت يا ابراز تألّم و درد جزئى و

يا فوت كردن چيز آلوده اى از دهانش خارج مى شود).

سپس اين اسم صوت به صورت كلمه اى درآمده و حتى افعالى از آن مشتق شده است: و در ناراحتيهاى جزئى و يا اظهار تنفر به خاطر مسائل كوچكى: به كار رفته:

معانى مختلفى كه در بالا ذكر شد به نظر مى رسد از مصداقهاى همين معنى جامع و كلى بوده باشد.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 33

به هر حال: آيه فوق مى خواهد در يك عبارت كوتاه و در نهايت فصاحت و بلاغت اين معنى را برساند كه احترام پدر و مادر چندان زياد است كه حتى نبايد در برابر آنها كمترين سخنى كه دليل بر ناراحتى از آنها و يا بى ميلى و تنفر بوده باشد بر زبان جارى ساخت. «1

برترين توصيه نسبت به والدين

برترين توصيه نسبت به والدين وَ وَصّيْنَا الإنسانَ بِوالِدَيْهِ حُسناً وَ إِن جاهَداك لِتُشرِك بى مَا لَيْس لَك بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا إِلىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (8) وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فى الصَّالِحينَ (9) «2» ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند: و اگر آنها تلاش كنند كه براى من شريكى قائل شوى كه به آن علم ندارى: از آنها اطاعت مكن: بازگشت همه شما به سوى من است: و شما را از آنچه انجام مى داديد با خبر خواهم ساخت كسانى

كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها را در زمره صالحان وارد خواهم كرد.

شأن نزول:

روايات مختلفى در شأن نزول آيه فوق آمده است كه عصاره همه آنها يكى است و آن اينكه: بعضى از مردانى كه در مكه بودند ايمان و اسلام را پذيرفتند هنگامى كه مادر آنها از اين مسأله آگاه شد تصميم گرفت كه غذا نخورد: آب ننوشد: تا فرزندش از اسلام بازگردد! گرچه هيچكدام از اين مادران به گفته خود وفا نكردند و اعتصاب غذا را شكستند: ولى آيه فوق نازل شد و خط روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمينه مسأله ايمان و كفر به دست همگان داد. «3»

يكى از مهمترين آزمايشهاى الهى مسأله تضاد خط ايمان و تقوا: با پيوندهاى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 34

عاطفى و خويشاوندى است: قرآن در اين زمينه تكليف مسلمانان را به روشنى بيان كرده است.

در اين آيات نخست به عنوان يك قانون كلى كه از ريشه هاى عواطف و حق شناسى سرچشمه مى گيرد مى فرمايد: ما به انسان توصيه كرديم نسبت به پدر و مادرش نيكى كند (و وصّينا الانسان بوالديه حسناً).

گرچه اين يك حكم تشريعى است ولى اين مسأله پيش از آنكه يك لازم تشريعى باشد به صورت يك قانون تكوينى در نهاد همه انسانها وجود دارد: و مخصوصا تعبير به انسان در اينجا جلب توجه مى كند: چرا كه اين قانون مخصوص به مؤمنان نيست: بلكه هر كس شايسته نام انسان است بايد در برابر پدر و مادر

حق شناس باشد: و احترام و تكريم و نيكى به آنها را در تمام عمر فراموش نكند: هر چند با اين اعمال هرگز نمى تواند دَين خود را به آنها اداء كند.

سپس براى اينكه كسى تصور نكند كه پيوند عاطفى با پدر و مادر مى تواند بر پيوند انسان با خدا و مسأله ايمان حاكم گردد: با يك استثناء صريح مطلب را در اين زمينه روشن كرده: مى فرمايد: و اگر آن دو (پدر و مادر) تلاش و كوشش كنند و به تو اصرار ورزند كه براى من شريكى قائل شوى: كه به آن علم ندارى: از آنها اطاعت مكن (و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما).

تعبير به جاهداك: مفهومش به كار گرفتن نهايت تلاش و كوشش و اصرار آنها است.

و تعبير به ما ليس لك به علم (چيزى كه به آن علم ندارى) اشاره به منطقى نبودن شرك است: چون اگر واقعا شرك صحيح بود: دليلى بر آن وجود داشت: و به تعبير ديگر جائى كه انسان علم به چيزى نداشته باشد بايد از آن پيروى نكند: تا چه رسد به اينكه علم به بطلان آن داشته باشد.

پيروى از چنين چيزى پيروى از جهل است: اگر پدر و مادر تو را وادار به پيروى از جهل كنند اطاعت آنها مكن: اصولا تقليد كوركورانه غلط است حتى اگر در مورد ايمان باشد تا چه رسد به شرك و كفر.

همين توصيه در مورد پدر و مادر در سوره لقمان نيز آمده است: با اين اضافه كه در

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 35

آنجا مى فرمايد: و صاحبهما فى الدنيا معروفاً: در عين اينكه دعوت آنها را به شرك مپذير در امور دنيا نسبت به آنها ارفاق كن و در معاشرت با آنها به نيكى عمل نما مبادا كسى چنين تصور كند كه مخالفت با پدر و مادر در مورد دعوت به شرك: دليل بر بد رفتارى با آنها است: و اين نهايت تأكيد اسلام را در مورد احترام به پدر و مادر ثابت مى كند.

به اين ترتيب از اينجا يك اصل كلى استفاده مى شود كه هيچ چيز نمى تواند بر ارتباط انسان با خدا حاكم گردد كه آن مقدم بر همه چيز است: حتى بر پيوند با پدر و مادر كه نزديكترين پيوندهاى عاطفى است.

حديث معروف كه از امير مؤمنان على عليه السلام نقل شده لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق اطاعت از مخلوق در عصيان خالق روا نيست، معيار روشنى را در اين مسائل به دست مى دهد. «1

سختى هاى دوران باردارى مادر!

سختى هاى دوران باردارى مادر! وَ وَصّيْنَا الانسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فى عَامَينِ أَنِ اشكرْ لى وَ لِوَلِدَيْك إِلىَّ الْمَصِيرُ (14) وَ إِن جهَداكَ عَلى أَن تُشرِك بى مَا لَيْس لَك بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَ صاحِبْهُمَا فى الدُّنْيَا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سبِيلَ مَنْ أَنَاب إِلىَّ ثُمَّ إِلىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (15) «2» و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش كرديم: مادرش او را با زحمت روى

زحمت حمل كرد: (و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه اى را متحمل مى شد) و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى يابد (آرى به او توصيه كردم) كه شكر براى من و براى پدر و مادرت بجا آور كه بازگشت همه شما به سوى من است.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 36

و هر گاه آنها تلاش كنند كه موجودى را شريك من قرار دهى كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مى دانى باطل است) از آنها اطاعت مكن: ولى با آنها در دنيا به طرز شايسته اى رفتار كن: و پيروى از راه كسانى بنما كه به سوى من آمده اند: سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مى كرديد آگاه مى كنم. «1»

نخست مى فرمايد: ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش كرديم (و وصيناالإنسان بوالديه).

آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره كرده مى گويد: مادرش او را حمل كرد در حالى كه هر روز ضعف و سستى تازه اى بر ضعف او افزوده مى شد (حملته أمّه وهناً على وهن).

اين مسأله از نظر علمى ثابت شده: و تجربه نيز نشان داده كه مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مى شوند: چرا كه شيره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنين خود اختصاص مى دهند: و از تمام مواد حياتى وجود خود بهترينش را تقديم او مى دارند.

به همين دليل: مادران در دوران باردارى گرفتار كمبود انواع ويتامينها مى شوند كه اگر جبران نگردد ناراحتيهائى براى آنها

به وجود مى آورد: حتى اين مطلب در دوران رضاع و شير دادن نيز ادامه مى يابد: چرا كه شير: شيره جان مادر است.

لذا به دنبال آن مى افزايد: پايان دوران شيرخوارگى او دو سال است (و فصاله فى عامين).

همانگونه كه در جاى ديگر قرآن نيز اشاره شده است و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين: مادران فرزندانشان را دو سال تمام شير مى دهند (بقره- 233).

البته منظور دوران كامل شيرخوارگى است هر چند ممكن است گاهى كمتر از آن انجام شود.

به هر حال مادر در اين 33 ماه (دوران حمل و دوران شيرخوارگى) بزرگترين

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 37

فداكارى را هم از نظر روحى و عاطفى: و هم از نظر جسمى: و هم از جهت خدمات در مورد فرزندش انجام مى دهد.

جالب اينكه در آغاز توصيه در باره هر دو مى كند ولى به هنگام بيان زحمات و خدمات تكيه روى زحمات مادر مى نمايد تا انسان را متوجه ايثارگريها و حق عظيم او مى سازد.

سپس مى گويد: توصيه كردم كه هم شكر مرا بجاى آور و هم شكر پدر و مادرت را (ان اشكر لى و لوالديك).

شكر مرا بجا آور كه خالق و منعم اصلى توأم و چنين پدر و مادر مهربانى به تو داده ام و هم شكر پدر و مادرت را كه واسطه اين فيض و عهده دار انتقال نعمتهاى من به تو مى باشند.

و چقدر جالب و پر معنى است كه شكر پدر و مادر درست در كنار شكر خدا قرار گرفته.

و در پايان آيه با لحنى

كه خالى از تهديد و عتاب نيست مى فرمايد: بازگشت همه شما به سوى من است (الىّ المصير).

آرى اگر در اينجا كوتاهى كنيد در آنجا تمام اين حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مى گيرد و مو به مو حساب مى شود: بايد از عهده حساب الهى در مورد شكر نعمتهايش: و همچنين در مورد شكر نعمت وجود پدر و مادر و عواطف پاك و بى آلايش آنها بر آئيد.

به مطلبى توجه نمائيد

بعضى از مفسران در اينجا به نكته اى توجه كرده اند كه در قرآن مجيد تأكيد بر رعايت حقوق پدر و مادر كرارا آمده است: اما سفارش نسبت به فرزندان كمتر ديده مى شود (جز در مورد نهى از كشتن فرزندان كه يك عادت شوم و زشت استثنائى در عصر جاهليت بوده است).

اين به خاطر آن است كه پدر و مادر به حكم عواطف نيرومندشان كمتر ممكن است فرزندان را به دست فراموشى بسپارند: در حالى كه زياد ديده شده است كه فرزندان

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 38

پدر و مادر را مخصوصا به هنگام پيرى و از كار افتادگى فراموش مى كنند: و اين دردناكترين حالت براى آنها و بدترين ناشكرى براى فرزندان محسوب مى شود.

و از آنجا كه توصيه به نيكى در مورد پدر و مادر: ممكن است اين توهم را براى بعضى ايجاد كند كه حتى در مسأله عقائد و كفر و ايمان: بايد با آنها مماشات كرد در آيه بعد مى افزايد: هر گاه آن دو: تلاش و كوشش كنند كه چيزى

را شريك من قرار دهى كه از آن (حداقل) آگاهى ندارى: از آنها پاطاعت مكن (و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما).

هرگز نبايد رابطه انسان و پدر و مادرش: مقدم بر رابطه او با خدا باشد: و هرگز نبايد عواطف خويشاوندى حاكم بر اعتقاد مكتبى او گردد.

تعبير به جاهداك اشاره به اين است كه پدر و مادر گاه به گمان اينكه سعادت فرزند را مى خواهند: تلاش و كوشش مى كنند كه او را به عقيده انحرافى خود بكشانند: و اين در مورد همه پدران و مادران ديده مى شود.

وظيفه فرزندان اين است كه هرگز در برابر اين فشارها تسليم نشوند: و استقلال فكرى خود را حفظ كرده: عقيده توحيد را با هيچ چيز معاوضه نكنند.

ضمنا جمله ما ليس لك به علم (چيزى كه به آن علم و آگاهى ندارى) اشاره به اين است كه اگر فرضاً دلائل بطلان شرك را ناديده بگيريم: حد اقل دليلى بر اثبات آن نيست: و هيچ شخص بهانه جوئى نيز نمى تواند دليلى بر اثبات شرك اقامه كند.

از اين گذشته اگر شرك حقيقتى داشت: بايد دليلى بر اثبات آن وجود داشته باشد و چون دليلى بر اثبات آن نيست خود دليلى بر بطلان آن مى باشد.

باز از آنجا كه ممكن است: اين فرمان: اين توهم را به وجود آورد كه در برابر پدر و مادر مشرك: بايد شدت عمل و بى حرمتى به خرج داد: بلا فاصله

اضافه مى كند كه عدم اطاعت آنها در مسأله كفر و شرك: دليل بر قطع رابطه مطلق با آنها نيست بلكه در عين حال با آنها در دنيا به طرز شايسته اى رفتار

كن

(و صاحبهما فى الدنيا معروفا).

از نظر دنيا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت كن: و از نظر اعتقاد و

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 39

برنامه هاى مذهبى: تسليم افكار و پيشنهادهاى آنها نباش: اين درست نقطه اصلى اعتدال است كه حقوق خدا و پدر و مادر: در آن جمع است.

لذا بعدا مى افزايد: راه كسانى را پيروى كن كه به سوى من باز گشته اند راه پيامبر و مؤمنان راستين (و اتبع سبيل من اناب الى).

چرا كه بعد از آن بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه در دنيا عمل مى كرديد آگاه مى سازم و بر طبق آن پاداش و كيفر مى دهم (ثم الى مرجعكم فانبئكم بما كنتم تعملون).

نفى و اثباتهاى پى در پى: و امر و نهى ها در آيات فوق: براى اين است كه مسلمانان در اين گونه مسائل كه در بدو نظر تضادى در ميان انجام دو وظيفه لازم تصور مى شود خط اصلى را پيدا كنند: و بدون كمترين افراط و تفريط: در مسير صحيح قرار گيرند: و اين دقت و ظرافت قرآن در اين ريزه كاريها: از چهره هاى فصاحت و بلاغت عميق آن است.

به هر حال آيه فوق كاملا شبيه چيزى است كه در آيه 8 سوره عنكبوت آمده است كه مى گويد: و وصّينا الّانسان بوالديه حسناً و ان جاهداك لتشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما الىّ مرجعكم فأنبّئكم بما كنتم تعملون). «1»

تكرار توصيه ها در باره مادر

تكرار توصيه ها در باره مادر وَ وَصّيْنَا الإنسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصلُهُ ثَلَثُونَ شهْراً حَتى إِذَا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سنَةً قَالَ رَب أَوْزِعْنى أَنْ أَشكُرَ نِعْمَتَك الَّتى أَنْعَمْت عَلىَّ وَ عَلى وَلِدَى وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصلِحْ لى فى ذُرِّيَّتى إِنى تُبْت إِلَيْك وَ إِنى مِنَ الْمُسلِمِينَ (15) أُولَئك الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنهُمْ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سيِّئَاتهِمْ فى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 40

أَصحَبِ الجَنَّةِ وَعْدَ الصدْقِ الَّذِى كانُوا يُوعَدُونَ (16) ترجمه: «1»

ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند: مادرش او را با ناراحتى حمل مى كند: و با ناراحتى بر زمين مى گذارد: و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سى ماه است: تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد: و به چهل سالگى وارد گردد مى گويد: پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى بجا آورم: و عمل صالحى انجام دهم كه از آن خشنود باشى:

و فرزندان مرا صالح كن: من به سوى تو بازمى گردم و توبه مى كنم: و من از مسلمينم آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم: و از گناهانشان مى گذريم و در ميان بهشتيان جاى دارند: اين وعده صدقى است كه وعده داده مى شدند.

اين آيات از مسأله نيكى

به پدر و مادر و شكر زحمات آنها كه مقدمه اى است براى شكر پروردگار شروع مى كند: مى فرمايد: ما انسان را توصيه كرديم كه در باره پدر و مادرش نيكى كند (و وصّينا الإنسان بوالديه احساناً).

وصيت و توصيه به معنى مطلق سفارش است: و مفهوم آن منحصر به سفارشهاى مربوط به ما بعد از مرگ نيست: لذا جمعى در اينجا آن را به معنى امر و دستور و فرمان تفسير كرده اند.

سپس به دليل لزوم حق شناسى در برابر مادر پرداخته مى گويد: مادر: او را با اكراه و ناراحتى حمل مى كند: و با ناراحتى بر زمين مى گذارد: و دوران حمل و از شير باز گرفتنش سى ماه است (حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا) مادر در طول اين سى ماه بزرگترين ايثار و فداكارى را در مورد فرزندش انجام مى دهد.

از نخستين روزهاى انعقاد نطفه حالت مادر دگرگون مى شود: و ناراحتيها پشت سر يكديگر مى آيد: حالتى كه به حالت ويار ناميده مى شود و يكى از سختترين حالات مادر است روى مى دهد و پزشكان مى گويند: بر اثر كمبودهائى است كه در جسم

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 41

مادر به خاطر ايثار به فرزند رخ مى دهد.

هر قدر جنين رشد و نمو بيشتر مى كند مواد بيشترى از شيره جان مادر مى گيرد: و حتى روى استخوانهاى او و اعصابش اثر مى گذارد: گاه خواب و خوراك و استراحت و آرامش را از او مى گيرد: و در آخر دوران حمل راه رفتن و حتى نشست

و برخاست براى او مشكل مى شود اما با صبر و حوصله تمام و به عشق فرزندى كه به زودى چشم به دنيا مى گشايد و بر روى مادر لبخند مى زند تمام اين ناملائمات را تحمل مى كند.

دوران وضع حمل كه يكى از سختترين لحظات زندگى مادر است فرا مى رسد تا آنجا كه گاه مادر جان خود را بر سر فرزند مى نهد.

به هر حال بار سنگينش را بر زمين گذارده دوران سخت ديگرى شروع مى شود:

دوران مراقبت دائم و شبانه روزى از فرزند: دورانى كه بايد به تمام نيازهاى كودكى پاسخ گويد كه، هيچگونه قدرت بر بيان نيازهاى خود ندارد: اگر دردى دارد نمى تواند محل درد را تعيين كند: و اگر ناراحتى از گرسنگى و تشنگى و گرما و سرما دارد قادر به بيان آن نيست: جز اينكه ناله سر دهد و اشك ريزد: و مادر بايد با كنجكاوى و صبر و حوصله تمام يك يك اين نيازها را تشخيص دهد و برآورده كند.

نظافت فرزند در اين دوران مشكلى است طاقت فرسا: و تأمين غذاى او كه از شيره جان مادر گرفته مى شود ايثارى است بزرگ.

بيماريهاى مختلفى كه در اين دوران دامان نوزاد را مى گيرد و مادر بايد با شكيبائى فوق العاده به مقابله با آنها برخيزد، مشكل ديگرى است!!.

اينكه قرآن در اينجا تنها از ناراحتيهاى مادر سخن به ميان آورده و سخنى از پدر در ميان نيست نه بخاطر عدم اهميت آن است: چرا كه پدر نيز در بسيارى از اين مشكلات شريك مادر است: ولى چون مادر سهم بيشترى دارد بيشتر روى او تكيه شده است.

يك سؤال و جواب

در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه در آيه 233

سوره بقره دوران شيرخوارگى دو

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 42

سال كامل (24 ماه) ذكر شده: و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد ان يتم الرضاعة: مادران فرزندان خود را دو سال كامل شير مى دهند: آنها كه بخواهند دوران شير دادن را تكميل كنند.

در حالى كه مجموع دوران حمل و شيرخوارگى در آيه مورد بحث فقط سى ماه ذكر شده: مگر ممكن است دوران حمل شش ماه باشد؟ فقهاء و مفسران با الهام از روايات اسلامى در پاسخ گفته اند: آرى حداقل دوران حمل 6 ماه و حداكثر دوران مفيد رضاع 24 ماه است: حتى از جمعى از پزشكان پيشين همچون جالينوس و ابن سينا نقل شده كه گفته اند: خود با چشم شاهد چنين امرى بوده اند كه فرزندى بعد از شش ماه به دنيا آمده (و ادامه زندگى داده) است.

ضمنا از اين تعبير قرآنى مى توان استفاده كرد كه هر قدر از مقدار حمل كاسته شود بايد بر مقدار دوران شيرخوارى افزود: به گونه اى كه مجموعا 30 ماه تمام را شامل گردد: از ابن عباس نيز نقل شده كه هر گاه دوران باردارى زن 9 ماه باشد بايد 21 ماه فرزند را شير دهد: و اگر حمل 6 ماه باشد بايد 24 ماه شير دهد.

قانون طبيعى نيز همين را ايجاب مى كند: چرا كه كمبودهاى دوران حمل در دوران شيرخوارگى بايد جبران گردد.

سپس مى افزايد: حيات انسان همچنان ادامه مى يابد تا زمانى كه به كمال قدرت و نيروى جسمانى رسد: و به مرز چهل سالگى

وارد مى گردد (حتى اذا بلغ أشُدّه و بلغ اربعين سنة).

بعضى از مفسران «بلوغ اشُدّ» (رسيدن به مرحله توانائى) را با رسيدن به چهل سالگى هماهنگ: و براى تأكيد مى دانند: ولى ظاهر اين است كه بلوغ اشد اشاره به بلوغ جسمانى و رسيدن به اربعين سنة (چهل سالگى) اشاره به بلوغ فكرى و عقلانى است: چرا كه معروف است: انسان غالبا در چهل سالگى به مرحله كمال عقل مى رسد و گفته اند كه غالب انبيا در چهل سالگى مبعوث به نبوت شدند.

ضمنا در اينكه سن بلوغ قدرت جسمانى چه سنى است؟ در آن نيز گفتگو است بعضى همان سن معروف بلوغ را مى دانند كه در آيه 34 اسراء در مورد يتيمان نيز به

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 43

آن اشاره شده: در حالى كه در بعضى از روايات تصريح شده كه سن هيجده سالگى است.

البته مانعى ندارد كه اين تعبير در موارد مختلف معانى متفاوتى دهد كه با قرائن روشن مى شود.

در حديثى آمده است: انّ الشّيطان يجرّ يده على وجه من زاد على الأربعين

و لم يتب، و يقول بأبى وجهٌ لا يفلح!: شيطان دستش را به صورت كسانى كه به چهل سالگى برسند و از گناه توبه نكنند مى كشد و مى گويد پدرم فداى چهره اى باد كه هرگز رستگار نمى شود! (و در جبين اين انسان نور رستگارى نيست!).

از ابن عباس نيز نقل شده: من أتى عليه الأربعون سنة فلم يغلب خيره شره فليتجهّز الى النار!: هر كس چهل سال بر او بگذرد و نيكى او بر بديش غالب

نشود آماده آتش جهنم گردد! به هر حال قرآن در دنباله اين سخن مى افزايد: اين انسان لايق و با ايمان هنگامى كه به چهل سالگى رسيد سه چيز را از خدا تقاضا مى كند: نخست مى گويد: پروردگارا! به من الهام ده و توفيق بخش تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم ارزانى داشتى بجا آورم (قال رب أوزعنى أن أشكر نعمتك التى أنعمت علىّ و عَلى والِدَىّ).

اين تعبير نشان مى دهد كه انسان با ايمان در چنين سن و سالى هم از عمق و وسعت نعمتهاى خدا بر او آگاه مى گردد: و هم از خدماتى كه پدر و مادر به او كرده است تا به اين حد رسيده: چرا كه در اين سن و سال معمولا خودش پدر يا مادر مى شود: و زحمات طاقت فرسا و ايثارگرانه آن دو را با چشم خود مى بيند: و بى اختيار به ياد آنها مى افتد و بجاى آنها در پيشگاه خدا شكرگزارى مى كند.

در دومين تقاضا عرضه مى دارد: خداوندا! به من توفيق ده تا عمل صالح بجا آورم:

عملى كه تو از آن خشنود باشى (و أن أعمل صالحاً ترضاه).

و بالأخره در سومين تقاضايش عرض مى كند: خداوندا! صلاح و درستكارى را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش (و اصلح لى فى ذريتى).

تعبير به «لى» (براى من) ضمنا اشاره به اين است كه صلاح و نيكى فرزندان من

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 44

چنان باشد كه نتائجش عائد من نيز بشود.

و تعبير فى ذرّيّتى (در فرزندان من)

به طور مطلق: اشاره به تداوم صلاح و نيكوكارى در تمام دودمان او است.

جالب اينكه در دعاى اول پدر و مادر را شريك مى كند: و در دعاى سوم فرزندان را ولى در دعاى دوم براى خود دعا مى كند: و اينگونه است انسان صالح كه اگر با يك چشم به خويشتن مى نگرد با چشم ديگر به افرادى كه بر او حق دارند نگاه مى كند.

و در پايان آيه دو مطلب را اعلام مى دارد كه هر كدام بيانگر يك برنامه عملى مؤثر است مى گويد: پروردگارا! من در اين سن و سال به سوى تو بازمى گردم و توبه مى كنم (إنّى تبت إليك).

به مرحله اى رسيده ام كه بايد خطوط زندگى من تعيين گردد: و تا به آخر عمر همچنان ادامه يابد: آرى من به مرز چهل سالگى رسيده ام و براى بنده اى چون من چقدر زشت و نازيباست كه به سوى تو نيايم و خودم را از گناهان با آب توبه نشويم.

ديگر اينكه مى گويد: من از مسلمين هستم (و انّى من المسلمين).

در حقيقت اين دو جمله پشتوانه اى است براى آن دعاهاى سه گانه و مفهومش اين است: چون من توبه كرده ام: و تسليم مطلق در برابر فرمان توأم: تو نيز بزرگوارى كن و مرا مشمول آن نعمتها قرار ده.

آيه بعد بيان گويائى است از اجر و پاداش اين گروه از مؤمنان شكرگزار صالح العمل و توبه كار كه به سه پاداش مهم در آن اشاره شده است.

نخست مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم (اولئك الذين نتقبل عنهم احسن ما عملوا).

چه بشارتى از اين بالاتر كه خداوند بزرگ و قادر و منان: عمل بنده ضعيف و ناچيزى را پذيرا شود كه

اين خود گذشته از آثار ديگر افتخارى است بزرگ و موهبتى است عالى و معنوى.

پرسش و پاسخ

با اينكه خداوند همه اعمال نيك را مى پذيرد چرا مى گويد: بهترين اعمال آنها را

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 45

پذيرا مى شود؟! در پاسخ اين سؤال جمعى از مفسران گفته اند: منظور از بهترين اعمال واجبات و مستحبات است در برابر مباحات كه اعمال خوبى است اما چيزى نيست كه مورد پذيرش واقع شود: و اجر و ثوابى به آن تعلق گيرد.

پاسخ ديگر اينكه خداوند بهترين اعمال آنها را معيار پذيرش قرار مى دهد و حتى اعمال درجه دو: و كم اهميت آنها را به حساب اعمال درجه يك به فضل و رحمتش مى گذارد: اين درست به آن مى ماند كه خريدارى به عنوان فضل و كرم اجناس متفاوتى را كه از طرف فروشنده اى عرضه شده است به بهاى جنس اعلا محاسبه كند: و از فضل و لطف خداوند هر چه گفته شود عجيب نيست.

موهبت دوم پاكسازى آنها است: مى گويد: ما از گناهانشان مى گذريم (و نتجاوز عن سيئاتهم).

در حالى كه در ميان بهشتيان جاى دارند (فى أصحاب الجنّة).

و اين سومين موهبت الهى نسبت به آنها است كه آنان را با اين كه لغزشهائى

داشته اند شستشو داده: در كنار نيكان و پاكانى جاى مى دهد كه از مقربان درگاه اويند ضمنا از اين تعبير استفاده مى شود كه منظور از اصحاب الجنة در اينجا بندگان مقرّبى هستند كه هرگز گرد و غبار معصيت بر دامانشان ننشسته و اين مؤمنان توبه كار بعد از مغفرت

الهى در كنار آنها و در سايه آنها جاى مى گيرند.

و در پايان آيه براى تأكيد بر اين نعمتها كه گفته شد مى افزايد: اين وعده صدقى است كه پيوسته به آنها داده شده است (وعد الصدق الذى كانوا يوعدون).

چگونه وعده صدق نباشد در حالى كه تخلف از وعده يا به خاطر پشيمانى و نادانى است: و يا از ضعف و ناتوانى: و خداوند از همه اين امور منزّه است.

به نكات ذيل توجه نماييد:

اين آيات ترسيمى است از يك انسان مؤمن بهشتى كه نخست رشد جسمانى و سپس مرحله كمال عقلى خود را پيموده: بعد به مقام شكرگزارى در برابر نعمتهاى پروردگار: و شكر زحمات طاقت فرساى پدر و مادر رسيده: و به موقع از لغزشها

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 46

توبه مى كند: و به انجام اعمال صالح و از جمله تربيت فرزندان اهتمام مى ورزد: و سرانجام به مقام تسليم مطلق در برابر فرمان الهى صعود مى كند: و همين امر سبب مى شود كه غرق رحمت و غفران و نعمتهاى گوناگون خداوند شود.

آرى بايد يك انسان بهشتى را از اين صفاتش شناخت.

الف- تعبير به وصّينا الانسان به انسان توصيه كرديم

اشاره به اين است كه مسأله نيكى به پدر و مادر از اصول انسانى است كه حتى كسانى كه پايبند به دين و مذهبى نيستند نيز طبق الهام فطرت به آن جذب مى شوند بنا بر اين آنها كه پشت پا به اين وظيفه بزرگ مى زنند: نه تنها مسلمان واقعى نيستند كه نام انسان براى آنها

شايسته نيست.

ب- تعبير به احسانا

(با توجه به اينكه نكره در اين موارد براى بيان عظمت مى آيد) اشاره به اين است كه به فرمان خداوند بايد در مقابل خدمات بزرگ پدر و مادر نيكى هاى بزرگ و برجسته انجام شود.

شرح درد و رنجهاى مادر در راه پرورش فرزند هم بخاطر اين است كه محسوس تر و ملموس تر است: و هم بخاطر اين كه زحمات مادر در مقايسه با پدر از اهميت بيشترى برخوردار است: و به همين دليل در روايات اسلامى تأكيد بيشترى در مورد مادر شده است (در فصلهاى بعدى ملاحظه مى فرمائيد).

در حديثى آمده است كه مردى نزد رسولخدا آمد و عرضكرد: من أبرّ؟ قال: امّك، قال ثمّ من؟ قال امّك، قال ثمّ من؟ قال امّك، قال ثمّ من؟ قال اباك: اى رسولخدا به چه كسى نيكى كنم؟ فرمود: به مادرت؛ عرض كرد: بعد از او به چه كسى؟ فرمود: به مادرت؛ براى سومين بار عرض كرد: بعد از او به چه كسى؟ باز فرمود: به مادرت و در چهارمين بار وقتى اين سؤال را تكرار كرد گفت: به پدرت!. «1»

در حديث ديگرى آمده است كه مردى مادر پير و ناتوان خود را بر دوش گرفته بود:

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 47

و به طواف مشغول بود: در همين هنگام خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد عرض كرد: هل أدّيتُ حقّها: آيا حق مادرم را اينسان ادا كرده ام؟! پيامبر در جواب فرمود: لا و

لا بزفرةٍ واحدة: نه حتى حق يك (ناله را كه در هنگام ولادت تو كرده و يك) نفس او را جبران نكردى. «1

«اخبار»

اشاره

«اخبار» آيات متعدد و اخبار و احاديث فراوان در مدح و ذم، و لعن ونفرين در باره وصل و قطع رحم، آمده است (كه بر آوردن و شمردن آنها خود چندين جلد كتاب قطور و مستقل مى خواهد، و بيرون از عهده اين كتاب است، ولى گفتنى است كه) تمامى آن مدح و تعريف ها و لعن و قدح و نفرين ها، به نحو احسن و اكمل، شامل موضوع اين كتاب نيز مى باشد، زيرا پدر و مادر، در اين مقطع حرف اول را مى زنند و مصداق كامل آن آيات و روايات است، پس ما (با قطع نظر و انصراف از آوردن آيات و اخبار مربوط به صله ارحام و قطع رحِم،) فقط به اخبار موضوع اين كتاب پرداخته و مورد بر رسى قرار مى دهيم

1- كسانى كه حتّى بوى بهشت نمى يابند

1- كسانى كه حتّى بوى بهشت نمى يابند مسئله وجوب اطاعت از والدين و پرهيز از نافرمانى آنها از مسائل مهمى است كه در همه اديان آسمانى در باره آن، توصيه هاى فراوان شده و مطابق قضاوت وجدان سالم نيز است، لذا براى نيكان اولاد حد اعلاى پاداش و جزاى خير وعده داده شده و براى بدان آنها هم بالاترين وعيد وكيفرهاى بد و مجازات هاى سخت ابلاغ شده است.

1- امام صادق عليه السلام فرمود: قال رسول الله صلى الله عليه و آله

و سلم الجنّة طيّبة طيّبها اللّه و طيّب ريحها يوجد ريحها من مسيرة ألفى عام ولا يجد ريح الجنة عاق ولا قاطع رحم ولا مُرخى الازار خيلاء رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بهشت پاك است و خدا بوى آن را پاك گردانيده و بوى آن از فاصله دو هزار سال استشمام مى شود اما عاق والدين و قاطع رحم و بد شلوار (يا دامنكشان متكبر)، به آن (نرسيده و آن را درك و) پيدا نخواهد كرد. «1»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 50

2- ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ايّاكم و عقوق الوالدين فانّ ريح الجنّة تُوجد من مسيرة ألف عام و لا يجدها عاق و لا قاطع رحم و لا شيخ زان و لا جارّ ازاره خيلاء انّماالكبرياء للّه: بترسيد از اينكه عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شويد:

زيرا بوى بهشت از فاصله هزار سال راه به مشام مى رسد: ولى هيچگاه عاق والدين و قاطع رحم و پير زناكار و دامنكشان متكبر (آن بورا) پيدا نخواهند كرد، (زيرا بزرگى و) تكبر مخصوص خدا است. «1»

3- (وروى) أبو جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): انّ الجنّة لتُوجد ريحها من مسيرة خمسمأة عام، و لا يجدها عاق و لا ديوث قيل يا رسول الله وما الديوث؟ قال الذى تزنى امرأته و هو يعلم. ابوجعفر عليه السلام از رسول

خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است بوى بهشت از فاصله پانصد سال راه استشمام مى شود، آن را نمى يابد عاق (والدين) و ديوث! گفتند: ديوث چيست اى رسول خدا؟! فرمود: كسى كه از زناى زنش اطلاع دارد و دَم نمى زند. «2»

4- امام صادق عليه السلام فرمود: اذا كان يوم القيامة كشف غطاء من أغطية الجنّة، فوجد ريحها من كان له روح من مسيرة خمسمأة عام الّا صنفاً واحداً فقيل من هم؟! قال: العاق لوالديه. زمانى كه روز قيامت (برپا) شود پرده اى از پرده هاى بهشت باز مى گردد هر كس روح (ايمان) دارد، بوى آن را از پانصد سال راه پيدا (و درك) مى نمايد، مگر يك صنف پرسيدند آن كيست؟ فرمود: عاق والدين. «3»

اختلاف روايات بالا ممكن است براى اشخاص از جهت درجه بندى ايمان يا مراتب عاق بودن فرق كند مثلًا 500 سال براى عموم و قشر ضعيف كه در مسائل دينى اطلاع زياد نداشته باشند يا عاق بودنشان در حد پايين شود، و 1000 سال

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 51

براى كسانى كه در حد متوسط در عاق والدينى قرار گيرند، 2000 سال در باره اشخاص دانا و عاقل باشد يا عاق بودنشان در حد اعلا شود؛

يا از نظر شدت و ضعف و سختى و سبكى وزيدن بادهاى كشنده، جهنم باشد

2- نخستين نوشته لوح محفوظ

2- نخستين نوشته لوح محفوظ 1- روايت شده است أنّ أوّل ما كتب اللّه فى اللّوح المحفوظ انّى أنا اللّه لا اله الّا أنا، من رضى عنه والداه فأنا منه راضٍ و من سخط عليه والداه فأنا عليه ساخطٌ نخستين چيزى كه در لوح محفوظ نوشته شد (اين بود) منم خداوند و جز من خدائى نيست هركس پدر و مادرش از او راضى شود من نيز از او راضيم و هركس والدينش بر او خشم گيرد، من نيز براو خشم مى گيرم (و شدت عمل نشان خواهم داد). «1»

2- در اخبار اسرائيليات وارد شده است أوحى اللّه تعالى الى موسى «أنّ من برّ والديه و عقّنى كتبته برّاً، و من برّنى و عقّ والديه كتبته عاقّاً» خداوند به موسى عليه السلام وحى نمود هركس به والدينش نيكى كند و بر من عاق شود، او را نيكوكار (و صالح) مى نويسم، و هر كس بر من خوبى كند و عاق والدين باشد، او را عاق مى نويسم. «2

3- رضاى خدا در رضايت والدين است

3- رضاى خدا در رضايت والدين است 1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رضا الله كلّه فى رضا الوالدين و سخطه فى سخطهما و يقول للعاق: اعمل ما شئت فانّى لا أغفر لك، و يقول للبارّ: اعمل ما شئت فانّى سأغفر لك رضاى خدا تماماً در رضايت والدين و غضب او در غضب آن دو است و به عاق والدين مى فرمايد: هرقدر مى خواهى عمل كن، من

از تو در نمى گذرم و به فرزند

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 52

صالح مى فرمايد: هرچه مى خواهى بكن من به زودى تورا مى بخشم!. «1»

2- و فرمود: رضا الله مع رضا الوالدين، و سخط الله مع سخط الوالدين. رضاى خدا با رضاى والدين و خشم او با خشم آنهاست. «2»

3- عبد الله بن عمر گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رضا الله فى رضا الوالدين و سخط الله فى سخط الوالدين رضاى خدا با رضاى والدين و خشم او با خشم آنهاست. «3

4- تا دَمِ مرگ با او حرف نزد

4- تا دَمِ مرگ با او حرف نزد ابى جعفر عليه السلام فرمود: انّ أبى نظر الى رجل و معه ابنه يمشى و الابن متكى ءٌ على ذراع الأب، قال فما كلّمه أبى مقتاً له حتّى فارق الدّنيا» پدرم ديد مردى با پسرش راه مى رود و پسر به پدرش تكيه داده است، پدرم با او به عنوان خشم (و نفرت): حرف نزد تا از دنيا مفارقت نمود. «4

5- پاداش عمل متقابل است

5- پاداش عمل متقابل است در دنيا هيچ عملى بى پاسخ و بدون پاداش نمى ماند اگر فرد نيكوكار و به درد بخور باشد و وجودش مايه بركت شود، در زندگى نتيجه خوب خواهد ديد و اگر فرد جنايت پيشه و موذى و مردم آزار باشد، نتيجه بد اين اعمال به او برمى گردد.

1- قال أبو عبد الله عليه السلام: برّوا ابائكم يبرّكم أبناءكم و عفّوا عن نساء الناس يعفّ عن نسائكم امام صادق عليه السلام فرمود: به پدرانتان نيكى كنيد تا بچه هايتان برايتان نيكى نمايند و از

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 53

زنان مردم خود دارى كنيد (و چشم بپوشيد» تا از زنهايتان چشم پوشى كنند. «1»

2- ابن عمر گفت: رسول خدا صلى الله

عليه و آله و سلم فرمود: برّوا آباءكم تبرّكم أبناؤكم و عفّوا تعف نساؤكم. به پدرانتان نيكى كنيد تا فرزندانتان به شما نيكى نمايند و خود دار (و عفيف) باشيد تا زنانتان، خوددار (وعفيف) باشند. «2»

عائشة از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: عفّوا تعفّ نساؤكم و برّوا آباءكم تبرّكم أبناؤكم .... از زنان (و ناموس مردم) خود دارى كنيد تا زنانتان، خود دار شوند و به پدرانتان نيكى كنيد، تافرزندانتان به شمانيكى نمايند. «3

6- دو گروه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را نمى بينند

6- دو گروه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را نمى بينند برابر روايات: روز قيامت عامه مسلمانها رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را مى بينند و از فيوضات محضر مباركش: استفاده فراوان برده و از بركات وجودش بهره مند مى شوند مگر دو دسته كه از همه اين نعمت ها محروم مى شوند: عاق والدين و شرابخوار، به روايت ذيل دقت نماييد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كلّ المسلمين يرونى يوم القيامة الّا عاق الوالدين و شارب الخمر، تمامى مسلمانها روز قيامت مرا مى بينند مگر عاق والدين و شرابخوار. «4

7- منتظرنماندن به اظهار نياز والدين

7- منتظرنماندن به اظهار نياز والدين والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 54

در دين مقدس اسلام تأكيد بر اين است كه اگر كسى درمواردى از نياز مادى و معنوى برادران دينى اش آگاهى يافت: براى رفع احتياج او سريعاً اقدام نموده و گرفتارى ها را از او برطرف سازد، مخصوصاً در باره والدين كه نبايد منتظر اظهار نياز آنها شد بلكه به محض اطلاع بايد هرچه زودتر به يارى آنها شتافته و خيالشان را، راحت نمود.

1- از أبى ولّاد حنّاط گفت: سألت أبا عبد الله عليه

السلام عن قول الله" وبالوالدين إحساناً" فقال: الإحسان أن تحسن صحبتهما ولا تكلّفهما أن يسألاك شيئا هما يحتاجان إليه، وإن كانا مستغنيين «1». از امام صادق عليه السلام از آيه «و بالوالدين احساناً» سؤال نمودم منظور از اين احسان چيست؟ فرمود: اين احسان آن است كه با آنها صحبت نيكو كنى و نگذارى آنها از تو از نياز هايشان چيزى بخواهند (بايد خود پيش قدم باشى) اگرچه غنى باشند. «2»

2- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و لا تقبض عليهما فيما قد وسّع الله عليك من المأكول و الملبوس و لا تُحوّل بوجهك عنهما، و لا ترفع صوتك فوق أصواتهما، فانّه من التعظيم ... و آنچه را كه خداوند از خوردنى ها و پوشيدنى ها، به تو ارزانى داشته است، از آنها مضايقه نكن (و درتنگنا قرارشان نده) و رويت را از آنها بر نگردان، و صدايت را از صداى آنها بلندتر نكن، كامل حديث در فصل حقوق مشترك روايت شماره 4. «3

8- بهترين راه مصرف مال

8- بهترين راه مصرف مال انسان در به دست آوردن مال: ز حمات زيادى را متحمل مى شود و همه گونه سختى ها را به جان مى خرد پس لازم است در برابر آن همه زحمات و ناملايمات براى مصرف آن نيز محل مناسب و ايده آل پيدا كند كه در اين باره روايات ذيل به

والدين دو فرشته

جهان آفرينش، ص: 55

تعدادى از آن مصارف پسنديده: راهنمائى مى نمايد.

1- امام رضا عليه السلام فرمود: أتى رجل إلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم بدينارين فقال: يا رسول الله أريد أن أحمل بهما فى سبيل الله، قال: ألك والدان أو أحدهما؟ قال: نعم، قال: اذهب فأنفقهما على والديك فهو خير لك أن تحمل بهما فى سبيل الله، فرجع ففعل، فأتاه بدينارين آخرين قال: قد فعلت و هذان الديناران أحمل بهما فى سبيل الله قال: ألك زوجة؟ قال: نعم، قال:

أنفقهما على زوجتك فهو خير لك من أن تحمل بهما فى سبيل الله، فرجع وفعل، وأتاه بدينارين آخرين، و قال: يا رسول الله قد فعلت و هذان ديناران أريد أن أحمل بهما فى سبيل الله، فقال: ألك خادم؟ قال: نعم، قال: فاذهب فأنفقهما على خادمك فهو خير لك من أن تحمل بهما فى سبيل الله، ففعل و أتاه بدينارين آخرين و قال: يا رسول الله أريد أن أحمل بهما فى سبيل الله، فقال: احملهما و اعلم أنهما ليسا بأفضل من دنانيرك. مردى دو دينار پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آورد و گفت: اى رسول خدا مى خواهم آن دينارها را در راه خدا حمل كرده (و خرج نمايم)؟! فرمود: آيا پدر و مادر دار ى؟ گفت: بلى؛ فرمود: برو براى آنها انفاق كن، چون برايت بهتر از خرج كردن در راه خداست!؛

رفت و به دستور عمل كرد و با دو دينار ديگر برگشته حرفش را تكرار نمود، فرمود:

آيا زن دارى؟ گفت: آرى؛ فرمود: برو براى او خرج نما كه برايت از مصرف كردن در راه خدا بهتر است! باز برگشته

و حرف خود را تكرار نمود، فرمود: آيا خدمت كار دارى؟ گفت: بلى، فرمود: برو براى او خرج كن كه بهتر است از هزينه كردن در راه خدا!! در مرتبه چهارم باز برگشت و سخنان اول را گفت: فرمود: (حالا) برو آن را در راه خدا مصرف كن و اين را بدان آن دو دينار بهتر از دينارهاى قبلى تو نيست (بلكه ثواب دينار هاى قبلى اگر بيشتر از اين دو دينار بعدى نباشد كمتر نيست!). «1»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 56

2- أبى هريرة گفت: مردى پيش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: إنّى أصبت دينارا فأردت أن أنفقه فى سبيل الله، فقال: (ألك والدان؟) قال: نعم، قال: (فأنفقه على والديك) قال:

عندى آخر، قال: (فأنفقه على ولدك) قال: عندى آخر، قال: (أنفقه على زوجك) قال:

وعندى آخر، قال: (أنفقه على خادمك) قال: عندى آخر، قال: (أنفقه حيث شئت وليس بخيرها). دينارى به دستم رسيد و خواستم آن را در راه خدا انفاق نمايم فرمود: آيا والدين دارى؟! گفت: بلى، فرمود: پس آن را براى آنها خرج نما، گفت: نزد من دينار ديگرى هست، فرمود: فرزند دارى؟ گفت: آرى، فرمود: به فرزندت خرج كن، باز گفت: دينار ديگرى دارم، فرمود: به زوجه ات مصرف نما: باز گفت دينار ديگرى دارم فرمود: خادم دارى؟ گفت: بلى، فرمود: به او صرف نما گفت: ديگرى دارم فرمود: پس به هرچه دوست دارى مصرف نما ولى بهتر از آنهانيست (بنا بر مثل

مشهور اول داخل مسجد بعد خارج آن)!. «1

9- اجازه والدين شرط شركت در جنگ

9- اجازه والدين شرط شركت در جنگ اگر جنگى رخ دهد و پيش آيد، در صورتى كه بلاد اسلام در خطر نابودى و از بين رفتن باشد، در اين صورت شركت در جنگ واجب عينى است و بايد همه مردم بسيج شده و در جنگ شركت نمايند، اما اگر نفرات به اندازه كافى وجود داشته

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 57

باشند و مى توانند دشمن را دفع نمايند، واجب كفائى مى شود در اين صورت خدمت والدين ثوابش بيش تر و اجازه آنها شرط حضور در ميدان جنگ مى باشد، به روايات ذيل توجه فرمائيد.

1- ابن عباس روايت كرده مردى به پيش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: يا رسول الله أجاهد، فقال: (ألك أبوان؟) فقال: نعم، فقال: (ففيهما فجاهد)،

وهذا حديث حسن صحيح اى رسول خدا آيا جهاد كنم؟! فرمود: آيا پدر و مادر دارى؟

گفت: بلى، فرمود: پس در (خدمت به آنها) كوشش نما و اين حديث حسن و صحيح است. «1»

2- أبى سعيد خدرى روايت كرده: أن رجلًا هاجر من اليمن إلى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: (هل لك أحد باليمن؟ فقال: أبوان، قال صلى الله عليه و آله

و سلم: أذنا لك؟ قال: لا، قال: ارجع فاستأذنهما، فإن أذنا لك فجاهد وإلا فبرّهما). مردى از يمن به سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هجرت نمود (و اذن جهاد خواست) حضرت از او پرسيد آيا در يمن كسى را دارى؟ گفت: پدر و مادر دارم، فرمود: از آنها اجازه گرفته اى؟! گفت: نه فرمود: برگرد از آنها اجازه بگير اگر اجازه دادند در جهاد شركت كن وگر نه به آنها نيكى كن (و در خدمت آنان باش). «2»

3- امام حسن عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: برّ الوالدين يجزئ من الجهاد نيكى كردن به والدين از شركت در جهاد كفايت مى كند. «3»

4- عبد الله بن عمر گفت: جاء رجل إلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم يبايعه على الهجرة و ترك أبويه يبكيان قال فارجع اليهما و أضحكهما كما أبكيتهما مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و براى مهاجرت (به جهاد) درخواست بيعت نمود و گفت: نيامدم مگر اينكه والدينم

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 58

را در حالى ترك كردم كه مى گريستند (و درفراق من اشگ مى ريختند) فرمود: به سوى آنها برگرد و آنها را آن گونه كه گرياندى بخندانشان. «1»

5- در صحيح بخارى و مسلم آمده است: أنّ رجلا استأذن النبى صلى الله عليه و آله و سلم فى الجهاد.

فقال: ألك والدان؟ قال: نعم، قال: ففيهما فجاهد مردى

از پيامبر اجازه جهاد خواست فرمود: آيا پدر و مادر دارى؟ گفت: بلى، فرمود: پس در (خدمت كردن) آنها جهاد كن (و كوشش نما). «2»

6- عبدالله بن عمر گفت: جاء رجل إلى النبى صلى الله عليه وسلم يريد الجهاد فقال ألك والدان قال نعم قال ففيهما فجاهد مردى پيش پيامبر آمد و اراده جهاد داشت فرمود: آيا پدر و مادر دارى؟ گفت: بلى، فرمود: پس با (خدمت كردن به) آنها جهاد كن (و جدّيّت نما ..). «3»

7- أبى ثابت از أبى العباس از عبد الله بن عمرو گفت: (جاء رجل إلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم يستأذنه فى الجهاد، فقال: ألك والدان؟ قال: نعم، قال: ففيهما فجاهد). مردى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اجازه جهاد خواست فرمود: آيا پدر و مادر دارى؟ گفت: بلى، فرمود: پس در (خدمت كردن) آنها كوشش نما (و جهاد كن). «4»

8- نعيم مولى أم سلمة قال خرج ابن عمر حاجّاً حتى كان بين مكة و المدينة أتى شجرة فعرفها فجلس تحتها ثم قال رأيت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تحت هذه الشجرة إذ أقبل رجل شابّ من هذه الشعبة حتى وقف على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فقال يارسول الله انّى جئت لُاجاهد معك

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 59

فى سبيل الله أبتغى بذلك وجه الله والدار الآخرة فقال أبواك حيّان كلاهما قال نعم قال فارجع فبرهما فانفتل راجعاً من حيث

جاء. ابن عمر براى حج بيرون رفت و ميان مكه و مدينه نزد درختى آمد و زيرش نشست و آن را شناخت و گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را در زير اين درخت ديدم كه مرد جوانى از اين درّه جلو آمد و در مقابل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايستاد و گفت: اى رسول خدا من آمدم در راه خدا باتو به جهاد روم و با اين كار در طلب رضاى خدا و اجر آخرت هستم (و مى جويم)، فرمود: آيا پدر و مادرت زنده اند؟ گفت: بلى، فرمود: برگرد و به آنها نيكى كن، پس (آن جوان) از راهى كه آمده بود، برگشت. «1

10- چند گروه داخل بهشت نمى شوند!

10- چند گروه داخل بهشت نمى شوند! بهشت و نعمت هاى بى شمار آن: اقتضا مى كند كه اشخاص لايق و شايسته در آن سكونت نموده و از فيوضات آن بهره مند شوند: نه هر از راه رسيده اى را كه هيچ گونه تناسبى ميان آنها وجود ندارد در آن جاى دهند: اين بهشت براى چند گروه تحريم شده است.

1- و قال صلى الله عليه و آله و سلم: يا على رأيت على باب الجنّة مكتوباً: أنت محرّم على كلّ بخيل، و مراءٍ، وعاقٍ، ونمّامٍ. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى على من (در شب معراج) ديدم به دَرِ بهشت نوشته شده است، تو به همه بخيلان و رياكاران و عاق والدينان و سخن چينان حرام شده اى

(هيچ يك از اين گروهها به تو داخل نخواهند شد!). «2»

2- أبى سعيد خدرى گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمود: لا يدخل الجنّة عاق ولا ولد زنا و لا مدمن خمر و لا منّان عاق والدين و زنا زاده و دائم الخمر و منّت گذاران، به بهشت داخل نمى شوند. «3»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 60

3- أبى الدرداء از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لا يدخل الجنّة عاقّ و لا مدمن خمر ولا مكذّب بقدر به بهشت داخل نشود، عاق والدين و دائم الخمر و تكذيب كنندگان (قضاو) قدر. «1»

4- ابن عمر از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لا يدخل الجنّة عاقّ والديه و لا منّان و لا ولد زنية و لا مدمن خمر و لا قاطع رحم و لا من أتى ذات رحم (چند گروه) داخل بهشت نشوند عاق والدين و منّت گذاران و شرابخواران دائم و زنا زادگان و قطع رَحِم كنندگان و هر كس با خويشان (ومحارم) خود هم بستر شود (و زنا كند). «2»

5- ابن عباس گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: انّ أشدّ الناس عذاباً يوم القيامة من قتل نبياً أو قتله نبىٌّ أو قتل أحد والديه و المصوّرون و عالمٌ لم ينتفع بعلمه بدترين عذاب شوندگان روز قيامت (چند طائفه است) هركس پيغمبرى را بكشد و يا پيغمبرى، او را به قتل رساند و

يا يكى از والدينش را بكشد و عكاسان كه براى گرفتن هرگونه عكس حرام اقدام نمايند و عالمى كه از علم او بهره نبرند. «3»

6- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ثلاثة لا ينظر اللّه تعالى اليهم: المنّان بالفعل، والعاق والديه، و مدمن خمر. خداى تعالى به سه گروه نظر (رحمت) نكند، منّت گذاران به كار خود و عاق والدين و هميشه مستان. «4»

7- هارون از ابن زياد: از امام صادق عليه السلام فرمود: لا يدخل الجنّة العاق لوالديه، والمدمن الخمر، والمنّان بالفعال للخير إذا عمله. به بهشت داخل نمى شوند عاق والدين و شرابخوار دائم و منت گذار به عمل خيرى كه كرده اند. «5»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 61

8- از أبى أمامة گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: أربعة لا ينظر الله إليهم يوم القيامة:

عاق، و منّان، و مكذّب بالقدر، و مدمن خمر چهار طائفه اند كه خداوند در روز قيامت به آنها نظر (رحمت) نكند عاق و منت گذاران و تكذيب كنندگان قَدَر و دائم الخمران. «1

11- ذلت مبارزه با چند گروه

11- ذلت مبارزه با چند گروه انسان در مواردى با طرف مقابل خود، به مبارزه برخواسته و براى به كرسى نشاندن نظر خود تلاش مى كند و سعى در به دست آوردن پيروزى دارد ولى در برابر سه دسته از انسان ها

ستيزى كردن: هميشه به ضرر آدمى تمام مى شود و به تحميل خواسته خود موفق نمى گردد.

ابن بهلول: از پدرش از عبد الله بن الفضل گفت: أبو عبد الله عليه السلام فرمود: ثلاثة من عازّهم ذلّ: الوالد والسلطان والغريم هركس با سه گروه ستيز كند ذليل شود پدر و سلطان و بدهكار. «2

12- تبليغ خانواده

12- تبليغ خانواده تبليغ خانواده و راهنمائى آنها به سوى سعادت و خوشبختى: جزء وظايف هر سرپرست خانواده است: عمل به اين تكليف از اهم واجبات است كه در روز قيامت از آن سؤال خواهد شد و بايد جوابگو باشد.

سليمان بن خالد گويد: به ابا عبداللّه (امام صادق عليه السلام) عرض كردم: انّ لى أهل بيت و هم يسمعون منّى أفأدعوهم الى هذالأمر؟ فقال: نعم انّ اللّه عزّ و جلّ يقول فى كتابه «يا أيّهاالّذين آمنوا قوا أنفسكم و أهليكم ناراً وقودها النّاس و الحجارة.

من خانواده اى دارم از من حرف مى شنوند آيا آنها را به اين امر (تشيّع) دعوت

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 62

نمايم؟ فرمود: بلى خداوند در كتاب خود فرموده است: «اى ايمان آورندگان خود و اهل بيت خود را از آتشى كه آتش گيره و هيزمش، مردم و سنگهاست، نگهداريد. «1»

در اين مورد مطالبى در فصل وظايف پدر در بخش اولاد خواهد آمد

13- سرنماز به كدام يك جواب دهيم!

13- سرنماز به كدام يك جواب دهيم! هنگام خواندن نماز، فقط جواب دادن به سلام واجب است اما در نمازهاى مستحبّى مى توان به نداى والدين جواب داد يانه؟.

1- بيهقى از مكحول گفت: إذا دعتك والدتك

و أنت فى الصلاة فأجبها وإذا دعاك أبوك فلا تجبه حتى تفرغ من صلاتك اگر مادرت ترا صدا زد و تو مشغول نمازى، جوابش ده و اگر پدرت صدا زد جواب نده تا از نمازت فارغ شوى!. «2»

2- ابن أبى شيبة از محمد بن منكدر گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إذا دعتك أمّك فى الصلاة فاجبها وإذا دعاك أبوك فلا تجبه اگر مادرت ترا صدا زد و تو مشغول نمازى، جوابش ده و اگر پدرت صدا زد جواب نده تا نمازت تمام شود!. «3»

3- طلق بن على گفت: شنيدم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمود: لو أدركت والدى أو أحدهما وأنا فى صلاة العشاء وقد قرأت فيه بفاتحة الكتاب فنادى يا محمد لأجبتهما لبّيك اگر والدينم و يا يكى از آنها را درك مى كردم و در حال خواندن سوره حمد در نماز عشا، مرا صدا مى زد پاسخ مى دادم (لبّيك). «4

داستان جُريح عابد

اشاره

داستان جُريح عابد 1- أبى جميلة: از أبى جعفر عليه السلام قال: كان فى بنى إسرائيل عابد يقال له جريح وكان يتعبّد فى صومعة فجاءته أمّه وهو يصلّى فدعته فلم يجبها فانصرفت، ثم أتته و دعته فلم يلتفت إليها فانصرفت ثم أتته و دعته فلم يجبها ولم يكلّمها فانصرفت، و هى تقول: أسأل إله بنى إسرائيل أن يخذلك. فلما كان من الغد جائت فاجرة و قعدت عند صومعته قد أخذها الطلق فادّعت أنّ الولد من جريح ففشا

فى بنى إسرائيل أنّ من كان يلوم الناس على الزنا قد زنى و أمر الملك بصلبه، فأقبلت امه إليه فلطم وجهها فقال لها: اسكتى! إنما هذا لدعوتك.

فقال الناس لمّا سمعوا ذلك منه: و كيف لنا بذلك؟ قال: هاتوا الصّبى فجاؤا به فأخذه فقال:

من أبوك؟ فقال فلان الراعى لبنى فلان، فأكذب الله الذين قالوا ما قالوا فى جريح فحلف جريح ألّا يفارق أمّه يخدمها. در بنى اسرائيل عابدى بود به نام «جُريح» در صومعه اى عبادت مى كرد، مادرش پيش او آمد كه درحال نماز بود و او را صدا زد و او جواب نداد، منصرف شد دوباره آمد و صدا زد به او ملتفت نشد و منصرف شد سپس باز آمد و صدا زد باز جواب نداد و با مادر حرف نزد و او نيز برگشت: در حالى كه مى گفت: از خداى بنى اسرائيل مى خواهم كه ذليلت كند!؛

فردا كه شد زن نابكارى آمد و در جلوى صومعه او نشست در حالى كه درد زايمان او را فراگرفته بود و ادعا كرد بچه اى كه به دنيا مى آيد از جريح (عابد) است اين قضيه به سرعت در ميان بنى اسرائيل پيچيد (آهاى مردم) كسى كه مردم را به خاطر زنا ملامت مى كرد حالا خودش زنا كرده (و از او بچه به دنيا مى آيد)! پادشاه دستور داد او را به دار آويزند و صومعه اش را ويران ساخته و از بيخ بركنند، مادر به صورت خود سيلى زنان آمد و مى گريست، (جريح) گفت: ساكت باش (مادر) اين به خاطر نفرين تو است (كه دامن مرا گرفت)!! وقتى كه مردم اين حرف را از او

شنيدند گفتند:

صحت اين ادعا را از كجا بدانيم؟! (جريح) گفت: بچه را حاضر كنيد! بچه را آوردند

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 64

او را گرفت و گفت: بامن حرف بزن و پرسيد پدر تو كيست؟! گفت: چوپان فلان قبيله! پس خداوند آنهائى را كه اين نسبت نا روا را به او داده بودند تكذيب كرد (و او را نجات داد و ارزش مادر را به او تفهيم نمود) جريح سوگند ياد كرد ديگر از مادر جدا نشود و به او خدمت نمايد. پس مردم وشاه به سوى او آمده و معذرت خواهى نمودند و صومعه اش را از زر و سيم بنا كردند و زانيه را سنگسار نمودند. «1»

2- يزيد بن حوشب الفهرى از پدرش روايت مى كند كه شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمود: لو كان جريج الراهب فقيهاً عالماً لعلم أنّ اجابته امّه أفضل من عبادته ربه اگرجريج راهب فقيه دانشمند بود البتّه مى دانست جواب دادن مادرش افضل از عبادت (مستحبى) پروردگارش بود. «2

14- واى بر كسى كه با وجود والدين به جهنم رود!

14- واى بر كسى كه با وجود والدين به جهنم رود! در زندگى روز مره، انسان ها براى سهولت انجام كارى و گشودن گرهى: به وسيله و واسطه نياز دارد حتى قرآن مجيد هم براى يافتن چنين وسيله اى: تشويق نموده است «3» بدينجهت بايد از وجود

والدين حد اكثر استفاده ر ا نمود و دعاى خير آنها را: بدرقه راه زندگى خود قرار داد، و به وسيله آنها زندگى دنيا و آخرت خود را اصلاح نمود: نه اين كه در اثر آزار و اذيت به آنها: خود را بد بخت كرد!.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 65

1- موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رُغِمَ أنْفَ رَجُلٌ ذُكِرْتُ عنده فلم يصلّ علىّ، رغم أنف رجل أدرك أبويه عندالكبر فلم يُدْخلاهُ الجنّة، رغم أنف رجل دخل عليه شهر رمضان ثمّ انسلخ قبل أن يغفر له. به خاك ماليده شده است دماغ كسى كه در نزد او از من نام ببرند و به من درود نفرستد، و دماغش به خاك ماليده شده (وذليل گشته) آن كس كه پدر و مادرش را در حال پيرى درك كرده و آنها او را (به خاطر صالح بودنش دعا كرده و) به بهشت داخل نكرده باشند و همچنين است كسى كه ماه رمضان به پايان برسد و خود را جزء بخشيده شدگان قرار ندهد. «1»

2- أبى مالك از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من أدرك والديه أو أحدهما ثم دخل النار من بعد ذلك فابعده الله و أسحقه هركس پدر و مادر يا يكى از آنها را درك نمايد (و رضايت آنها را جلب نكرده و دعاگوى خويش قرار ندهد و) سپس به آتش داخل شود، خدااو

را (از رحمت خود) دور ساخته و كوبيده است. «2»

3- ابى هريره از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سه بار فرمود: رغم أنفه رغم أنفه رغم أنفه قالوا يا رسول الله من قال من أدرك والديه عنده الكبر أو أحدهما فدخل النار (ذليل) گشت و دماغش به خاك ماليده شد او!، پرسيدند اى رسول خدا! كهِ؟ فرمود: هركس كه هردوى والدين و يا يكيشان را درك نمايد و نزد او به پيرى برسند و او به آتش داخل شود (در حالى كه دعاى آنها به خاطر نيكى كردن به آنها، او را از آتش نجات نداده باشد)!. «3»

4- ابن عميرة: از دهقان: از كسى كه شنيده است أبا جعفر عليه السلام فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: من أدرك شهر رمضان فلم يغفر له فأبعده الله، و من أدرك والديه فلم يغفر له فأبعده الله، و من ذكرت عنده فلم يصلّ علىّ فلم يغفر له فأبعده الله هركس ماه رمضان را درك نمايد و بخشيده نشود پس خدا او را (از رحمت خود)

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 66

دور نموده است، و هركس والدين خود را درك نمايد و بخشيده نشود، خداوند او را (نيز از رحمت خود) دور ساخته است و چنين است كسى كه نام مرا در پيش او ذ كرنمايند و به من صلوات نفرستد. «1

15- مكافات سريع عاق والدين!

15- مكافات سريع عاق والدين! از روايات متعدد استفاده مى شود كه نتيجه بعضى از اعمال: سريعاً به انسان مى رسد و اثر خود را مى بخشد: از جمله آنها ظلم ظالم و رفتار با والدين است هم از جهت مثبت و منفى و هم از حيث دعا يا نفرين كه به سرعت دامن گير انسان مى شود.

1- أبى بكرة از پدرش از جدش أبى بكة (ابى سعيد خدرى) از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

كلّ الذّنوب يؤخّر الله منها ما شاء إلى يوم القيامة الّا عقوق الوالدين فانّه يعجّله لصاحبه فى الحياة قبل الممات و من رايا «يرائى» رايا «يرائى» الله به و من سُمع سمع الله به خداوند جزاى همه گناهان را هر اندازه كه بخواهد، تا روز قيامت به تأخير مى اندازد مگر (مكافات) عاق والدينى، در حال زندگى و پيش از مرگ مجازات مى نمايد! هركس ريا (و برخلاف واقع جلوه) كند خدا نيز او را رياكار (جلوه) دهد، و هر كس شهرت طلبى (و خود نمايى) كند خدا نيز او را (به رسوائى) مشهور نمايد. «2»

2- أبى إسحاق همدانى: از پدرش از امير مؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ثلاثة من الذّنوب تعجّل عقوبتها و لا تؤخّر إلى الآخرة: عقوق الوالدين، و البغى على الناس، و كفر الإحسان سه چيز از گناهان عقوبتش زود فرا گيرد و به آخرت

والدين دو فرشته جهان آفرينش،

ص: 67

نمى ماند، عاق والدينى و زور گوئى در حق مردم و بدى كردن در برابر خوبى. «1»

3- امام صادق عليه السلام فرمود: برّ الوالدين من حسن معرفة العبد بالله إذ لا عبادة أسرع بلوغاً بصاحبها إلى رضى الله من حرمة الوالدين المسلمَيْنِ لوجه الله تعالى لأنّ حق الوالدين مشتق من حق الله تعالى إذا كانا على منهاج الدين والسنة و لا يكونان يمنعان الولد من طاعة الله إلى معصيته، و من اليقين إلى الشك، و من الزهد إلى الدنيا، و لا يدعوانه إلى خلاف ذلك، فإذا كانا كذلك فمعصيتهما طاعة و طاعتهما معصية، قال الله عزوجل" وإن جاهداك على أن تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما" و أما فى العشرة فدار بهما، و ارفق بهما، و احتمل أذاهما لِحَقّ ما احتملا عنك فى حال صغرك، و لا تقبض عليهما فيما قد وسع الله عليك من المأكول و الملبوس و لا تحول بوجهك عنهما، و لا ترفع صوتك فوق أصواتهما، فانه من التعظيم لأمر الله و قل لهما بأحسن القول و ألطفه فانّ الله لا يضيع أجر المحسنين. نيكى در باره والدين نشانه خوب شناختن خداست چون هيچ عبادتى آدمى را با سرعت به رضاى خدانمى رساند مگر احترام والدين مسلمان به خاطر خداى تعالى، زيرا حق والدين برگرفته شده از حق خداى تعالى است (مشروط بر اينكه) در راه دين و سنت رسول خدا باشند و فرزندانشان را از فرمان بردارى (خدا) به نا فرمانى وادار نسازند و از يقين به شك نيندازند و بجاى بى اعتنائى به دنيا، به دنيا حريص نكنند، اگر برخلاف اين بخوانند، در اين صورت نافرمانى به

والدين اطاعت محسوب و فرمان بردارى از آنها معصيت خدا به حساب خواهد آمد! زيرا خداى عزّ و جلّ فرموده است «اگر والدين كوشش نمايند براى من شريك قرار دهى چيزى را كه نمى دانى، پس به آنها اطاعت نكن» ولى در معاشرت با آنها مدارا كن و رفيق باش و به اذيت هاى آنها تن در دِه آن گونه كه آنها در كوچكى تو، به آزارهايت تن در دادند، و آنچه را كه خداوند از خوردنيها و پوشيدنى ها، به تو ارزانى داشته است، از آنها مضايقه نكن (و درتنگنا قرارشان نده) و رويت را از آنها بر نگردان و صدايت را بالاتر از صداى آنها نبر (و بلندتر ننما)، چون اين كارتو فروتنى در برابر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 68

امر خداست و به آنها گفتارهاى نيكو نثار كن و بزرگوارانه برخورد نما كه خداوند پاداش نيكو كاران را تباه نخواهد نمود. «1

16- داستان سه نفر گرفتاران غار

16- داستان سه نفر گرفتاران غار بعضى از اوقات: انسان مى تواند يكى از اعمال خير خود را: وسيله قرار داده و به سوى خداى متعال توجه نمايد تا به مرام و خواسته خود برسد.

ابى هريره گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خرج ثلاثة فيمن كان قبلكم يرتادون لأهليهم فأصابتهم السماء فلجئوا إلى جبل فوقعت عليهم صخرة فقال بعضهم لبعض عفا

الأثر و وقع الحجر و لا يعلم بمكانكم إلا الله ادعوا الله بأوثق أعمالكم فقال أحدهم ألّلهم إن كنت تعلم أنه كانت امرأة تعجبنى فطلبتها فأبت على فجعلت لها جعلا فلما قربت نفسها تركتها فإن كنت تعلم أنّى إنّما جعلت ذلك رجاء رحمتك وخشية عذابك فافرج عنا فزال ثلث الحجر وقال الآخر اللّهم إن كنت تعلم أنه كان لى والدان وكنت أحلب لهما فى إنائهما فإذا أتيتهما وهما نائمان قمت حتى يستيقظا فإذا استيقظا شربا فإن كنت تعلم أنى فعلت ذلك رجاء رحمتك وخشية عذابك فافرج عنا فزال ثلث الحجر و قال الثالث أللّهم إن كنت تعلم أنّى استأجرت أجيرا يوما فعمل لى نصف النهار فأعطيته أجرا فتسخطه ولم يأخذه فوفرته عليه حتى صار من كل المال ثم جاء يطلب أجره فقلت خذ هذا كله ولو شئت لم أعطه إلا أجره الأول فإن كنت تعلم أنى فعلت ذلك رجاء رحمتك وخشية عذابك فافرج عنا فزال الحجر وخرجوا يتماشون سه نفر از پيشينيان شما براى فراهم آوردن خرج اهل و عيال خود بيرون رفتند و باران آسمانى آنها را فرا گرفت و به (غارى) در كوه پناهنده شدند (و در اثر ريزش باران) سنگ بزرگى لغزيد و دَرِ غار را مسدود نمود، به همديگر گفتند: (در بيرون نشانه و) اثرى از بودن ما در اين غار نماند و سنگ نيز پايين آمد (و راه خروج را گرفت) و جز خدا، كسى از محل ما اطلاعى ندارد (پس بيائيد) هركسى

والدين دو فرشته جهان

آفرينش، ص: 69

با محكم ترين (وپسنديده ترين) عملهاى خود خدا را بخواند (كه شايد خداوند مارا از اين مهلكه رهائى بخشد).

يكى گفت: خدايا تو خودمى دانى، زنى مرا فريفته خود كرده بود و من او را به سوى خود خواندم، او نپذيرفت تا اينكه پول زيادى پيشنهاد كردم او قبول نمود، اما وقتى كه به او نزديك شدم، به خاطر اميد به رحمت و ترس از عذاب تو، اورا ترك نموده و رها ساختم (ونافرمانى تو نكردم) اگر اين عمل من مورد قبول (و سبب رضايت) تو است، ما را از اين گرفتارى نجات ده! (ناگهان) يك سوم سنگ به پايين لغزيد!

دومى گفت: خدايا مى دانى من والدينى داشتم كه (هر روز) براى آنها شير دوشيده و آماده مى ساختم و مى آمدم اگر خواب بودند (آنها را بيدار نمى كردم كه مبادا ناراحت شوند) آن قدر سرپا مى ايستادم تا آنها بيدار مى شدند، اگر مى دانى اين كار من براى اميد به رحمت و ترس از عذاب تو بود، اين سنگ را كنار بزن كه يك سوم ديگر لغزيد، سومى نيز گفت: خدايا مى دانى من كار گرى را به كار گرفتم و تا نصف روز كار كرد و من مزد او را دادم، اما او نگرفت و قهر كرد و رفت، ولى من با مزد او كسب كردم و مال فراوان فراهم نمودم، او (پس از مدتها آمد و مزد خود را مطالبه نمود و من) همه آن مال را به او عرضه كردم و جريان را گفتم (و او خوشحال شد) اگر مى دانى من اين عمل را به خاطر رحمت و ترس از

عذابت كردم ما را نجات ده، در اين حال سنگ لغزيد و دَرِغار باز شد و آنهابه راه خود ادامه دادند!. «1

17- داستان چهار فرزند

17- داستان چهار فرزند انسان بايد در مواقع حسّاس هشيار بوده و موقعيت را بسنجد و آن را غنيمت شمارد مخصوصاً در خدمت به والدين و گرفتن دعاى خير آنها در روزهاى واپسين و پايان عمر آن دو، به قصه ذيل توجه نماييد!.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 70

عبد الرزاق در كتاب «المصنف» وبيهقى از طاوس (يمانى) نقل مى كنند كه او گفت:

كان رجل له أربعة بنين فمرض فقال أحدهم امّا أن تُمرضوه وليس لكم من ميراثه شيئ و امّا أن أُمرضه وليس لى من ميراثه شيئ قالوا بل مَرّضْهُ وليس لك من ميراثه شيئ فمرّضه حتى مات ولم يأخذ من ماله شيئاً فأُتِىَ فى النوم فقيل له أئت مكان كذا وكذا فخذ منه مائة دينار فقال فى نومه أفيها بركة قالوا لا فأصبح فذكر ذلك لامرأته فقالت له خذها فانّ من بركتها ان تكتسى منها وتعيش بها فأبى فلما أمسى أتى فى النوم فقيل له ائت مكان كذا وكذا فخذ منه عشرة دنانير فقال فيها بركة قالو لا فاصبح فذكر ذلك لإمرأته فقالت له مثل ذلك فأبى ان يأخذها فأتى فى النوم فى الليلة الثالثة ان ائت مكان كذا وكذا فخذ منه دينارا فقال

أفيه بركة قالوا نعم فذهب فأخذ الدينار ثم خرج به إلى السوق فإذا هو برجل يحمل حوتين فقال بكم هذان فقال بدينار فأخذهما منه بالدينار ثم انطلق بهما فلما دخل بيته شقّ الحوتين فوجد فى بطن كل واحد منهما درّة لم ير الناس مثلها فبعث الملك بدُرّةٍ ليشتريها فلم توجد الا عنده فباعها بِوَقْرِ ثلاثين بغلا ذهباً فلما رآها الملك قال ما تصلح هذه الّا بأخت فاطلبوا مثلها وان أضعفتم قال فجاؤا فقالوا عندك أختها نعطيك ضعف ما أعطيناك قال أو تفعلون قالوا نعم فاعطاهم أختها بضعف ما أخذوا الأولى. مردى چهار فرزند داشت و مريض شد، يكى از فرزندان گفت: يا شما از او پرستارى كنيد و از ميراثش برايتان چيزى نيست يا من از او نگهدارى نمايم و از ميراثش چيزى نمى خواهم! (زيرا من مى خواهم افتخار خدمت به پدر، در آخر عمرش، نصيب من شود و به اجر اخروى نيز برسم!!) گفتند: تو پرستارى كن و از ميراثش برايت چيزى نخواهد بود!؛

پس (پدر را) پرستارى نمود تا اينكه وفات كرد واز مال او چيزى نگرفت، در خواب ديد كسى آمد و به او گفت: برو به فلان جا در آنجا صد دينار هست و آنها را بردار، پرسيد در آن بركت هست: گفتند: نه، صبح بيدار شد و جريان را به زنش تعريف كرد، زن گفت: آن رابگير و از بركت آن پول لباس بخر و خرج زندگى ات كن، قبول نكرد، دوباره شب دوم به او گفتند: برو ده دينار بردار! گفت بركت دارد؟! گفتند: نه، باز صبح بيدار شده ماجرا را به عيالش گفت، باز زن همان جواب روز گذشته را

گفت و مرد سرپيچى نمود و نرفت، شب سوم نيز به همين منوال خواب ديد و به او گفتند

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 71

برو يك دينار بردار! گفت: آيا آن يك دينار بركت دارد؟! گفتند: بلى، رفت يك دينار را برداشت و به بازار رفت، ديد مردى دوتا ماهى مى برد، پرسيد قيمت اينها چند است؟ گفت: يك دينار! آن ماهى ها را خريد و به خانه آورد و شكمهايشان را شكافت ناگهان از شكم هر يك آنها درّى بيرون آمد كه كسى مانند آنها را نديده است پادشاه دستور داد برايش يك درّ (گرانبها پيدا كرده و) بخرند تا اينكه فرستاد (از آن مرد) يكى از درّها را به قيمت بار سى استر طلا خريد، وقتى كه شاه آن را ديد گفت:

اين يك درّ ارزش واقعى خود را پيدا نمى كند مگر اينكه لنگه دوم آن را نيز پيدا كنيد و حتى به دوبرابر آن بخريد، مأموران آمدند و پرسيدند آيا لنگه آن درّ را دارى كه ما به دو برابر قيمت آن يكى خريدارى مى كنيم! گفت: واقعاً؟! گفتند: آرى، پس آن را نيز به قيمت دوبرابر خريدند. «1» (اين است نتيجه با بركت پرستارى از پدر پير)

18- چند دستور مهم و سفارش مفيد

18- چند دستور مهم و سفارش مفيد 1- ابى هريره دو مرد را ديد از يكى پرسيد اين

چه كس تو است؟! گفت: أبى فقال لا تُسمّه و فى لفظ لا تدعه بإسمه و لا تمش أمامه و لا تجلس قبله حتى يجلس و لا تستسب له پدرم است، گفت: او را با نام صدا نكن و جلوتر از او راه مرو و پيش از او ننشين تا او بنشيند و كارى نكن كه او را سب نمايند (و مردم به او فحش دهند). «2»

2- أم أيمن گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به بعضى از اهل بيتش وصيت نمود و فرمود: لا تشرك بالله و ان عُذّبت و ان حُرّقت و أطع ربّك و والديك و ان أمراك ان تخرج من كل شئ فاخرج و لا تترك الصلاة متعمدا فان من ترك الصلاة متعمدا فقد برئت منه ذمة الله اياك و الخمر فانّها مفتاح كل شر و ايّاك والمعصية فانّها تُسخط الله لا تُنازعن الأمر أهله وان رأيت انّه لك لا تَفِرّ من الزحف و ان أصاب الناس موت وأنت فيهم فاثبت انفق على أهلك من

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 72

طولك و لا ترفع عصاك عنهم و أخفهم فى الله عزوجل.

1- به خدا شرك قرار نده اگرچه شكنجه شده و در آتش سوزانده شوى،

2- از خدا و والدينت فرمان بر (حتّى) اگر امر نمودند از هرچه دارى بيرون روى، پس بيرون رو،

3- نماز را عمداً ترك نكن، من از تارك الصلوة ذمه خدا را برى ء نمودم،

4- مبادا شراب بخورى زيرا شراب كليد همه بديها

است،

5- مبادا نافرمانى خدا كنى چون غضب خدا در آن است،

6- (در هيچ كارى) با صاحب امر ستيز نكن اگرچه خود را شايسته آن دانى،

7- از (ميدان) جنگ فرار مكن؛

8- اگر مردم را (به وسيله طاعون يا امراض مسرى ديگر) مرگ فرا گرفت و تو در ميان آنهاباشى، ثابت بمان (وبيرون نرو) «1»

9- به اهل و عيالات خود از امكانات خود انفاق نما و يارى رسان و عصاى خود را از روى آنها بر ندار (هميشه از تو حساب ببرند) و آنها را از خداى عزّوجلّ بترسان (كه در برابر او گردن فرازى نكنند، يا كمك هاى خود را از آنها مضايقه نكن). «2»

19- معناى عاق والدينى

19- معناى عاق والدينى در معناى عاق والدين بودن و حدود آن، نظريه هاى گوناگون داده شده و گفتارهاى مختلف بيان گرديده است كه از نقل آنها صرف نظر كرده و براى به دست آوردن معناى صحيح آن، به روايات ذيل، ارجاع مى دهيم.

1- عبد الرزاق و بيهقى از كعب (الأحبار) از معناى عاق والدينى سؤال نمودند گفت: إذا أقسم عليه لم يبره وإذا سأله لم يعطه وإذا ائتمنه خان فذلك العقوق اگر به او

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 73

قسم خورد (و براى چيزى تعهد نمود) آن را انجام ندهد، و اگر چيزى از او خواست، به او ندهد، و اگر چيزى را به

او به امانت سپارد، خيانت نمايد، اين است معناى عقوق. «1»

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من أحزن والديه فقد عقّهما هركس (با رفتار و كردار و گفتار خود) پدر و مادرش را غمگين نمايد محققاًبه آنها عاق شده است. «2»

3- پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام فرمود: يا على من أحزن والديه فقد عقهما. اى على هركس والدين خود را غمگين نمايد بتحقيق بر آنها عاق شده است. «3»

4- يحيى بن ابراهيم بن ابى البلاد از پدرش از جدش از ابى عبداللّه عليه السلام فرمود:

لويعلم اللّه شيئاً أدنى من أفّ لنهى عنه و هو من أدنى العقوق و من العقوق أن ينظر الرجل الى والديه فيحدّالنظر اليهما اگر خداوند چيزى پست تر از أفّ مى دانست البته از آن (نيز) نهى مى نمود و آن كمترين عاق شدن است، و از عاق والدينى است كه مرد به والدينش تيز (و غضب آلود) نگاه كند. «4»

5- امام رضاء عليه السلام در جواب مسائل محمد بن سنان نوشت: و حرّم اللّه عقوق الوالدين لما فيه من الخروج من التوقير للّه عز و جل، و التّوقير للوالدين، (و تجنّب كفر (كفران) النعمة)، و ابطال الشكر و ما يدعوا ذلك الى قلّة النّسل و انقطاعه لما فى العقوق من قلّة توقير الوالدين، والعرفان بحقّهما، و قطع الأرحام، والزهد من الوالدين فى الولد، و ترك التربية لعلّة ترك الولد برّهما و خداوند عاق والدينى را حرام نموده چون در آن بيرون شدن از بزرگداشت خداى عز وجل و بزرگ شمردن والدين: و اجتناب كردن از كفران نعمت و باطل

شدن شكر است و پيامد آن كمى نسل و نابود شدن آن است و چون در عاق والدين بودن احترام نكردن و عدم شناخت حقوق آنها است و (همچنين) قطع ارحام و دورى جستن والدين از داشتن اولاد است و ترك تربيت

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 74

آنان!، و علت (همه اين پيامدهاى ناگوار) ترك نمودن فرزند، نيكى (و احترام) به والدين است. «1»

6- جابراز أبى جعفر عليه السلام: در تفسير فرمايش خداوند" إما يبلغن عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلا تقل لهما أفّ و لا تنهرهما" قال: هو أدنى الأذى حرّم الله فما فوقه. «اگر هردو يا يكى از والدين، نزد تو پير شدند، به آنها أفّ نگو و از خود نران» فرمود: «أفّ» پائين ترين اذيت است كه از آن و بالاتر از آن را حرام كرده (و نهى نموده) است. «2»

7- حريز گويد: شنيدم أبا عبد الله عليه السلام مى فرمود: أدنى العقوق أفّ ولو علم الله أنّ شيئا أهون منه لنهى عنه كمترين عاق شدن أفّ گفتن است اگر خداوند مى دانست چيزى كمترين خوار كننده از آن هست، آن را نيز نهى مى كرد. «3»

8- عمرو بن ميمون گفت: أى رب ومن يعق والديه قال يستسب لهما حتى يسبا اى خدا كهِ عاق والدين مى شود؟! فرمود: كسى باكارهاى خود سبب سب كردن مردم به والدينش شود. «4

20- بالاترين عاق والدينى

20- بالاترين عاق والدينى تمامى اعمال انسان (نيك يا بد) درجات و مراتبى دارد مثلًا ثواب نماز واجب بالاتر از نمازهاى مستحبى و مندوب است و همچنين است روزه و ساير اعمال؛

گناهان نيز بدين منوال است ستم به ديگران بالاتر از ستم به خود است: زنابالاتر از نگاه به نامحرم است: قتل بالاتر از كتك زدن است: در عاق والدينى نيز اين گونه است قتل يكى از والدين بالاترين عقوق است حتى كتك زدن به آنها را كار ولدالزنا دانسته اند.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 75

قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: فوق كل برّ برّ حتى يُقتل الرجل فى سبيل الله فإذا قُتِلَ فى سبيل الله تعالى فليس فوقه برّ و فوق كلّ عقوق عقوق حتى يَقْتُلَ الرجل أحد والديه فإذا قَتَلَ أحدهما فليس فوقه عقوق. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بالاتر از هر خوبى، خوبى ديگر هست تا اينكه مرد در راه خدا كشته شود پس وقتى در راه خدا كشته شد، بالاتر از آن خوبى نيست، و بالاتر از هر عاق بودن عاقى هست تا وقتى كه مرد يكى از والدين خود را به قتل رساند كه ديگر عاق شدنى بالاتر از آن نيست. «1

21- لعنت خدا بر عاق والدين

21- لعنت خدا بر عاق

والدين 1- على عليه السلام فرمود: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمود: لعن الله من ذَبَحَ لغير الله ثم تولّى غير مولاه، و لعن الله العاق لوالديه، و لعن الله من نقص منار الأرض لعنت خدا بر كسى كه براى غير خدا قربانى كند و سپس غير از مولاى خود ديگرى را دوست بدارد، لعنت خدا بر عاق والدين و لعنت خدا بر كسانى كه نشانه هاى (خدا در روى) زمين را ناقص كنند (و از رسيدن به حق خود جلوگيرى نمايند) «2».

2- أبى عبد الله عليه السلام فرمود: الذنوب التى تُظلِمُ الهواء عقوق الوالدين گناهانى كه هوا را تاريك مى كند، عاق والدين بودن است. «3»

3- عبد العظيم حسنى از أبى جعفر الثانى (امام محمد تقى عليه السلام): از پدرانش از امام صادق عليهم السلام فرمود: عقوق الوالدين من الكبائر لأنّ الله عزّو جلّ جعل العاق عصيّاً شقيّاً. عاق والدينى از گناهان كبيره است زيرا خداوند عاق را عصيانگر شقى ناميده است. «4»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 76

4- ابوالحسن سوّم عليه السلام فرمود: العقوق ثُكْلُ من لم يُثكَلْ. عاق بودن مصيبت، هر مصيبت نديده است. «1»

5- و فرمود: العقوق يعقّب القلّة و يؤدّ الى الذّلّة. پيامد عاق بودن، قحطى و به ذلّت رسيدن است «2

باب 1 حقوق مشترك والدين

اشاره

باب 1 حقوق مشترك والدين

در آيات متعدد قرآن كريم، دستور نيكى به پدر و مادر بلافاصله بعد از مبارزه با شرك و قبل از دستورهاى مهمى همانند تحريم قتل نفس: و اجراى اصول عدالت: آمده است و اين دليل بر اهميت فوق العاده حق پدر و مادر در دستورهاى فقهى و تكليفى و اخلاقى و انسانى و اسلامى است.

اين موضوع وقتى روشن تر مى شود كه توجه كنيم به جاى تحريم آزار پدر و مادر كه هماهنگ با ساير تحريمهاى آيات آمده است: موضوع احسان و نيكى كردن: ذكر شده است يعنى نه تنها ايجاد ناراحتى براى آنها حرام است بلكه علاوه بر آن:

احسان و نيكى در مورد آنان نيز لازم و ضرورى است.

و جالبتر اينكه در بعض از آنها كلمه احسان را به وسيله «ب» متعدى ساخته و فرموده است «و بالوالدين احسانا،» و مى دانيم احسان گاهى با الى و گاهى با ب ذكر مى شود: در صورتى كه با الى ذكر شود: مفهوم آن نيكى كردن است هر چند بطور غير مستقيم و باواسطه باشد: اما هنگامى كه با ب ذكر مى شود معنى آن نيكى كردن بطور مستقيم و بدون واسطه است: بنابراين آيه تأكيد مى كند كه موضوع نيكى به پدر و مادر را بايد آنقدر اهميت داد كه شخصاً و بدون واسطه به آن اقدام نمود.

براى برخور دارى از اهميت مطلب بالا به فصل هاى آتى توجه نمائيد!

22- بهشت زير پاى هردوى آنهاست!

22- بهشت زير پاى هردوى آنهاست! مشهور است و گفته شده است كه: (بهشت زير پاى مادران است)

و روايات نيز آن را تأييد مى نمايد: ولى در روايت ديگر هم آمده است كه (بهشت زير پاى هر دوى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 78

پدر و مادر است) و تنها اختصاص به مادر ندارد زيرا اطاعت از هردوى آنها و جلب رضايتشان واجب و نهايتاً رسيدن به بهشت است.

1- معاوية بن جاهمة از پدرش روايت كرده است او گفت: أتيت رسول الله صلى الله عليه و سلّم أستشيره فى الجهاد فقال النبى صلى الله عليه و سلّم ألك والدان؟ قلت نعم قال ألزمهما فإن الجنّة تحت أرجلهما پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمدم تا با او در باره جهاد مشورت نمايم فرمود: آيا پدر و مادر دارى؟ عرض كردم بلى، فرمود: ملازم آنها باش (و هر دو را مواظبت كن) به يقين بهشت زير پاى هر دوى آنهاست. «1»

رواه الطبرانى ورجاله ثقات. هيثمى گويد: اين حديث را طبرانى روايت كرده و رجالش موثق هستند.

2- أبى ولاد الحناط گويد: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله عز وجل:" و بالوالدين إحسانا «2»

" ما هذا الاحسان؟ فقال: الاحسان أن تحسن صحبتهما و أن لا تكلّفهما أن يسألاك شيئا مما يحتاجان إليه وإن كانا مستغنيين «3» أليس يقول الله عز و جلّ:" لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون «4»

" قال: ثم قال أبو عبد الله و أما قول الله عز وجل:" إما يبلغن

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 79

عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلا تقل لهما اف ولا تنهرهما) «1»

" قال: إن أضجراك فلا تقل لهما: أفّ، و لا تنهرهما إن ضرباك، قال:" وقل لهما قولا كريما" قال: إن ضرباك فقل لهما:

غفر الله لكما، فذلك منك قول كريم، قال" واخفض لهما جناح الذل من الرحمة" قال: لا تملأ عينيك «2» من النظر إليهما إلا برحمة و رقة ولا ترفع صوتك فوق أصواتهما و لا يدك فوق أيديهما و لا تقدم قدامهما. از امام صادق عليه السلام از آيه «و بالوالدين احساناً» سؤال نمودم منظور از اين احسان چيست؟ فرمود: اين احسان آن است كه با آنها صحبت نيكو كنى و نگذارى آنها از تو از نياز هايشان چيزى بخواهند (بايد خود پيش قدم باشى) اگرچه غنى بوده باشند آيا خداى عزّوجلّ نفرمود: «به پاداش خوبى نمى رسيد تا از آنچه كه دوستش داريد انفاق كنيد» سپس حضرت فرمود: و اما فرمايش خداى عزّوجلّ كه فرمود: «اگر يكى يا هر دوى پدر و مادر پيش تو پير شدند به آنها «أفّ» نگو و به سرشان داد نزن» فرمود: اگرچه ترا ضجر (و شكنجه و اذيت) دهند باز اف نگو و اگر تورا بزنند، داد نزن و فرمود: با آنها مؤدبانه حرف بزن اگر ترا بزنند بگو: خداوند شما را ببخشد اين است قول كريم از تو، فرمود: بالهاى ذلت را با مهربانى در برابر آنها بگستران، نگاه تند به صورت آنها نينداز مگر با مهربانى و دلسوزى، و صدايت را از صداى آنها بالا نبر و دستانت را

بالاتر ازدستان آنها بلند نكن و جلوتر از آنها راه نرو. «3»

3- ابن أبى عمير: از سيف: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: يأتى يوم القيامة شيئ مثل

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 80

الكبّة «1» فيدفع فى ظهر المؤمن فيُدخِلُهُ الجنّة، فيقال: هذا البرّ. روز قيامت چيزى هُلْ دهنده اى مى آيد پس مؤمن را از پشت هُلْ داده و داخل بهشت مى كند، به او گفته مى شود اين خوبى تواست (به پدر و مادرت» و سايرين. «2»

4- منصور بن حازم: گويد: از أبى عبد الله عليه السلام سؤال كردم أىّ الأعمال أفضل؟ قال الصلاة لوقتها و برّ الوالدين و الجهاد فى سبيل الله عزّوجلّ. كدام عمل ها بهتر است؟! فرمود: نماز خواندن در وقتش و نيكى به والدين و جهاد در راه خداى عزّوجلّ. «3»

5- عبد الله ابن مسكان: از كسى كه به او گفته از أبى عبد الله عليه السلام روايت مى كند گفت: من نزد حضرت بودم به عبدالواحد انصارى كه در مورد نيكى به والدين سؤال كرد فرمود: فى قول الله عز وجل:* (و بالوالدين إحسان)* فظننّا إنّها الآية التى فى بنى إسرائيل* (و قضى ربك أن لا تعبدوا إلا إياه) [* و بالوالدين إحساناً"] فلما كان بعد سألته فقال: هى التى فى لقمان* (و وصّينا الإنسان بوالديه (حسنا)

(و إن جاهداك على أن تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما)* فقال: إن ذلك أعظم أن يأمر بصلتهما و حقّهما على كلّ حال* (و إن جاهداك

على أن تشرك بى ما ليس لك به علم)*؟ فقال: لا بل يأمر بصلتهما وإن جاهداه على الشرك ما زاد حقهما إلا عظماً. در باره فرمايش خداى عزّوجلّ «و بالوالدين احساناً» سخن گفتند: ما گمان كرديم (منظور آن حضرت) آيه ايست كه در سوره أسراء است ولى بعداً پرسيدم (كه آن بيان را در باره كدام آيه فرموديد؟)، فرمود: آيه اى كه در سوره لقمان است. (متعاقباً فرمود:) اگر آنها (يعنى والدين) كوشش نمايند كه براى من شرك قرار دهى در چيزى كه آن را نمى دانى، از آنها اطاعت نكن، فرمود اين (سخن) بزرگتر از آن است كه اگر به صله (و احترام) و حق آنها امر مى نمود!، (زيرا معناى آيه اين است كه) به والدين نيكى كن اگر چه آنها كوشش نمايند به شرك وادارت كنند (در اين باره اطاعت نكن اما از

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 81

احترام كردن به آنها كوتاهى منما): اين سخن دلالت نمى كند مگر به بزرگى و عظمت حق آنها (يعنى در هر حال و هر شرايطى بايد احترام آنها را محفوظ دارى و از نيكى در باره آنها فرو گذار نشوى!). «1»

6- محمد بن مروان گفت: شنيدم أبا عبد الله عليه السلام مى فرمود: إن رجلا أتى النبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال: يا رسول الله أوصنى فقال: لا تشرك بالله شيئا وإن حُرّقْتَ بالنار و عُذّبْت إلا و قلبك مطمئن بالايمان، و والديك فأطعهما و برّهما حيّين كانا أو ميّتين وإن

أمراك (أمرك «2») أن تخرج من أهلك و مالك فافعل فإن ذلك من الايمان. مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد گفت: اى رسول خدا به من وصيت كن! فرمود: هيچ چيزى رابه خدا شريك قرار نده اگرچه با آتش سوزانده شوى و معذب باشى، در حالى كه دردل مطمئن به ايمان خود هستى، و والدين مرده و زنده ات را اطعام و خوبى بنما، اگر دستور دهند از مال و اهل عيالت بيرون روى، (آن كار را) بكن چون (اطاعت) اين دستور از ايمان (و نشانه فرزند صالح بودن است). «3»

7- محمد بن مروان گفت: أبو عبد الله عليه السلام فرمود: ما يمنع الرجل منكم أن يبرّ والديه حيّين و ميّتين، يصلّى عنهما، و يتصدق عنهما، و يحج عنهما، و يصوم عنهما، فيكون الذى صنع لهما، وله مثل ذلك فيزيده الله عز وجل ببرّه و صلته خيراً كثير آيا مردان شما را چه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 82

مانع شده است كه از طرف والدين مرده و زنده شان نماز بخواند و تصدق كند و به (نيابت) آن ها حج بجا آورد و روزه بگيرد كه در برابر كار (هاى نيكى كه) براى آنها انجام داده است، به خود او نيز عين همان ثواب را بدهند و خداى عزّوجلّ بيشتر از آن نيز بدهد «1».

8- عبد الله بن مسكان: از عمار بن حيان (جناب) گفت: خوبى پسرم اسماعيل را به أبا عبد الله عليه السلام خبر

دادم فرمود: لقد كنت أحبّه و قد ازددت له حبّاً، إن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) أتته اخت له من الرضاعة «2» فلما نظر إليها سرّ بها و بسط ملحفته «3» لها فأجلسها عليه ثم أقبل يحدّثها و يضحك فى وجهها، ثم قامت و ذهبت و جاء أخوها، فلم يصنع به ما صنع بها، فقيل له: يا رسول الله صنعت بأخته ما لم تصنع به و هو رجل؟! فقال:

لأنّها كانت أبرّ بوالديها منه. فرمود: من او را دوست مى داشتم و دوست داشتنم را زياد كردم، وقتى كه خواهر شيرى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پيشش آمد هنگامى كه او را ديد خوش حال شد و ملافه اى برايش گسترد و روى آن نشانيد و به سوى او متوجه شده و روبرو صحبت كرد و به رويش مى خنديد، سپس بلند شد و رفت برادر آن خانم آمد حضرت به او زياد نپرداخت! پرسيدند اى رسول خدا به خواهرش بيشتر توجه كردى و احترامى كردى كه به اين نكردى در حالى كه او مرد است؟! فرمود: چون خواهرش نسبت به والدينش بيشتر از اين خوبى مى كرد. «4»

9- امام صادق عليه السلام فرمود: بينا موسى بن عمران عليهما السلام يناجى ربه تعالى إذ رأى رجلا تحت ظل عرش الله، فقال يا رب من هذا الذى قد أظلّه عرشك؟ فقال هذا كان بارّاً بوالديه و لم يمش بالنميمة. هنگامى كه موسى بن عمران عليه السلام با خدايش نجوى (و مناجات) مى كرد نگاه كرد مردى را در زير سايه عرش خدا ديد گفت: اى خدا اين شخص كه عرش

تو به او سايه افكنده است كيست؟! فرمود: اين كسى است كه به والدينش

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 83

نيكى كرده و به سخن چينى نرفته است. «1»

10- ابن أبى البلاد: عن أبيه رفعه قال: رأى موسى بن عمران عليه السلام رجلا تحت ظل العرش فقال: يا رب من هذا الذى أدنيته؟ حتى جعلته تحت ظل العرش؟ فقال الله تبارك و تعالى: يا موسى هذا لم يكن يعق والديه و لا يحسد الناس على ما آتاهم الله من فضله، فقال: يا رب فانّ من خلقك من يعق والديه؟ فقال: إنّ [من] العقوق لهما أن يستسب لهما. موسى بن عمران عليه السلام مردى را در زير سايه عرش ديد و گفت: خدايا اين كيست كه او را به خود نزديك كرده تا او را زير سايه عرش خود قرار داده اى؟ خداى تبارك وتعالى فرمود: اى موسى اين (شخص داراى اين صفات برجسته است) به والدين عاق نمى شود، و به مردم در باره چيزهائى كه خداوند از فضل خود به آنها ارزانى داشته است، حسد نمى ورزد پس (امام عليه السلام فرمود:) از عاق بودن است كه (فرزند با عمل خود) سبب فحش دادن به آنها شود. «2»

11- وروى أن موسى عليه السلام لما ناجى ربه رأى رجلا تحت ساق العرش قائما يصلى فغبطه بمكانه فقال: يا رب بم بلغت عبدك هذا ما أرى؟ قال: يا موسى إنه كان بارا بوالديه، ولم يمش بالنميمة. وروايت شده است حضرت موسى عليه السلام وقتى كه باخدا

مناجات كرد مردى را زير ساق عرش ديد ايستاده و نماز مى خواند، به مقام او غبطه نمود و گفت خدايا به سبب چه چيزى اين بنده ات را به اين مقام كه مى بينم رسانده اى؟! فرمود: اى موسى همانا او به والدينش نيكو كار بود و به سخن چينى نرفته است. «3»

12- رأى موسى عليه السلام رجلا عند العرش فغبطه بمكانه فسأل عنه فقالوا نخبرك بعمله لا يحسد الناس على ما آتاهم الله من فضله و لا يمشى بالنميمة ولا يعق والديه موسى عليه السلام مردى را در نزد عرش (خدا) ديد و به مقام او غبطه كرد! از خدا سبب رسيدن به آن درجه را پرسيد، فرمود: ترا به عمل او خبر دهيم (او حسود نيست و) آنچه كه خدا از فضل خود به مردم عطا كرده حسد نمى ورزد، و براى سخن چينى قدم بر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 84

نمى دارد، و به والدين عاق نمى شود!

23- پدران سه گانه و مادران سه گونه!!

23- پدران سه گانه و مادران سه گونه!! از روايات استفاده مى شود كه چند نفر براى آدمى به منزله پدر بلكه بالاتر از اوست مانند پدر روحانى و مقام شامخ ولايت؛

و همچنين معلّم را در رديف پدر به شمار آورده اند،

و سومين نفر پدر خانم و ابوالزوجة است كه پدر به حساب آمده است، در واقع هريك

از اين عناصر به نوعى حق مسلّم به گردن افراد جامعه دارند.

1- الأباء ثلاثة 1- أبٌ ولّدك 2- أبٌ علّمك 3- أبٌ زوّجك

پدران سه گونه اند پدرى كه تو را به دنيا آورده است و پدرى كه به تو علم ياد داده (معلّم) و پدرى كه تو را تزويج كرده (و به تو دختر داده است يعنى پدر زن).

2- امير عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه فرمود: «يا على أنا و أنت أبوا هذه الأمّة» اى على من و تو دو پدر اين امّت هستيم؛

پس انبياء و امامان با ارزش ترين پدران امت خود هستند كه بايد بيش از پدران مادى از آنها اطاعت كرد و احترام نمود.

3- امام صادق جعفر بن محمد عليهما السلام فرمود: الآباء ثلاثة آدم وَلَّدَ مؤمناً والجان ولّد كافراً ومؤمناً وابليس ولّد كافراً وليس فيهم نتاج إنما يبيض و يفرخ و ولده ذكور ليس فيهم اناث. پدران سه گونه اند، آدم عليه السلام مؤمن توليد كرد و جانّ مؤمن و كافر به دنيا آورد و ابليس فقط كافر توليد نمود در آنها زائيدن وجود ندارد بلكه تخم مى گذارند و اولاد او نرند و ماده در آنها نيست! «1»

علاوه بر افراد فوق بعضى از بانوان در حكم مادر و لازم الأحترام معرّفى شده اند، مانند مادرى كه شير داده است «مادر رضاعى» كه در آيه 23 سوره نساء به آن اشاره

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 85

شده (و امهاتكم اللّاتى

أرضعنكم ...) ولى آن در حقيقت يكى از شاخه هاى مادر جسمانى مى باشد؛ و خاله كه در روايات عوض مادر، به حساب آمده است؛ يا زنان و همسران پيامبر كه از نظر فقهى در حكم و رديف مادر و ازدواج با آنان تحريم شده است «1»

در حديثى مى خوانيم كه زنى به عايشه گفت: يا امّه!: اى مادر! عايشه پاسخ داد:

لست لك بأمّ، انّما أنا أمّ رجالكم!: من مادر تو نيستم مادر مردان شما هستم.

اشاره به اينكه هدف از اين تعبير: حرمت تزويج است: و اين تنها در مورد مردان امت صادق است.

ولى همانگونه كه گفتيم: با صرف نظر از مسأله ازدواج، موضوع احترام و بزرگ شمردن نيز مطرح است: و لذا زنان مسلمان نيز مى توانستند به عنوان احترام همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را مادر خود خطاب كنند.

شاهد اين سخن آنكه قرآن مى گويد: النبى أولى بالمؤمنين من أنفسهم اولويت پيامبر نسبت به همه زنان و مردان است و ضمير جمله بعد نيز به همين عنوان بر مى گردد كه مفهوم گسترده اى دارد: لذا در عبارتى كه از ام سلمه (يكى ديگر از همسران پيامبر نقل شده) مى خوانيم كه مى گويد: انا أمّ الرجال منكم و النساء: من مادر مردان و زنان شما هستم.

پاسخ يك سؤال

در اينجا سؤالى مطرح است و آن اينكه آيا تعبير «أزواجه أمّهاتهم»: همسران پيامبر مادران مؤمنين محسوب مى شوند با چيزى كه در چند آيه قبل گذشت تضاد ندارد؟

زيرا در آنجا مى فرمايد: «كسانى كه گاهى همسرانشان را بمنزله مادر خود قرار مى دهند، سخن باطلى مى گويند، مادر آنها فقط كسى است كه از او متولد شده اند» «2»

با اين حال چگونه همسران

پيامبر كه مسلمانان از آنان متولد نشده اند مادر محسوب مى شوند؟!

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 86

در پاسخ اين سؤال بايد به اين نكته توجه كرد كه خطاب مادر به يك زن يا بايد از نظر جسمانى باشد يا روحانى: اما از نظر جسمانى تنها در صورتى اين معنى واقعيت دارد كه انسان از او متولد شده باشد: و اين همان است كه در آيات سوره مجادلة آمده كه مادر جسمانى انسان تنها كسى است كه از او متولد شده است: و اما پدر يا مادر روحانى كسى است كه يك نوع حق معنوى بر گردن او داشته باشد همچون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه پدر روحانى امت محسوب مى شود: و به خاطر او همسرانش نيز احترام مادر را دارند.

ايرادى كه به اعراب جاهلى در مورد «ظهار يعنى تشبيه پشت زن خود را به پشت مادر» وارد مى شد اين بود كه وقتى همسران خود را مادر خطاب مى كردند مسلّماً منظور آنها مادر معنوى نبود: بلكه منظورشان اين بود كه آنها به منزله مادر جسمانى هستند: لذا آن را يك نوع طلاق مى شمردند: و مى دانيم مادر جسمانى با الفاظ درست نمى شود: بلكه شرط آن تولد جسمانى است: بنابر اين: گفتار آنها سخن منكَر و زور و باطل بود.

ولى در مورد همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اگر چه آنها مادر جسمانى نيستند: ولى به احترام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مادر روحانيند:

و احترام يك مادر را دارند.

و اگر مى بينيم كه قرآن در آيات ديگر ازدواج با همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را تحريم كرده، آن نيز يكى از شئون احترام آنها و احترام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است

باب 2 حقوق فردى پدر

24- خلقت پدر پيش از آفرينش مادر

24- خلقت پدر پيش از آفرينش مادر از نظر كلى، مرد در ابعاد مختلف خلقت و جنسيت، نسبت به زن برترى دارد و هيچ وقت در برابر مقاومت حوادث: و ايستادگى در مقابل كورانها و مشكلات زندگى: و در جنگ ها و تلاش در راه بُرد تأمين معاش و كشاورزى و دهها از اين موارد: قابل مقايسه با زنان: نيستند و از نظر فطرت هم به آنها برترى دارد و بايد هم اين طور باشد! زيرا ساختمان وجودى و روحى مرد براى مقابله با اين نوع حوادث: آفريده شده است: چنانكه خداوند در يك جمله: اين تفاوتها و برتريها را بيان فرموده است: الرّجال قوّامون على النّساء بما فضّل اللّه بعضهم على بعض ... «1»

مردان:

سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتريهائى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى: قرار داده است ..

و اما از نظر خلقت هم مرد پيش تر از زن آفريده شده بلكه زن از بقاياى خميره وجودى مرد: ايجاد شده است!.

براى روشن شدن مطلب به چند آيه از قرآن مجيد: توجه فرماييد: يا أيّهاالنّاس إتّقوا ربّكم الّذى خلقكم من نفس واحدةٍ و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالًا

كثيراً و نساءاً ... «2»

اى مردم از (مخالفت) پروردگارتان: بپرهيزيد. همان كسى كه شما را از يك انسان آفريد؛ و همسر او را (نيز) از جنس او خلق نمود؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) منتشر ساخت (و پراكنده نمود) ...

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 88

باز فرمود: «خلقكم من نفس واحدة ثمّ جعل منها زوجها ...» «1» او شما را از يك نفس آفريد؛ و همسرش را از (باقيمانده گل) او به وجود آورد؛ ...

و باز در آيه ديگر مى فرمايد: «و هوالّذى أنشأكم من نفس واحدة فمستقرّ و مستودع قد فصّلنا الايات لقوم يفقهون و اوست كه شما را از يك نفس آفريد (و شما دو گروه هستيد) بعضى پايدار (از نظر ايمان يا خلقت كامل) و بعضى نا پايدار؛ ما آيات خود را براى كسانى كه مى فهمند: تشريح مى كنيم». «2»

برابر آيات و اخبار و تاريخ، مسلّم است كه (آدم عليه السلام) پدر پيش از (حوّا) ى مادر آفريده شد و از (گِلِ باقيمانده و يا از يك دنده پدر) مادر بشريّت (حوّا)، به وجود آمد: به دو روايت ذيل توجه فرماييد.

عبد الرحمن بن سيابة: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: ان الله خلق حواء من آدم فهمّة النساء الرجال فحصّنوهنّ فى البيوت. خداوند حوّارا از آدم آفريد پس همت زنها مردانند و آنها را در خانه ها نگه داريد (ومهار كنيد). «3»

واسطى: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: ان الله خلق آدم

من الماء والطين فهمّة ابن آدم فى الماء والطين، وخلق حواء من آدم فهمّة النساء فى الرجال فحصّنوهنّ فى البيوت. خداوند آدم را از آب و گل آفريد پس همت آدم در آب و گل است، و حوّارا از آدم آفريد پس همت زنها مردانند و آنها را در خانه ها نگه داريد. «4»

پس آنچه كه قابل انكار نيست اين است كه پدر اساس و ركن و استوانه زندگى و داراى امتيازات فراوان است، و اوست كه شالوده حيات را پى ريزى و به دوام و بقاى آن تلاش مى كند و در همه كوششها هم سنگر مادر و شريك پرورش اولاد مى باشد

25- احترامات استثنائى و رعايت ادب اختصاصى

25- احترامات استثنائى و رعايت ادب اختصاصى با توجه به دلايل و مطالب بالا: به احاديث ذيل توجه فرماييد.

1- يونس بن عبدالرحمن از درست ابن أبى منصور: از أبى الحسن موسى عليه السلام فرمود: سأل رجل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ما حق الوالد على ولده؟ قال: لا يسمّيه باسمه، و لا يمشى بين يديه، و لا يجلس قبله و لا يستسب له. مردى از رسول خدا پرسيد حق پدر بر اولاد چيست؟! فرمود: او را بنام صدا نزند و جلوتر از او راه نرود. پيش از او ننشيند و باعث فحش دادن به او نشود (كارى نكند كه مردم به پدر كننده آن كار لعنت فرستاده يا فحش بگويند). «1»

2- عبدالله بن مسكان از ابراهيم بن شعيب گفت: قلت لأبى عبد الله عليه

السلام إنّ أبى قد كبر جدّاً و ضَعُفَ فنحن نحمله إذا أراد الحاجة؟ فقال: إن استطعت أن تلى ذلك منه فافعل ولقّمه بيدك فإنّه جنّةٌ لك غداً. به أبى عبداللّه (امام صادق عليه السلام) گفتم: پدرم جدّاً پير و ناتوان شده است، ما او را در مورد نياز (و دستشوئى) به آنجا مى بريم؟ فرمود: اگر مى توانى اين كارها را بكنى بكن و بادست خود لقمه را بر دهانش بگذار اين عمل فرداى (قيامت) براى تو سپرى است (از آتش و) سبب بهشت رفتن تو خواهد شد. «1»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 90

3- نوفلى: از سكونى: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: من السنّة و البرّ أن يكنّى الرجل باسم أبيه از سنّت است كه مرد با نام پدرش كنيه داده شود (و شهرت يابد!). «2»

4- طاووس گفت: انّ من السنّة أن توقّر أربعة، العالم و ذو الشّيبة و السلطان و الوالد قال و يقال ان من الجفاء ان يدعو الرجل والده باسمه از سنت (رسول خدا) است كه چهار گروه را محترم بشمارى، عالم و پير و سلطان و پدر و گفته شده است از ستم شمرده مى شود كه مرد پدر خود را با نامش صدا كند (بلكه با شهرت و كنيه خطاب نمايد). «3»

جريان گاو بنى اسرائيل در نيكى به پدر

مفسران در تفسير آيه 67 سوره بقرة ببعد آورده اند، آن گاوى كه بنى اسرائيل به كشتن آن مأمور شدند و جريانش بيان شده است، در

آن محيط منحصر به فرد بوده است و بنى اسرائيل آن را به قيمت بسيار گزافى خريدند.

مى گويند: صاحب اين گاو مرد نيكوكارى بود و نسبت به پدر خويش احترام فراوان قائل مى شد: در يكى از روزها كه پدرش در خواب بود معامله پر سودى براى او پيش آمد: ولى او به خاطر اينكه پدرش ناراحت نشود: حاضر نشد وى را از خواب بيدار سازد و كليد صندوق را از او بگيرد: در نتيجه از معامله صرفنظر كرد.

و به قول بعضى از مفسران فروشنده حاضر مى شود آن جنس را به هفتاد هزار (به قيمت خيلى كمتر از قيمت واقعى) بفروشد به اين شرط كه نقد بپردازد: و پرداختن پول نقد منوط به اين بوده است كه آن مرد، پدر را بيدار نمايد و كليد صندوقها را از او بگيرد: ولى جوان مزبور حاضر مى گردد كه به هشتاد هزار بخرد ولى پول را پس از بيدارى پدر بپردازد! بالأخره معامله انجام نشد، خداوند به جبران اين گذشت جوان معامله پرسود بالا (معامله گاو) را براى او فراهم مى سازد.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 91

بعضى از مفسران نيز مى گويند: پدر پس از بيدار شدن از ماجرا آگاه مى شود و گاو مزبور را به پاداش اين عمل به پسر خود مى بخشد كه سر انجام آن سود فراوان را براى او به بار مى آورد.

پيامبر اسلام در اين مورد مى فرمايد: انظروا الى البرّ ما بلغ بأهله: نيكى را بنگريد كه با نيكو كار چه مى كند؟!. «1

26- امتيازات پدر!

26- امتيازات پدر! توجه داشته باشيد كه در هيچ كدام از آيات قرآن امتياز «مادر را مقدم بر پدر» نمى شمارد بلكه در تمامى آيات با تعبيرهاى مساوى نام برده شده است مانند (وبالوالدين إحساناً، واخفض لهما، ولاتقل لهما) ضمير (هما) تماماً همسان برگشت داده شده است نه مانند (لها يا له) و أمثال آنها؛ مضافاً بر اين كه در اول فصل مشترك روايت نبوى گذشت كه فرمود: «ألزمهما فانّ الجنّة تحت أقدامهما» ملازم والدينت باش همانا بهشت زير قدمهاى هردوى آنها است، علاوه براين.

1- امتيازات پدر از نظر فقهى

از نظر فقهى، پدر داراى امتيازات بخصوصى است كه مادر ندارد، در اين باره مسائل زيادى هست كه ذيلًا به بعضى از آنها اشاره مى كنيم.

1- لايُقتل الوالد بولده و تُقتل الأمّ بولدها.

1- «پدر» در مقابل (كشتن پسرش) كشته نمى شود، ولى «مادر» كشته مى شود. «1»

2- الأب له الولاية لأولاده دون الأمّ، و الولاية فى الشّرع أهمّ من حيث دلالتها على عظمة مقام الأب.

2- «پدر» به اولادش ولايت دارد، ولى «مادر»، «نه» و ولايت از نظر شرع در دلالت بر عظمت مقام پدر، مهمتر است.

توضيح اينكه پدر تا سن بلوغ اولاد، به آنها ولايت شرعى دارد ولى مادر اين ولايت

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 93

را ندارد اما بعد از بلوغ فرزند، ولايت پدر ساقط مى شود و اطاعت از هردو

(پدر و مادر) واجب مى گردد مانند منهيات يا اوامر پدر كه، روزه مستحبى نگير و به سفر نرو و نذر نكن يا نذر فرزند را بهم مى زند و غير اينها.

3- الأب مقدّم من الأمّ فى الإنفاق على الولد.

3- «پدر» در مقام انفاق (وخرجى دادن به فرزند)، مقدم بر «مادر» است (اگر پدر نبود نوبت به مادر مى رسد).

4- لاتُقطع يد الأب بسرقة مال ولده، ولكن تُقطع يد الأمّ بمال ولدها.

4- اگر «پدر» از مال فرزند: دزدى كند: دستهايش بريده نمى شود ولى در اين مورد، دستهاى «مادر» بريده مى شود.

5- لاينعقد نذر الولد بدون اذن الوالد، أو ينعقد و له حلّه.

5- نذر فرزند بدون اجازه «پدر»، منعقد نمى شود، اگر هم منعقد شود، پدر مى تواند آن را بهم بزند ولى «مادر» «نه».

6- لا تقبل شهادة الولد على الوالد على المشهور و يدلّ على ذالك مضافاً الى الإجماع، انّ الشّهادة على الوالد، تكذيب و ايذاء له، فيكون بذالك عاقّاً.

6- شهادت فرزند بر عليه «پدر»، بنا بر مشهور، پذيرفته نمى شود و دليل آن، علاوه بر اجماع، سبب اذيت و نشانه تكذيب پدر است، پس با اين عمل، عاق (والد) به حساب مى آيد. (ولى شهادتش، برعليه «مادر» قبول است)

7- لايحبس الوالد، لدين ولده دون الولد.

7- «پدر»، در مقابل داشتن قرض به فرزند، زندانى نمى شود، ولى فرزند، (در مقابل قرض به پدر و همچنين مادر، در برابر قرض به پسر زندانى مى شوند).

8- يجب على ولد الأكبر، قضاء الصّلاة و الصّوم الّذى فاته الأب بالإتّفاق، و أمّا الأمّ فمحلّ بحث و خلاف.

8- بنا بر اتّفاق، قضاى نماز و روزه «پدر» برپسر بزرگتر، واجب است ولى براى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 94

«مادر» مورد بحث و اختلاف است. «1»

9- مادر نمى تواند قاضى مطلق باشد ولى پدر مى تواند.

10- مادر نمى تواند در جنگها شركت نمايد مگر براى مداواى مجروحين يا ضرورت ايجاب نمايد ولى پدر مرد ميدان جنگ است.

در اين باره به چند نكته توجه نمائيد؛

الف- روايات فراوان «الجنّة تحت أقدام الأُمّهات بهشت زير پاى مادران است» و مانند آن از جهت عاطفى، احترام مادر را بالاتر از پدر جلوه گر نموده است (و شكى در آن نيست): زيرا اين حقيقت غير قابل انكار است كه از نظر اخلاقى و عاطفى:

هيچ وقت پدر، قابل مقايسه با مادر نيست! و در لسان روايات نيز مادر سه چهارم خوبى و نيكى را داراست و در ميان علما و بزرگان و أقشار مختلف دانشمندان هم:

مقام عاطفى و اخلاقى مادر خيلى بالاتر از پدر شمرده شده است و قابل انكار نيست: و همچنين قضاوت همه وجدانهاى سالم بر اين است كه: احترام مادر از نظر عاطفى بر «پدر» برترى دارد چون آن فشارها و زحمات طاقت فرسائى كه مادر، در «حمل» و «وضع حمل» وو .. أولاد، متحمّل مى شود يك صدم آن را پدر تحمّل نمى كند ولكن با در نظر گرفتن اين همه امتيازات: پدر از نظر احكام فقهى بر مادر مقدم و مادر از نظر عاطفى بر پدر مقدم تر است.

روزى در اين مورد يكى از بانوان گفت: آيا تا به حال شنيده شده كه در وقوع يك حادثه ناگوار يا مصيبتى، بگويند: آخ پدرت بميرد، ولى هميشه

مى گويند: مادرت بميرد! گفتم: آيا شنيده اى هنگام بگو و مگو يا پشت سر كسى بگويند: بر مادرت لعنت بلكه هميشه مى گويند بر پدرت لعنت!! چون علت وجودى فرزند پدر است پس اين برداشت هاى عوامانه ملاك عمل نمى شود، وانگهى بحث در زمينه احكام و فقه است نه اخلاق و عاطفه بلى تمام آحاد بشر كافر يا مسلمان قبول دارند كه از

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 95

نظر عاطفه و محبت هيچ وقت پدر به پاى مادر نمى رسد زيرا مادر است كه در اثر عشق و علاقه بى نهايت خود با تمام وجود: به تمام زحمات پرورش فرزندان صبورانه تحمل مى نمايد: اما از نظر حكم و مقام، پدر بالاتر از مادر است.

دانستن اين نكته هم لازم است ممكن است در مسائل شرعى حكم يك چيز كوچك تر با حكم بزرگتر از آن فرق كند اما اين فرق از نظر حقوقى و قضائى، علاوه براينكه از أهمّيت و ارزش آن چيز بزرگ تر و مهمتر نمى كاهد، بلكه هر يك از آنها، جاى خود را دارد، براى مثال: قضاى «روزه» بر «حايض» و «نفساء» واجب است ولى قضاى نماز واجب نيست اين عدم وجوب قضاى نماز، هيچ وقت، از أهمّيّت و مقام و أفضليّت «نماز» نمى كاهد، چون بالإتّفاق مقام و رُتبه نماز، خيلى بالاتر از روزه است؛

يا در روايت، وارد شده است (الغيبة أشدّ من الزّنا) غيبت بدتر از زنا است، ولى براى «غيبت» حدّ جارى نمى شود أمّا براى زنا حد مى زنند، و دهها مثال فقهى ديگر:

جريان

پدر و مادر هم از اين مقوله است.

ب- از نظر وجدان و اخلاق

قوام و پايدارى هر خانواده و نيز اصل و ريشه فرزند به وجود پدر بستگى دارد.

امام زين العابدين عليه السلام در رساله حقوق اين مسئله را، در فراز 22 بيان نموده و روشن ساخته است.

.... و أمّا حقّ أبيك فتعلم أنّه أصلك و أنّك فرعه، و أنّك لولاه لم تكن، فمهما رأيت فى نفسك ممّا يعجبك (فمهما رأيت من نفسك ما يعجبك) فأعلم أنّ أباك أصل النعمة عليك فيه واحمد اللّه و اشكر على قدر ذلك (و لا قوّة الّا باللّه) ... و اما حق پدرت، پس بايد بدانى كه او ريشه (وجودى) توست و تو شاخه اى از او و اگر او نبود، تو هم نبودى، هروقت خواستى در مقابل پدر، به خود ببالى (و غرور جاه و مال، ترا فرا گيرد و بخواهى بر پدر برترى جوئى و فخر فروشى) پس بدان پدرت اصل نعمتى است كه تو در آنى، پس سپاس خدا را بجا آور و شكر گذار آن باش و تمامى قدرت براى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 96

خداست. «1»

ج- از نظر اجتماع

با تجربه فراوان، ثابت شده است كه، هر خانه اى داراى وجود اين ركن ركين (يعنى پدر) نبوده و سايه او بالاى سر آن خانواده و افراد آن نباشد، در انظار حقير و در جامعه تحقير و همه با چشم بى پايه و بى اساس به آن خانواده: نگاه مى كنند (در مدارس به يتيم ها

و در مجالس به بيوه هاوو ...) اما با وجود پدر با عزّت و احترام برخورد مى كنند و ارزش و بها مى دهند.

باب 3 حقوق فردى مادر

اشاره

باب 3 حقوق فردى مادر مقام مادر

اين حديث از مصطفى اندر مقام مادر است** اى پسر جنت، نهان در زير گام مادر است گرچه در عالم پدر دارد مقامى ارجمند** ليكن افزون از پدر قدر و مقام مادر است

آبروى اهل دل از خاك پاى مادر است** هرچه دارند اين جماعت ازدعاى مادر است

آن بهشتى را كه قرآن مى كند توصيف** صاحب قران بگفتا زير پاى مادر است

در روايات زياد در مقابل اين سؤال، به (كهِ) احسان كنند و نيكى نمايند؟، در جواب دوبار و بلكه بيشتر از مادر، فقط يك بار از پدر نام برده شده است!، در حالى كه قبلًا گفتيم: پدر از نظرفقهى و عظمت مقام و ركن زندگى از مادر مقدم ولى مادر از نظر عاطفى و محبت از پدر مقدم تر است! زيرا در جائى ديده نشده است پدر به اندازه مادر فرزندانش را دوست داشته باشد، پدر نگهبان و نان آور و مدافع خانواده است ولى مادر گرمى بخش خانواده و پرستار و نگهدار و تر و خشك كننده بچه ها و است چون وجود او سرشار از محبت و تحمل به زحمات است حتّى در ميان حيوانات هم اين قانون طبيعت به طور

كامل، حكم فرما است!. «1»

بعضى ها گفته اند فضيلت دادن مادر به پدر اجماعى است و بعضى نيز گفته است دوسوم نيكى براى مادر و يك سوم براى پدر است

27- سه چهارم نيكى براى مادر!

اشاره

27- سه چهارم نيكى براى مادر! 1- ابن أبى عمير از هشام بن سالم: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: جاء رجل إلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال: يارسول الله من أبرّ؟ قال: امّك، قال: ثمّ من؟ قال: امّك، قال: ثم من؟ قال:

امّك، قال: ثم من؟ قال: أباك مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: اى رسول خدا به چه كسى نيكى كنم؟! فرمود: مادرت، گفت: پس از او؟ مادرت، پس از او؟

مادرت، در مرتبه چهارم فرمود به پدرت. «1»

2- أبى هريرة گويد: جاءت امرأة إلى رسول الله صلّى الله عليه و سلّم فقال يارسول الله من أبرّ قال أمّك قالت ثم من قال أمّك قالت ثم من قال أمّك قالت ثم من قال والدك زنى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: اى رسول خدا به كهِ نيكى كنم؟! فرمود: مادرت پس از او؟ مادرت، پس از او؟ مادرت، در مرتبه چهارم فرمود: به پدرت. «2»

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در جواب مردى كه گفت: ما من عمل قبيح إلا قد عملته، فهل لى من توبة؟ عمل قبيحى نيست مگر اينكه من آن را انجام داده ام آيا براى من

توبه هست؟! فرمود: فهل من والديك أحد حىٌّ؟ قال: أبى، قال: فاذهب فبَرّهِ، قال: فلمّا ولّى، قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: لو كانت امه. آيا از والدينت زنده است؟ گفت: پدرم (زنده است)، فرمود: برو به او نيكى كن، وقتى كه برمى گشت فرمود: كاش مادرش زنده بود (يعنى خدمت به مادر مهم تر از پدر و رضايت بخش و اثر گذارتر است). «3»

4- معاوية بن جابر از پدرش نقل كرد كه او گفت: «أتيت النبى صلى الله عليه و آله و سلم أستشيره فى الجهاد فقال ألك والدة قلت نعم قال اذهب فالزمها فان الجنة عند رجليها» به پيش پيامبر آمدم در باره جهاد با او مشورت نمايم، فرمود: آيا مادر دارى؟ گفتم: بلى، فرمود

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 99

ملازم او باش همانا بهشت نزد پاهاى اوست. «1»

5- عبد الرزاق از طلحة آورده است. انّ رجلا جاء إلى النبى صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله انّى أريد الغزو و قد جئت اليك أستشيرك فقال هل لك من أم قال نعم قال فالزمها فان الجنة عند رجليها ثم الثانية ثم الثالثة كمثل ذلك مردى به سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: اى رسول خدا! من اراده جنگيدن دارم وآمدم با تو مشورت نمايم، فرمود: مادر دارى؟ گفت آرى، فرمود: پس ملازم او باش بهشت نزد پاهاى اوست، سپس بار دوم و سوم اين سخن را تكرار نمود.

«2»

6- أنس أتى رجل رسول الله فقال صلى الله عليه و آله و سلم أنا أشتهى الجهاد و لا أقدر عليه فقال هل بقى أحد من والديك قال: أمّى قال فاتّق الله فيها فإذا فعلت ذلك فانت حاجّ و معتمر و مجاهد فإذا دعتك أمّك فاتّق الله و برّها مردى پيش رسول خدا آمد و گفت: دلم هواى جهاد دارد و قدرت آن را ندارم؟ فرمود: آيا يكى از والدينت زنده است؟ گفت بلى، فرمود در باره او از خدا بترس (و در خدمت او باش) اگر اين كار را بكنى تو (ثواب) حج و عمره و جهاد را برده اى، پس وقتى كه مادرت صدايت كند از خدا بترس و به او نيكى كن. «3»

7- مسلم (بن حجاج قشيرى» روايت كرده است مردى گفت: اى رسول خدا من أحق الناس بحسن الصحبة؟ قال: أمّك، ثم أمّك، ثم أبوك" براى خوب صحبت كردن (و نيكى كردن) چه كسى سزاوار است؟! فرمود: مادرت باز مادرت سپس پدرت. «4»

8- وبعضى گفته است: براى مادر سه چهارم نيكى و پدر يك چهارم، باز به استناد

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 100

روايت مسلم مردى گفت: يا رسول الله من أحق بحسن الصحبة؟ قال أمك، قال: ثم من قال امك، قال: ثم من؟ قال: امك قال ثم من؟ قال أبوك اى رسول خداكهِ سزاوار نيكو صحبت كردن است؟ فرمود: مادرت گفت: بعد از آن؟ فرمود: مادرت بعد چه كسى؟ فرمود: مادرت در مرتبه چهارم فرمود: پدرت!. «1»

9-

بيهقى از منكدر بن محمد بن منكدر گفت: كان أبى يبيت على السطح يروح على أمّه و عمّى يصلّى إلى الصباح فقال له أبى ما يسرّنى انّ ليلتى بليلتك پدرم در پشت بام مى خوابيد و (مرتّب) به مادرش سر مى زد و لى عمويم تا صبح نماز مى خواند و پدرم به او مى گفت: اگر شب مرا با شب تو عوض كنند، خوشحال نمى شوم (زيرا ثواب خدمت من به مادرم بيش از ثواب عبادت توست تا صبح «2»

10- ابن سعد وأحمد در كتاب (الزهد) و بيهقى از عبد الله بن المبارك گفت:

محمد بن منكدر مى گفت: بات عمر أخى يصلّى و بتُّ أغمز رجل أمى و ما أحبّ أن ليلتى بليلته برادرم يك عمر نماز مى خواند و من پاهاى مادرم را مى ماليدم (و او رانوازش مى كردم) ودوست ندارم شب من باشب او يكى باشد. «3»

11- ابن سعد از محمد بن منكدر انّه كان يضع خده على الأرض ثم يقول لأمّه يا أمّه قومى فضعى قدمك على خدّى رويش را به زمين مى گذاشت و به مادرش مى گفت:

مادر بلند شو پايت را روى صورتم بگذار. «4»

12- أبى خديجة سالم بن مكرم: از معلّى بن خنيس: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود جاء رجل و سأل النبى صلى الله عليه و آله و سلم عن برّ الوالدين فقال: ابرر امّك ابرر امّك ابرر امك ابرر أباك ابرر أباك أبرر أباك و بدأ بالأمّ قبل الأب. مردى آمد و از پيامبر از نيكى به والدين سؤال نمود سه بار فرمود: به مادرت خوبى كن و سه بار هم به نيكى پدر سفارش

نمود و مادر را پيش از پدر نام برد. «5»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 101

13- در حديث آمده است كه مردى مادر پير و ناتوان خود را بر دوش گرفته بود و به طواف مشغول بود: در همين هنگام خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد عرض كرد: هل أدّيتُ حقّها: آيا اين سان حق مادرم را ادا كرده ام؟! پيامبر در جواب فرمود: لا و لا بزفرة واحدة: نه حتى حق يك (ناله را كه در هنگام ولادت تو كرده و يك) نفس او را جبران نكردى. «1»

14- امام باقر عليه السلام فرمود: موسى بن عمران عليه السلام عرض كرد: يا ربّ أوصنى قال اوصيك بى قال يا رب اوصنى قال اوصيك بى ثلاثاً قال يا رب أوصنى قال: أوصيك بامّك قال: يا رب اوصنى قال اوصيك بامّك قال: يا رب اوصنى قال اوصيك بأبيك قال فكان يُقال لأجل ذلك للأمّ ثلثا البرّ وللأب الثّلث پروردگارا براى من وصيت نما فرمود: تورا به خودم سفارش مى دهم سه بار اين سؤال و جواب تكرار شد، باز گفت: خدايا مرا وصيت نما؟! سه بار فرمود: به مادرت توصيه مى كنم، و بعد يك بار فرمود: به پدرت سفارش مى كنم! بدين جهت گفته مى شود دوسوم نيكى را به مادر و يك سوم به پدر بايد كرد. «2»

15- و در روايت ديگرفرمود: ألك والدة؟ قال: نعم، قال: فانطلق إليها فأكرمها فإن الجنة تحت رجليها. آيا مادر دارى؟! گفت:

بلى، فرمود: برو او را گرامى بدار چون بهشت زير پاهاى اوست. «3»

16- عمربن الخطاب گويد: كنّا مع رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم و سلم) على جبل فأشرفنا على واد، فرأيت شابّاً يرعى غنما له أعجبنى شبابه، فقلت: يا رسول الله! وأىّ شاب لو كان شبابه فى سبيل الله؟ فقال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم و سلم): ياعمر! فلعلّه فى بعض سبيل الله و أنت لاتعلم ثم دعاه النبى (صلى الله عليه و آله و سلم و سلم) فقال: يا شاب! هل لك من تعول؟ قال: نعم، قال: من؟ قال امّى، فقال النبى صلى الله عليه و آله و سلم: الزمها فإن عند رجليها الجنة با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بالاى كوهى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 102

بوديم پس به بيابانى سرازير شديم و جوانى را ديدم گوسفند مى چرانيد، از جوانى (و زيبائى و تناسب اندام او خوشم آمد)! گفتم: اى رسول خدا! چه خوب جوانى است اگر دوران جوانى اش در راه خدا مصرف مى شد! رسول خدا فرمود اى عمر شايد او در بعضى از راههاى خداست و تو نمى دانى! سپس پيامبر او را صدا زد و فرمود: اى جوان آيا خرج كسى را متكفّلى؟ گفت: بلى، فرمود: كيست؟ گفت مادرم، فرمود: ملازم او باش بهشت نزد پاهاى اوست. «1»

17- رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لرجل يريد الجهاد و امّه تمنعه-:

عند امّك قَرِّ، و إنّ لك من الأجر عندها مثل مالك فى الجهاد به مردى كه اراده جهاد داشت و مادرش او را منع مى كرد فرمود: نزد مادرت قرار بگير به يقين اجر بودنت پيش او مانند بودنت در جهاد است. «2»

18- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مردى كه بااو در باره جهاد مشورت نمود فرمود: هل لك من امّ؟ قال: نعم، قال: فالزمها، فإن الجنة عند رجلها آيامادر دارى؟ گفت: بلى، فرمود با او باش كه بهشت نزد پاى اوست. «3»

19- طلحة بن معاوية السلمى گفت: أتيت النبى صلى الله عليه وسلم فقلت يارسول الله إنّى أريد الجهاد فى سبيل الله قال أمّك حيّة؟ قلت نعم قال النبى صلى الله عليه وسلم الزم رجلها فثمّ الجنة. پيش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمدم و گفتم: اى رسول خدا من اراده جهاد در راه خدارا دارم! فرمود: مادرت زنده است؟ گفتم: آرى، فرمود: ملازم اوباش كه سپس بهشت است «4»

20- عبد الرزاق در كتاب (المصنَّف) وبيهقى از يحيى بن أبى كثير روايت كرده اند

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 103

گفت: لما قدم أبو موسى و أبو عامر على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فبايعوه و أسلموا، قال ما فعلت امرأة منكم تدعى كذا وكذا قالوا تركناها فى أهلها قال فانّها قد غُفر لها قالوا: بِمَ يا رسول الله؟! قال: ببرّها والدتها قال كانت لها أم عجوز كبيرة فجاءهم النذير

ان العدو يريد أن يُغيرَ عليكم الليلة فارتحلوا ليلحقوا بعظيم قومهم ولم يكن معها ما تحتمل إليه فعمدت إلى أمها فجعلت تحملها على ظهرها فإذا أعيت وضعتها ثم الصقت بطنها ببطن أمها وجعلت رجليها تحت رجلى أمها من الرمضاء حتى نجت زمانى كه ابو موسى و ابو عامر آمده و به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيعت نموده و اسلام آوردند فرمود: زنى كه بانام چنين و چنان صدا مى زنند چهِ كرد؟! گفتند: او را در ميان قبيله اش ترك كرديم، فرمود: او بخشيده شده است! گفتند: براى چه (عملى؟) فرمود: به خاطر نيكى به مادرش، او مادر پيرى داشت و هشدار دهنده اى آمد و به آنها اطلاع داد امشب دشمنان به آنها شبيخون خواهند زد، همگى شبانه حركت كرده به بزرگ قبيله پناه بردند و با آن زن كسى نبود كه او را در حمل مادرش يارى نمايد، او بتنهائى مادر را به پشت گرفته و مى برد و وقتى كه خسته مى شد، مادر را به زمين مى گذاشت و شكمش را به شكم مادر مى چسبانيد و پاهايش را زير پاهاى مادر مى گذاشت تا حرارت ريگها اورا اذيت نكند تا اينكه (به مقصد رسانيد و) نجات داد (و به خاطر اين خدمت به مادر خداوند او را بخشيد). «1»

21- ابو هريره گويد: هنگامى ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بوديم، إذاً طلع شابٌّ فقلنا لو كان هذا الشابّ جعل شبابه و نشاطه و قوّته فى سبيل الله فسمع النبى صلى الله عليه و آله و سلم مقالتنا فقال و ما فى سبيل

الله الّا من قتل! و من سعى على والديه فهو فى سبيل الله و من سعى على عياله فهو فى سبيل الله و من سعى على نفسه يغنيها فهو فى سبيل الله تعالى ناگهان جوان (خوش سيمائى) ظاهر شد گفتيم: كاش او جوانى و شادابى و نيروى خود را در راه خدا قرار مى داد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين گفتار ما را شنيد فرمود: در راه خدا بودن (تنها) كشته شدن نيست! هركس در باره والدينش كوشش نمايد در راه خداست، هركس

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 104

در راه برطرف ساختن نياز خانواده اش باشد، در راه خدا كوشش نموده است، هركس در بى نياز ساختن خويش از (نامردان) كوشش نمايد پس او نيز در راه خداست!. «1»

22- حاكم از عائشة گفت: به رسول خدا گفتم: اى رسول خدا أىّ الناس أعظم حقّاً على المرأة قال زوجها قلت فاىّ الناس أعظم حقّاً على الرجل قال أمّه براى زن چه كسى بزرگوارتر است؟ فرمود: شوهرش، گفتم: پس چه كسى بزرگترين حق را در گردن مرد دارد؟ فرمود: مادرش. «2»

23- وهب بن منبه گفت: ان موسى عليه الصلاة والسلام سأل ربه عزّ و جلّ فقال يا رب بم تأمرنى قال بأن لا تشرك بى شيأ قال و بم قال و تبرّ والدتك قال و بم قال و بوالدتك قال و بم قال بوالدتك. موسى عليه السلام از خدا پرسيد، (خدايا) به چه كسى مرا امر مى كنى (نيكى كنم)؟! فرمود:

به من شريك قرار ندهى، گفت: و باز به كهِ؟! سه بار در جواب فرمود: به مادرت به مادرت به مادرت.

قال وهب ان البر بالوالدين يزيد فى العمر و البر بالوالدة ينبت الاصل وهب گويد: همانا نيكى به والدين عمر را زياد مى كند ولى نيكى به مادر ريشه را مى روياند

(و اساس زندگى را رشد داده و محكم گرداند). «3»

24- ابن أبى شيبة از حسن گفت: للأمّ ثُلْثا البرّ و للأب الثُلْث نيكى براى مادر دو سوم و براى پدر يك سوم است.

25- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بينا أنا فى الجنة إذ سمعت قارئا، فقلت: من هذا؟ قالوا:

حارثة بن النعمان، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: كذلك البرّ، كذلك البرّ، و كان أبر الناس بامّه. هنگامى كه من در بهشت بودم صداى قرآن خواندن كسى را شنيدم! پرسيدم كيست اين؟ گفتند: حارثة بن نعمان است، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: چنين است نتيجه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 105

نيكى، چنين است نهايت نيكى به مادر، چون او نيكوكارترين مردم به مادرش بود.» 26- امام سجّاد عليه السلام در رساله حقوق در فراز 21 فرمود: فحقّ امّك فان تعلم أنّها حملتك حيث لا يحمل أحد أحدا وأطعمتك من ثمرة قلبها ما لا يطعم أحدٌ أحداً. و أنّها وَقَتْك بسمعها و بصرها و يدها و رجلها و شعرها و بشرها و جميع جوارحها مستبشرة بذلك،

فرحة، موابلة محتملة لما فيه مكروهها و ألمها و ثقلها و غمّها حتى دفعتها عنك يد القدرة و أخرجتك إلى الأرض فرضيت أن تشبع و تجوع هى و تكسوك و تعرى و تُرويك و تظمأ و تظلك و تضحى و تنعمك ببؤسها و تلذذك بالنوم بأرقها و كان بطنها لك وعاء، و حجرها لك حواء و ثديها لك سقاء و نفسها لك وِقاء، تباشر حر الدنيا و بردها لك و دونك، فتشكرها على قدر ذلك و لا تقدر عليه إلا بعون الله و توفيقه پس (درباره) حق مادرت بايد بدانى كه او ترا هنگامى حمل نمود كه هيچ كس، ديگرى را حمل نمى كرد، و ترا اطعام نمود با ميوه دلش كه كسى به ديگرى اطعام نمى كرد،، او با گوش و چشم و دستان و پاها و موها و پوست و تمامى وجودش، از تو نگهدارى كرد و بر اين (ايثار و فداكارى اش) شاد و خوشحال بود! از تو مواظبت مى كرد و به چيزهائى كه دوست نداشت و درد وسنگينى باردارى و غم واندوه (پس از تولد) را متحمّل شد تا اينكه دست قدرت خدا (همه ناملايمات را) از تو برطرف نمود و تو را به سوى زمين بيرون راند (و مادر با تمام وجود) راضى بود (و خوشحال!) كه تو سير باشى و او گرسنه، تو پوشيده باشى و او برهنه، و توسيراب شوى و او تشنه، و تو زير سايه و او زير آفتاب، و تورا راحت نمايد و خود دردمند و خسته و او بيدار باشد و تو در خواب ناز و شكم او ظرف زندگى ات بود و دامنش جايگاه

آرامش تو. پستانهايش مشك آب و وسيله سيرابى تو، و جانش سپر بلاى تو و به خاطر تو سرد و گرم دنيا را (به جان مى خريد و) به خود روا مى داشت، (تو اى فرزند) آيا مى توانى شكر اين همه از خود گذشتگى ها را، بجا آورى و يقيناً توان آن را ندارى مگر با كمك و توفيق

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 106

خداوند!!. «1»

26- إبراهيم بن مهزم گويد: خرجت من عند أبى عبد الله عليه السلام ليلة ممسي اً فأتيت منزلى بالمدينة و كانت امّى معى، فوقع بينى و بينها كلام فأغلظت لها، فلما أن كان من الغد صليت الغداة و أتيت أبا عبد الله عليه السلام فلما دخلت عليه فقال لى مبتدئاً: يا أبامهزم مالك و للوالدة أغلظت فى كلامها البارحة؟ أما علمت أن بطنها منزل قد سكنته، وأن حجرها مهد قد غمزته و ثديها و عاء قد شربته؟! قال: قلت: بلى، قال: فلا تغلظ لها. شبى از خدمت امام صادق عليه السلام بيرون آمدم و در مدينه به منزلم رفتم و مادرم با من بود، پس ميان من و مادرم (گفتار و شكرآبى) پيش آمد و سخنان درشت به او گفتم، فردا كه شد نماز صبح را خواندم و به محضر امام عليه السلام شرفياب شدم، زمانى كه داخل گشتم ابتدائاً فرمود: اى ابا مهزم چه باعث شد كه ديشب با مادرت به درشتى و غلظت حرف زدى؟! آيا نمى دانى شكم او منزلى بود كه تو ساكن

شدى و دامن او گهواره (و جايگاه آرامشى بود) كه تو در آن قرار گرفتى، و پستانهايش ظرفى بود كه تو نوشيدى؟! گفتم: بلى، فرمود: پس با او درشتى نكن. «2»

27- معاوية بن وهب: از زكريا بن إبراهيم گفت: كنت نصرانيّاً فأسلمت و حججت فدخلت على أبى عبد الله عليه السلام فقلت: إنّى كنت على النصرانية و إنّى أسلمت، فقال: و أى شيئ رأيت فى الإسلام؟ قلت: قول الله عز و جل: «ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الإيمان و لكن جعلناه نوراً نهدى به من نشاء» فقال: لقد هداك الله، ثم قال: الّلهم اهده- ثلاثاً- سل عما شئت يا بُنىّ! فقلت: إنّ أبى و أمّى على النصرانية و أهل بيتى، و أمّى مكفوفة البصر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 107

فأكون معهم و آكل فى آنيتهم؟ فقال: يأكلون لحم الخنزير؟! فقلت: لا و لا يمسّونه، «1»

فقال: لا بأس فانظر أمّك فبرّها، فإذا ماتت فلا تكلها إلى غيرك، كن أنت الذى تقوم بشأنها و لا تخبرنّ أحدا أنّك أتيتنى حتى تأتينى بِمنى إن شاء الله. قال: فأتيته بمنى والناس حوله كأنّه معلم صبيان، هذا يسأله و هذا يسأله، نصرانى بودم مسلمان شده و به حج رفتم پس خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و گفتم: من نصرانى بودم و مسلمان شدم! فرمود در اسلام چه ديدى كه سبب اسلامت آوردنت شد؟ گفتم: فرمايش خداى عزّوجلّ «نمى دانستى كتاب و ايمان چه بود و لكن آن را در جلوى تو نور قرار

داديم ك هركهِ را بخواهيم با آن هدايت مى كنيم» فرمود خداوند ترا هدايت نموده است سپس سه بار فرمود: خدايا او را راهنمائى كن بعد فرمود: پسرم هرچه دلت مى خواهد بپرس! گفتم: پدر و مادرم و خانواده ام بر دين نصرانيت اند و مادرم نابينا است با آنها افت و خيز دارم و در ظرفهاى آنها مى خورم؟! فرمود: گوشت خوك مى خورند؟! گفتم: نه، و حتى به آن دست نمى زنند، فرمود: خوفى نيست مواظب مادرت باش وقتى كه مُرد خودت به كارهايش برس به كسى وا مگذار و به كسى نگو مرا ديدى تا در مِنى پيش من آئى اگر خدا خواست؛

پس من در منا پيش آن حضرت رفتم و ديدم مردم دورش را گرفته اند مثل اين كه معلّم بچه هابود اين و آن (از هردرى) سؤال مى كردند و جواب مى فرمود!

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 108

فلما قدمت الكوفة ألطفت لأمّى و كنت أطعمها و افْلى ثوبها و رأسها و أخدمها «1» فقالت لى:

يا بُنىّ ما كنت تصنع بى هذا و أنت على دينى فما الذى أرى منك منذ هاجرت فدخلت فى الحنيفية؟ فقلت: رجل من ولد نبيّنا أمرنى بهذا، فقالت: هذا الرجل هو نبىٌّ؟ فقلت: لا و لكنّه ابن نبىٍّ، فقالت: يا بنى إنّ هذا نبىٌّ إنّ هذا نبىٌ إنّ هذه وصايا الأنبياء، فقلت: يا امّه إنّه ليس يكون بعد نبيّنا نبىٌّ و لكنّه ابنه، فقالت: يا بنىّ دينك خير دين، أعرضه علىّ فعرضته عليها

فدخلت فى الإسلام و علّمتها، فصلّت الظهر والعصر والمغرب والعشاء الآخرة، ثم عرض لها عارض فى الليل، فقالت: يا بنىّ أعد علىّ ما علّمتنى فأعدته عليها، فأقرّت به و ماتت، فلما أصبحت كان المسلمون الذين غسلوها و كنت أنا الذى صلّيت عليها و نزلت فى قبرها گاهى كه به كوفه آمدم به مادرم زياد رسيدگى كردم و غذا مى خوراندم و لباس و سرش را شپش زدائى مى كردم و خدمت زياد مى نمودم، به من گفت: پسرم آن وقت كه در دين من بودى، با من اين گونه رفتار نمى كردى سبب اين كارهايت چيست هجرت كردى و بر دين حنيف داخل گشته (و عوض شده اى) گفتم: مردى از اولاد پيغمبر ما به من اين گونه امر نموده است: گفت: اين مرد پيغمبر است؟! گفتم: نه او فرزند پيغمبر است، دوبار گفت: نه پسرم او پيغمبر است اين ها وصيت هاى انبياء است!

گفتم: مادر بعد از پيغمبر ما پيغمبرى نخواهد بود او فرزند پيغمبر است، گفت:

پسرم دين تو بهتر است براى من هم عرضه كن! اسلام را به او عرضه كردم مسلمان شد و اسلام را ياد دادم پس نماز ظهر و عصر را خواند و مغرب و عشا را بجا آورد شبانه پيشامدى به او عارض شد گفت: پسرم آنچه را كه به من ياد دادى دوباره بگو!، به او اعاده كردم و اقرار نمود و وفات كرد وقتى كه صبح فرا رسيد مسلمان ها غسل دادند و من نمازش را خواندم و به قبر گذاشتم «2».

سيد قطب در تفسير فى ظلال حديثى به اين مضمون از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند

كه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 109

مردى مشغول طواف بود و مادرش را بر دوش گرفته طواف مى داد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در همان حال مشاهده كرد عرض كرد آيا حق مادرم را با اين كار انجام دادم: فرمود:

نه حتى جبران يكى از ناله هاى او را (به هنگام ولادت تو) نمى كند «1»

افلاطون در مرگ مادرش بسيار گريست و بيتابى نمود! گفتند: اين رفتار از شخصيتى همچون شما بعيد است آخر شما افلاطون چشم و چراغ جامعه هستيد، گفت: اين كه زير خاك مدفون شد مرا افلاطون ساخته است.

مشابه اين قضيه براى شيخ مرتضى انصارى قدس سره صاحب كتاب رسائل و مكاسب پيش آمد، او هم در مرگ مادر زياد اشك ريخت، گفتند: آقا از عالم بزرگوارى مثل شما خيلى بعيد است در مرگ مادر اين گونه بيتابى مى كنيد؟! گفت: مرا اين كه با خاك هم آغوش گشت، مرتضى كرده است و گرنه من چيزى نبودم.

اگر بخواهيم عنان قلم را در اينجا رها سازيم رشته سخن به درازا مى كشد و از شكل خلاصه گوئى خارج مى شويم: اما با صراحت بايد گفت، هر قدر در اين زمينه گفته شود باز هم كم است چرا كه آنها حق حيات بر ما دارند و ما هرچه و هركِه باشيم و در رفعت سر به آسمان سائيم و با فرشتگان طيران كنيم از بركت وجودى اين دو مشت پوست و استخوان به عبارتى پدر و مادر است

نمونه هايى از عواطف مادرى

نمونه هايى از عواطف مادرى گويند مرا چو زاد مادر،*** پستان به دهن گرفتن آموخت

شبها بَرِ گاهواره من*** بيدار نشست و خفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من*** بر غنچه گل، شكفتن آموخت

يك حرف و دو حرف، بر زبانم*** الفاظ نهاد و گفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد*** تا شيوه راه رفتن آموخت

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 110

پس هستى من ز هستى اوست* * تا هستم و هست، دارمش دوست ايرج ميرزا (جلال الممالك

1- درد دل مادر!

درسال 1383 شمسى از يكى از روستاهاى اردبيل به نام «ورنياب» عازم شهر «سرعين» بودم، «1» سر راهم بانوى پير و رنجور و فرتوتى را ديدم، افتان و خيزان او هم به سوى سرعين در حركت بود، ماشين را نگهداشته و آن مادر خسته و كم رمق را سوار نمودم و حالش را پرسيدم، به شدت گريست و گفت: من زن فلانى و مادر فلان كس هستم و از من تعهد اخلاقى گرفت كه براى حفظ آبروى او، نامش را فاش نكنم و در خواست نمود كه در سخنرانى هايم از حقوق مادر، بيشتر صحبت نمايم، پرسيدم مادر مگر چه شده است چرا اين گونه ناراحت و بهم ريخته اى و گريه سوزناك سر داده اى؟!!

گفت:

اى مادر! سر گذشت من زياد و غير قابل تحمل است بعد از آنكه شوهرم وفات كرد، من سرگردان اين خانه و آن خانه شدم!.

پرسيدم مادر! مگر پسرت كجاست؟ گفت: در همين روستا است و من طفيلى و فرد بى ارزش خانه اويم كه دائم مرا فحش داده كتكم مى زند و مرتب مى گويد: تو چرا نمى ميرى من راحت شوم و سربار زندگى من شده اى!! الان كه مى بينى با اين حال

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 111

نزار به سوى سرعين مى روم مى خواهم در آنجا كمى از فشار او بياسايم و ساعتى آسوده شوم!!.

گفتم: مادر پس او عاق والدين است و روى زندگى خوشى را نمى بيند، وقتى از من اين سخن را شنيد باشتاب و با قيافه ملتمسانه گفت: آقا تورا به خدا قسمت مى دهم، اين طورى نگو من حتّى راضى نيستم خارى به پاى او بخلد و فرو رود من كه او را بيشتر از جانم دوست دارم، آخر نمى دانى در بزرگ كردن او چه قدر زحمت كشيده ام و هست و نيست من اوست!!.

گفتم: مادر اين همه كتكت زده و از خانه بيرونت انداخته و مرگت را آرزو مى كند باز، حرفم را بريد و گفت: بلى مادر! به غمگينى و سر درد او راضى نيستم و هميشه دعايش مى كنم و اگر او را كمى ناراحت ببينم زمين و زمان برايم تاريك مى شود و آسمان و زمين به دور سرم مى چرخد و خودم

مريض مى شوم!!.

آقا تورا به حق خدا سوگندت مى دهم مبادا كلمه اى در باره اين كشف رازم، از زبانت بپرد اولًا آبروى پسرم مى رود و ثانياً اگر بفهمد من با شما درد دل كرده ام، مرا با كتك خود از پا در مى آورد!! فقط من خواستم كه با بازگوئى ذره اى از دردهايم را به شما كه بزرگ منطقه و عالم پنجاه ساله ما هستى، دلم را خالى كنم و گرنه شكايتى از پسرم ندارم!!.

به مقصد رسيده و او را در محلى كه مى خواست پياده كردم، ماشين را كنار زده به فكر فرورفته و غرق عالم مادرى شدم كه خدايا در وجود مادر، و در اين يك مشت پوست و استخوان، چه حكمتى گذاشته اى اگر نبود اين عاطفه و اين گذشت و اين فداكارى ها، بچه هاى ناتوان و ضعيف با آن زحمات بى پايان: كَىْ به سر منزل مقصود مى رسيد و پا مى گرفت.

آسودگى از محن ندارد مادر*** آسايش جان و تن ندارد مادر

دارد غم و اندوه جگر گوشه خويش*** ورنه غم خويشتن ندارد مادر

2- درخواست مادر!

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 112

روز 20/ 10/ 1384 خورشيدى از تلويزيون، مجموعه اى به نام نيمكت پيش از اخبار ساعت 14 پخش مى شد، نگاه مى كردم ديدم جوانى با كوله پشتى سفر در پارك پيش مادر پيرى آمد و گفت:

مادر مرا درست نگاه كن به تو آشنا نمى آيم؟! مادر هرچه دقت نمود گفت:

نه مادر ترا بجا نمى آورم، گفت:

من با اين دوچرخه

به دور دنيا سفر مى كنم و در رسانه ها مرا نشان مى دهند و عكسم را در روزنامه ها چاپ مى كنند، گفت:

براى چه؟،

براى رسانيدن پيام دوستى به جهانيان:

از كشور فرانسه هم مى گذرى؟!

بلى؛

پسرم 11 ماه است به آنجا رفته است روزهاى اول با من تماسى داشت اما حالا قطع رابطه كرده است

نشانه اى آدرسى از پسرت دارى؟

نه!

پس من چگونه او را پيدا نمايم؟

در رستورانى كار مى كند؛

آدرس رستوران را دارى؟!

نه.

مادر كه اين حرف ها را مى زد و با او گفتگو مى كرد اشك از چشمان مادرى اش مانند قطرات باران سرازير مى شد و در آخر به اين جوان با حالت ملتمسانه و مأيوسانه مى نگريست فقط اشك مى ريخت به طورى كه جوان را تحت تأثير خود قرار داد و در لحظه آخر جوان كه از مادر جدا مى شد اين كلمات را زمزمه مى كرد (يار در خانه و ما گرد جهان مى گرديم) اين سخن نشان مى داد كه از هدف و سفر جهانگردى و اعلام پيام دوستى دست برداشت يعنى رساندن اين پيام در هرخانه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 113

هست كه فرد اكمل آن مادر است و بايد به اين وجودهاى رنجور و خسته كه سالهاى طولانى در پروراندن ماها، جانشان به لب رسيده و وجود نازنينشان را فداى ما كرده و همه هستى شان را سخاوتمندانه، نثار ما نموده اند و حالا از پا در آمده و در گوشه خانه افتاده اند! بايد پيام دوستى ابلاغ نمود و

دستشان را گرفته بلند كنيم و عصاى دست زحمتكش شان باشيم نه اينكه آنها را با آن تن خسته و از پا در آمده، به امان خدا رها ساخته و با بى اعتنائى و بى تفاوتى متكبرانه، از كنارشان رد شويم!! (زهى بى انصافى و ناسپاسى)!.

مادر- اى مظهر جوانى من*** نور اميد زندگانى من

تو بلند اختر جهان منى*** تو گران گوهر زمان منى

پاك دامن تر از گل و چمنى*** دلر باتر، زياس و ياسمنى

شمع يكتاى محفل مائى*** يكدل و يكزبان و يك رائى

جان خود در تن تو مى جويم*** مى پرستم ترا و، مى گويم

كس نباشد به مهر بانى تو*** ياد گارى به جاودانى تو

از سعدى

3- قصه اى را بشنويد

مردى از دنيا رفت و پسر شارلاتان و قمار بازى داشت، مادرش ديد پسر هرچه از پدر به ارث برده، به آتش كشيده و نابودمى كند، سه درهم از مال پدر مخفى نمود كه در روز ناتوانى و سر گردانى، دست فرزندش را بگيرد، تا اينكه پسر هرچه از پدر مانده بود به قمار باخت!

روزى غمگين و افسرده پيش مادر آمد و مادر جوياى حال و علت افسردگى اش شد؟ گفت: مادر گرسنه ام!؛

مادر كه تحمل شنيدن اين حرف را نداشت، يك درهم از آن سه درهم را به او داد و گفت: برو براى خودت نان بخر، رفت و باز پژمرده برگشت! باز مادر دلجوئى نمود ديد آن درهم را نيز باخته است!! باز درهم دوم و سوم را بدين منوال داد امّا پسر اين دفعه اصلان شده برگشت يقه مادر را گرفت و گفت: تو مرا بيچاره كرده اى پدرم

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 114

هرچه داشته تو زيرت زده و پنهانش نموده اى!! گفت: مادر به خداقسم غير از آن سه درهم چيزى در توان ندارم! گفت: من اين حرفها سرم نمى شود بايد پولهارا بياورى!، مادر هرچه قسم خورد و سوگند ياد كرد، فرزند قبول نكرد و گفت: مادرتو را مى كشم!! گفت: اگر بكشى هم من چيزى در دست ندارم كه به تو دهم؛

پسر مادر را با سر به داخل چاه فاضلاب حياط انداخت و پشت سرش نگاه كرد كه اگر نمرده است، سنگ و خاك و زباله به سرش بريزد تا خفه شده و جان دهد، مادر در تَهِ چاه سرش به سنگ خورد و خون فواره مى زد به نوعى خود را چرخاند و بالا نگاه كرد، ديد فرزندش به دَرِ چاه نزديك شد از آنجا فرياد زد پسرم به درِ چاه نزديك نشو كه به چاه مى افتى!!! او مى آيد و نگاه كند كه اگر مادر نمرده بكشدش ولى مادر چه مى كند و چه عكس العملى از خود نشان مى دهد.

(اى بنازم به تو اى دل مادر اى يك تكه گوشتى كه به بزرگى جهان آفرينش عشق و محبت و ايثار و خود گذشتگى را در خود جاى داده و جهانى را به بُهت و حيرت وا داشته اى، جانم فداى خاك زير پايت مادر).

هرگز نرود زدل ياد مادرم** چون نورديده حفظ كنم ياد مادرم

انگيزه ها چو زمزمه كوه ها بدل** لرزد به سينه ام چو نفس ياد مادرم

4- دعاى مادر

روزى حضرت موسى

عليه السلام از خداوند در خواست نمود همسايه و همرديف بهشتى او را به او نشان دهد! خطاب رسيد به فلان آبادى برو و در فلان محل جوان آهنگرى هست، او همسايه بهشتى توست؛

حضرت به آن آبادى آمد وجوان را پيدا كرد و نشست هرچه دقت نمود، ذكرى و دعائى و حركت غير عادى از او نديد، تعجب كرد اين جوان با چه عملى به اين مقام رسيده است، هنگام ظهر جوان پيش بند چرمى اش را باز نمود و دستهايش را شست و خواست از دكان بيرون رود، حضرت فرمود: آيا ميهمان نمى خواهى؟! گفت: چرا مهمان حبيب خداست، منظور حضرت شناختن وضع داخلى او بود؛

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 115

حضرت ديد اين جوان در راه دو گونه غذا تهيه نمود و به خانه كه رسيد گفت: اگر اجازه مى دهيد من در آن يكى اطاق كار فورى دارم آن را انجام دهم بر گردم، حضرت دقت كرد ديد در آن خانه گهواره ئى از سقف آويخته شده است، اين جوان رفت كنار گهواره ايستاد و زن پير و نا توانى در گهواره آرميده بود!، اورا بغل كرد و بيرون برد و تطهيرش نمود و آن غذاى مخصوص را لقمه لقمه به دهان زن پير گذاشت و با آب سيرابش نمود و گفت: مادر مهمان دارم اگر اجازه مى دهى از او نيز پذيرائى نمايم؟! او بااشاره چشم اجازه داد ولى با نظر عاشقانه پشت سر جوان نگاه كرد و لبهايش

بهم خورد، حضرت از جوان پرسيد: آن كيست كه از او اين گونه پذيرائى كردى؟! گفت: مادرم است، فرمود: او پشت سر تو كه نگاه كرد چه گفت جوان تبسم نمود و جواب داد: ميهمان عزيز! مادرم از آن خانم هاى قديمى و ساده لوح و پاكدل است، من هر وقت به او خدمت مى كنم و مى خواهم از او جدا شوم، او اين دعا را زمزمه مى كند «برو فرزندم خداوند تو را به مقام حضرت موسى پيغمبر برساند!!» من هم دل او را نمى شكنم كه مادر آخر من كجا و حضرت موسى كجا او پيغمبر اولوالعزم و صاحب شريعت و از پيامبران ممتاز خداوند است و من يك آهنگر!، او كجا و من كجا، ميهمان فرمود: جوان خداوند دعاى مادرت را به اجابت رسانيده است، جوان با تعجب گفت: ميهمان عزيز مثل اينكه شماهم مانند مادر من خوش باور و ساده دلى مگر مى شود يك فرد عادى در بهشت در مقام حضرت موسى باشد؟!! فرمود: بلى مى شود مى دانى من كيستم؟! گفت: نه فرمود: موسى بن عمران منم! كه از خدا همسايه بهشتى ام را در خواست نمودم و تورا نشان داد و من از صبح هرچه به اعمال و رفتار تو دقت كرده و زير نظر گرفتم، عمل خاصى كه تورا به اين مقام برساند از تو نديدم جز دعاى مادر؛

بلى دعاى مادر است كه از هفت آسمان و حجابات مى گذرد و مستقيماً به خداى عزّ و جلّ مى رسد و مورد قبول مى افتد. (اى بنازم به خود تو و دعاى تو مادر!).

مادر تو گوهرى زسرا پرده ازل** مادر

محبت تو نوازشگر عمل

مراببخش اگر كرده ام خطا** بود بهار مغرور و سركش من از اول

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 116

مقام مادر

گر چه حضرت مسيح عليه السلام به فرمان نافذ پروردگار از مادر بدون پدر تولد يافت ولى همين اندازه كه در آيه 28 ببعد سوره مباركه مريم كه از زبان او مى خوانيم در مقام بر شمردن افتخارات خود «نيكوئى نسبت به مادر را به زبان مى آورد» «1» اين دليل روشنى بر اهميت مقام مادر است: ضمناً نشان مى دهد كه اين كودك نوزاد كه طبق يك اعجاز به سخن در آمد از اين واقعيت آگاه بود كه او يك فرزند نمونه در ميان انسانها است كه تنها از مادر بدون دخالت پدر تولد يافته است.

به هر حال گرچه در جهان امروز در باره مقام مادر سخن بسيار گفته مى شود و حتى روزى را بنام روز مادر اختصاص داده اند: اما متأسفانه وضع تمدن ماشينى بگونه اى است كه رابطه فرزندان را از پدران و مادران ش، گسسته و خيلى زود آنها را به دست فراموشى مى سپارد آنچنان كه بعد از بزرگ شدن كمترين روابط عاطفى در ميان آنها ديده نمى شود.

در اسلام روايات شگفت انگيزى در اين زمينه آمده است (كه تعدادى از آنها در اوايل بخش از نظر مباركتان گذشت)، اهميت فوق العاده مقام مادر را به مسلمانان توصيه مى كند: تانه تنها در سخن بلكه در عمل: در احترام و نگهدارى و اداى دين آنهاكوشا باشند و دعاى خير آنها را

بدرقه راه زندگيشان قرار دهند.

بدون شك اگر زحمات فراوانى را كه مادر از هنگام حمل تا وضع حمل و دوران شيرخوارى و تا زمان بزرگ شدن او تحمل مى كند: رنجها و تعب ها و بيداريها و بيماريها و پرستاريها را كه او با آغوش باز در راه فرزند خود پذيرا مى گردد در نظر بگيريم: خواهيم ديد كه هر قدر انسان در اين راه بكوشد باز هم در برابر حقوق مادر بدهكار است.

جالب اينكه در حديثى مى خوانيم: ام سلمه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و عرض كرد: همه افتخارات نصيب مردان شده: زنان بيچاره چه سهمى از اين افتخارات

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 117

دارند: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آرى (زنان هم افتخارات فراوانى دارند) هنگامى كه زن باردار مى شود در تمام طول مدت حمل، به منزله روزه دار و شب زنده دار و مجاهد در راه خدا با جان و مال است: و هنگامى كه وضع حمل مى كند آنقدر خدا به او پاداش مى دهد كه هيچكس حد آن را از عظمت نميداند: و هنگامى كه فرزندش را شير مى دهد در برابر هر مكيدنى از سوى كودك خداوند پاداش آزاد كردن برده اى از فرزندان اسماعيل را به او مى دهد: و هنگامى كه دوران شيرخوارگى كودك تمام شد يكى از فرشتگان بزرگوار خداوند بر پهلوى او مى زند و مى گويد: برنامه اعمال خود را از نو آغاز كن چرا كه خداوند همه گناهان تو را بخشيده!

(گوئى نامه عملت از نو آغاز مى شود). «1»

طفل از غضب گاه به گاه مادر*** باشد چه لطيف عذر خواه مادر مادر چو به قهر خيزدش بگريزد*** دانى به كجا؟ هم به پناه مادر

سؤال و جوابى در مورد بكر زائى

بى مناسبت نيست در اينجا كه از حضرت عيسى مسيح عليه السلام سخنى به ميان آمد به يك پرسش و پاسخ اشاره شود كه آيا از نظر علمى امكان تولد فرزند بدون پدر وجود دارد؟ و آيا مسأله تولّد عيسى عليه السلام تنها از مادر، مخالف تحقيقات دانشمندان در اين زمينه نيست؟!.

پاسخ: بلى بدون شك اين مسأله از طريق اعجاز صورت گرفته: ولى علم امروز نيز امكان چنين امرى را نفى نكرده بلكه تصريح به ممكن بودن آن نموده است.

مخصوصا موضوع بكرزائى در ميان بسيارى از حيوانات ديده شده و با توجه به اينكه مسأله انعقاد نطفه، اختصاصى به انسانها ندارد امكان اين امر را به طور عموم اثبات مى كند.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 118

دكتر الكسيس كارل فيزيولوژيست و زيست شناس معروف فرانسوى در كتاب «انسان موجود ناشناخته» چنين مى نويسد: هنگامى كه به ميزان سهمى كه هر يك از پدر و مادر در توليد مثل دارند فكر مى كنيم بايد آزمايشهاى لوب و باتايون را به خاطر بياوريم كه از يك تخمك بارور نشده قورباغه، بدون دخالت اسپرماتوزوئيد بوسيله تكنيكهاى خاصى، قورباغه جديدى مى توان به وجود آورد.

به اين ترتيب كه ممكن است يك عامل شيميائى يا فيزيكى را جانشين سلول نر كرد ولى در

هر حال هميشه وجود يك عامل ماده ضرورى است. «1»

بنا بر اين آنچه از نظر علمى براى تولد فرزند قطعيت دارد وجود نطفه مادر

(اوول) مى باشد و گرنه در مورد نطفه نر (اسپرماتوزوئيد) عامل ديگرى مى تواند جانشين آن گردد: به همين دليل مسأله بكرزائى واقعيتى است كه در جهان امروز مورد قبول پزشكان قرار گرفته. هر چند بسيار نادر اتفاق مى افتد.

از اين گذشته اين مسأله در برابر قوانين آفرينش و قدرت خداوند آنگونه است كه قرآن مى گويد: «مثل عيسى در نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد سپس به او فرمان داد موجود شو او هم موجود (كاملى) شد». «2»

يعنى اين خارق عادت از آن خارق عادت مهمتر نيست

28- خاله عوض مادر است!

28- خاله عوض مادر است! در شريعت اسلام گروهى از اعمال نيك يابد: مثبت يا منفى: همرديف و در منزله گروه ديگر قرار گرفته و در ترازوى سنجش: به ميزان و اندازه آنها: معرّفى شده است مثلًا در قسمت مثبت: در بيان عيار بعضى از اعمال مى فرمايد: روزه روز عيد غدير

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 119

مساوى است با روزه شصت سال: اعمال شبهاى قدر برابراست با عبادت هزار ماه، مردن مادر هنگام زايمان مساوى است با ثواب شهيد و هم چنين است زير آوار ماندن و جان دادن انسان!؛

در قسمت منفى: گناه لبخند

زدن به روى بى نماز را: برابر با گناه كشتن هفت پيغمبر و ويران كردن بيت المعمور هفت بار قرار داده است: و همچنين گناه تارك الصّلوة را با كشتن هفتاد پيغمبر و سوزاندن هفتاد قرآن كريم و زناى هفتاد بار با محارم و ازاله بكارت هفتاد باكره به طريق زنا بلكه بالاتر گرفته است!!،

يا غيبت كردن را برابر با زنابلكه بالاتر، تهمت و افتراء را سنگين تر از آسمان ها، و دههاموارد ديگر كه شمردن آنها به طول مى انجامد.

در روايات ذيل خاله را نيز به منزله مادر و قائم مقام او قرار داده است توجه فرماييد.

1- أحمد بن عائذ: از أبى خديجة: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: جاء رجل إلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال: إنّى قد ولّدت بنتاً و ربّيتها حتّى إذا بلغت فألبستها و حلّيتها ثم جئت بها إلى قليب فدفعتها فى جوفه و كان آخر ما سمعت منها وهى تقول: يا أبتاه. «1» فما كفارة ذلك؟

قال صلى الله عليه و آله و سلم: ألك أمّ حيّة؟ قال: لا، قال: فلك خالة حيّة؟ قال: نعم، قال: فابررها فإنّها بمنزلة الأم يُكَفّرُ عنك ما صنعت، قال أبو خديجة: فقلت لأبى عبد الله عليه السلام: متى كان هذا؟ فقال:

كان فى الجاهلية و كانوا يقتلون البنات مخافة أن يُسبين فيَلِدْنَ فى قوم آخرين مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: من دخترى به دنيا آورده و تربيتش كردم تا به حد بلوغ رسيد و به او لباس پوشانيده و زينت دادم سپس او را به كنار چاه قديمى آورده و او را هُلْ داده

به چاه انداختم!، آخرين چيزى كه از او شنيدم گفت: اى پدر!، كفاره اين كار من چيست؟! فرمود:

مادر دارى؟! گفت: نه، خاله دارى؟! گفت: بلى،

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 120

فرمود: به خاله ات نيكى كن زيرا او به جاى مادرت است و كفاره كارى كه كرده اى مى باشد، ابوخديجة گفت: به ابوعبداللّه عليه السلام عرض كردم اين كار كى بود؟ فرمود:

در جاهليت بود، دختران را از ترس اينكه در جنگ اسير شده و در قوم ديگرى بچه به دنيا آورد، مى كشتند!!. «1»

2- عبيداللّه بن على از امام رضا عليه السلام از پدرانش عليهم السلام أنّ النبىّ صلى الله عليه و آله و سلم قضى بابنة حمزة لخالتها، و قال: الخالة والدة پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حكم كرد دختر حمزه را به خاله اش تحويل دهند و فرمود: خالة مادر است!. «2»

3- ابى بكر بن حفص از ابن عمر او گفت: أتى النبى صلى الله عليه و آله و سلم رجل فقال يا رسول الله انّى أذنبت ذنباً كثيراً فهل لى من توبة قال ألك والدان قال لا قال فلك خالة قال نعم فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فبرّها إذاً. مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: اى رسول خدا گناهان زيادى را مرتكب شده ام آيا براى من راه نجات و بازگشت هست؟! فرمود پدر و مادر دارى؟ عرض كرد نه، فرمود: خاله دارى؟ گفت: بلى،

فرمود: پس به او خدمت كن!. «3

باب 4 وظائف اولاد در برابر والدين

اشاره

باب 4 وظائف اولاد در برابر والدين در باره وظائف اولاد در برابر والدين روايات فراوان آمده است كه نوشتن آن همه روايت كتاب مستقل مى طلبد ولى مطالعه مطالب اين كتاب از اول تا آخر، كمى مسئله وظائف اولاد در قبال والدين را روشن مى سازد مخصوصاً صدر و ذيل بخش 1، تكاليف فرزند در برابر پدر و مادر را، به وضوح مشخص و معيّن مى نمايد، براى مزيد اطلاع به مطالب بعدى نيز توجه فرمائيد

1- آداب افت و خيز با والدين

1- آداب افت و خيز با والدين آداب معاشرت با والدين: در بحثهاى گذشته از آيات و اخبار، روشن گرديد ولى براى تذكر: مجدّداً خلاصه قسمتى از مطالب گذشته را مى آوريم.

1- حد اعلاى نيكى را در باره آنها روا داريم.

2- كوچكترين حرف نا راحت كننده حتّى أفّ به آنها نگوئيم.

3- گفتگوى مؤدبانه و كريمانه داشته باشيم.

4- در برابر آنها بالهاى ذليلانه بگسترانيم.

5- در باره آنها دعا كنيم.

6- پيش از اظهار نياز، احتياجات آنها را برطرف سازيم.

7- به سرشان داد نزنيم.

8- اگر مارا زدند بگوئيم «غفراللّه لكما».

9- از آنها تشكر نمائيم.

10- بانامشان صدا نزنيم.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 122

11- پيش از آنها ننشينيم.

12- جلوتر از

آنها راه نرويم.

13- با اعمال زشت خود سبب فحش دادن به آنها نشويم.

14- باتندى به آنها ننگريم.

15- آنها را هُلْ ندهيم.

16- با آنها داخل حمام نشويم.

17- اگر نهى نمودند، مسافرت مباح و مستحب نكنيم.

18- اگر چيزى مشتبه شد و امر به خوردن آن كردند بخوريم چون پرهيز از شبهه مستحب است و اطاعت آنها واجب.

19- اگر در نماز مستحبى باشد و پدر يا مادر صدا زند، بايد جواب دهيم.

20- اگر جهاد واجب عينى نشود در صورت نهى آنها بايد، به جهاد نرويم.

21- كمترين اذيت را در باره آنها روا نداريم.

22- در صورت نهى والدين: روزه مستحبى نگيريم.

23- بى اجازه آنها مانند نذر، براى تعهد انجام كارى قسم نخوريم.

24- به جايگاه خصوصى آنها بى اجازه وارد نشويم! در اين باره به فصل هاى بعد دقت نماييد

آداب زندگى خانوادگى!

اشاره

آداب زندگى خانوادگى! ياأَيُّهَا الَّذِينَ أمَنُوا لِيَستَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أَيْمانُكمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الحُلُمَ مِنكُمْ ثلثُ مَرّاتٍ مِّنْ قَبْلِ صلوةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضعُونَ ثِيابَكُم مِّنَ الظهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صلوةِ الْعِشاءِ ثلثُ عَوْراتٍ لَّكُمْ لَيْس عَلَيْكمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طوّافُونَ عَلَيْكم بَعْضكمْ عَلى بَعْضٍ كَذالِك يُبَيّنُ اللَّهُ لَكُمُ الاياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ وَ إِذَا بَلَغَ الأَطْفالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَستَأْذِنُوا كمَا استَأْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكمْ اياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكيمٌ وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ الَّتى لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْس عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَن يَضعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيرَ

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 123

مُتَبرِّجاتِ بِزِينَةٍ وَ أَن يَستَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ. «1» اى كسانى كه ايمان آورده ايد بايد بردگان شما و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده اند (براى ورود به خوابگاه شما) در سه وقت از شما اجازه بگيرند: قبل از نماز فجر: و در نيم روز هنگامى كه لباسهاى (معمولى) خود را بيرون مى آوريد: و بعد از نماز عشاء: اين سه وقت خصوصى شما است: اما بعد از اين سه وقت گناهى بر شما و بر آنها نيست (كه بدون اذن وارد شوند) و بر گِرد يكديگر طواف كنيد (و با صفا و صميميت به يكديگر خدمت نمائيد) اين گونه خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خداوند عالم و حكيم است.

و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ رسند بايد اجازه بگيرند: همانگونه كه اشخاصى كه پيش از آنها بودند اجازه مى گرفتند: اين چنين خداوند آياتش را براى شما تبيين مى كند و خدا عالم و حكيم است.

و زنان از كار افتاده اى كه اميد به ازدواج ندارند گناهى بر آنها نيست كه لباسهاى (روئين) خود را بر زمين بگذارند به شرط اينكه در برابر مردم خود آرائى نكنند و اگر خود را بپوشانند براى آنها بهتر است و خداوند شنوا و دانا است

2- پيوند خانوادگى

2- پيوند خانوادگى در آيات قرآن اهميت زيادى به پيوند خانوادگى: و احترام و اكرام پدر و مادر: و نيز

توجه به تربيت فرزندان: داده شده است كه در آيات فوق به همه اشاره شده است:

اين بخاطر آن است كه جامعه بزرگ انسانى از واحدهاى كوچكترى به نام خانواده تشكيل مى شود: همانگونه كه يك ساختمان بزرگ از غرفه ها و سپس از سنگ ها و آجرها تشكيل مى گردد.

بديهى است هر قدر اين واحدهاى كوچك از انسجام و استحكام بيشترى برخوردار

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 124

باشد استحكام اساس جامعه بيشتر خواهد بود: و يكى از علل نابسامانى هاى اجتماعى جوامع صنعتى عصر ما متلاشى شدن نظام خانوادگى است كه نه احترامى از سوى فرزندان وجود دارد: نه محبتى از سوى پدران و مادران: و نه پيوند مهر و عاطفه اى از سوى همسران.

منظره دردناك آسايشگاه هاى بزرگسالان در جوامع صنعتى امروز كه مركز پدران و مادران ناتوانى است كه از كار افتاده اند و از خانواده طرد شده اند شاهد بسيار گويائى براى اين حقيقت تلخ است.

مردان و زنانى كه بعد از يك عمر خدمت: و تحويل فرزندان متعدد به جامعه در ايامى كه نياز شديدى به عواطف فرزندان: و كمكهاى آنها دارند: به كلى رانده مى شوند: و در آنجا در انتظار مرگ، روز شمارى مى كنند: و چشم به در دوخته اند كه آشنائى از در درآيد: انتظارى كه شايد در سال يك يا دو بار بيشتر تكرار نمى شود! به راستى تصور چنين حالتى زندگى را براى انسان از همان آغازش تلخ مى كند و اين است راه و رسم دنياى مادى و تمدن منهاى ايمان و

مذهب.

(در آيه ديگر) جمله «أعمل صالحا ترضاه» بيانگر اين واقعيت است كه عمل صالح چيزى است كه موجب خشنودى خدا مى شود: و تعبير «احسن ما عملوا»

(بهترين كارى كه انجام دادند) كه در آيات متعددى از قرآن مجيد آمده: بيانگر فضل بى حساب خداوند است كه در مقام اجر و پاداش بندگان: بهترين اعمال آنها را معيار قرار مى دهد و همه را به حساب آن مى پذيرد. «1

3- آداب ورود به جايگاه خصوصى والدين

3- آداب ورود به جايگاه خصوصى والدين مهمترين مسأله اى كه در آيات فوق «2»، تعقيب شده مسأله عفت عمومى و مبارزه با هر گونه آلودگى جنسى است كه در ابعاد مختلف مورد بررسى قرار گرفته و به

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 125

امورى كه با اين مسأله ارتباط دارد پرداخته و خصوصيات آن را تشريح مى كند و آن مسأله اذن گرفتن كودكان بالغ و نابالغ به هنگام ورود به اطاقهائى است كه مردان و همسرانشان ممكن است در آن خلوت كرده باشند.

نخست مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد بايد مملوكهاى شما (بردگانتان) و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند (يا ايها الذين آمنوا ليستأذنكم الذين ملكت ايمانكم و الذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات). قبل از نماز فجر و در نيم روز هنگامى كه لباسهاى (معمولى) خود را بيرون مى آوريد:

و بعد از نماز عشاء (من قبل صلوة الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة و من بعد صلوة العشاء).

ظهيرة چنانكه راغب در مفردات و فيروزآبادى در قاموس مى گويند: به معنى نيمروز و حدود ظهر است كه مردم در اين موقع معمولا لباسهاى روئى خود را در مى آورند و گاه مرد و زن با هم خلوت مى كنند.

اين سه وقت: سه وقت پنهانى و خصوصى براى شما است (ثلاث عورات لكم) عورت در اصل از ماده عار به معنى عيب است و از آنجا كه آشكار شدن اندام جنسى مايه عيب و عار است در لغت عرب به آن عورت اطلاق شده.

كلمه عورة گاه به معنى شكاف در ديوار و لباس و مانند آن نيز آمده است و گاه به معنى مطلق عيب مى باشد: و به هر حال اطلاق كلمه عورت بر اين اوقات سه گانه به خاطر آن است كه مردم در اين اوقات خود را زياد مقيد به پوشانيدن خويش مانند ساير اوقات نمى كنند و يك حالت خصوصى دارند.

بديهى است اين دستور متوجه اولياى اطفال است كه آنها را وادار به انجام اين برنامه كنند: چرا كه آنها هنوز به حد بلوغ نرسيده اند تا مشمول تكاليف الهى باشند:

و به همين دليل مخاطب در اينجا اولياء هستند.

ضمنا اطلاق آيه هم شامل كودكان پسر و هم كودكان دختر مى شود: و كلمه الذّين كه براى جمع مذكر است مانع از عموميت مفهوم آيه نيست: زيرا در بسيارى از موارد اين تعبير به عنوان تغليب بر مجموع اطلاق مى گردد همانگونه كه در آيه وجوب

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 126

روزه تعبير به الّذين شده و منظور عموم مسلمانان است «1»

ذكر اين نكته نيز لازم است كه آيه از كودكانى سخن مى گويد كه به حد تميز رسيده اند و مسائل جنسى و عورت و غير آن را تشخيص مى دهند: زيرا دستور اذن گرفتن خود دليل بر اين است كه اين اندازه مى فهمند كه اذن گرفتن يعنى چه و تعبير به ثلاث عورات شاهد ديگرى بر اين معنى است.

اما اينكه اين حكم در مورد بردگان مرد است يا كنيزان را نيز شامل مى شود روايات مختلفى وارد شده هر چند ظاهر عام است و شامل هر دو گروه مى شود و به همين دليل روايت موافق ظاهر را مى توان ترجيح داد.

در پايان آيه مى فرمايد: بر شما و بر آنها گناهى نيست كه بعد از اين سه وقت بدون اذن وارد شوند: و بعضى به ديگرى خدمت كنند و گرد هم (با صفا و صميميت) بگردند (ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض).

آرى اين چنين خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خدا عالم و حكيم است (كذلك يبين الله لكم الايات و الله عليم حكيم).

واژه طوّافون در اصل از ماده طواف به معنى چرخيدن به دور چيزى است: و چون به صورت صيغه مبالغه آمده به معنى كثرت در اين امر مى باشد: و با توجه به اينكه بعد از آن بعضكم على بعض آمده مفهوم جمله اين مى شود كه در غير اين سه وقت شما مجاز هستيد بر گرد يكديگر بگرديد و رفت و آمد داشته باشيد و

به هم خدمت كنيد.

و به گفته فاضل مقداد در كنز العرفان اين تعبير در حقيقت به منزله بيان دليل براى عدم لزوم اجازه گرفتن در سائر اوقات است: چرا كه اگر بخواهند مرتباً رفت و آمد داشته باشند و در هر بار اذن دخول بخواهند كار مشكل مى شود.

در آيه بعد حكم بالغان را بيان كرده: مى گويد: هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ رسند بايد در همه اوقات اجازه بگيرند: همانگونه كه اشخاصى كه قبل از آنها بودند

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 127

اجازه مى گرفتند (و اذا بلغ الأطفال منكم الحُلُمْ فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم).

واژه حُلُمْ (بر وزن كتب) به معنى عقل آمده است و كنايه از بلوغ است كه معمولا با يك جهش عقلى و فكرى توأم است: و گاه گفته اند حلم به معنى رؤيا و خواب ديدن است: و چون جوانان: مقارن بلوغ: صحنه هائى در خواب مى بينند كه سبب احتلام آنها مى شود اين واژه به عنوان كنايه در معنى بلوغ به كار رفته است.

به هر حال از آيه فوق چنين استفاده مى شود كه حكم بالغان با اطفال نابالغ متفاوت است: زيرا كودكان نابالغ طبق آيه قبل، تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند: چون زندگى آنها با زندگى پدران و مادران آنقدر آميخته است كه اگر بخواهند در همه حال اجازه بگيرند مشكل خواهد بود: و از اين گذشته احساسات جنسى آنها هنوز به طور كامل بيدار نشده: ولى نوجوانان بالغ طبق اين آيه كه

اذن گرفتن را به طور مطلق براى آنها واجب دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند.

اين حكم مخصوص به مكانى است كه پدر و مادر در آنجا استراحت مى كنند و گرنه وارد شدن در اطاق عمومى (اگر اطاق عمومى داشته باشند) مخصوصا به هنگامى كه ديگران هم در آنجا حاضرند: و هيچ گونه مانع و رادعى در كار نيست اجازه گرفتن لزومى ندارد.

ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله كما استأذن الذين من قبلهم اشاره به بزرگسالان است كه در همه حال به هنگام وارد شدن در اطاق موظف به اجازه گرفتن از پدران و مادران بودند: در اين آيه افرادى را كه تازه به حد بلوغ رسيده اند همرديف بزرگسالان قرار داده كه موظف به استيذان بودند.

در پايان آيه براى تأكيد و توجه بيشتر مى فرمايد: اين گونه خداوند آياتش را براى شما تبيين مى كند و خداوند عالم و حكيم است (كذلك يبيّن اللّه لكم آياته و اللّه عليم حكيم).

اين همان تعبيرى است كه در ذيل آيه قبل بود بدون هيچگونه تغيير: جز اينكه در آن آيه الايات بود و در اينجا آياته كه از نظر معنى تفاوت چندانى ندارد.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 128

در آخرين آيه مورد بحث استثنائى براى حكم حجاب زنان بيان مى كند و زنان پير و سالخورده را از اين حكم مستثنى مى شمرد و مى گويد: زنان از كار افتاده اى كه اميدى به ازدواج ندارند گناهى بر آنان نيست كه

لباسهاى (روئين) خود را بر زمين بگذارند در حالى كه در برابر مردم خود آرائى نكنند (و القواعد من النساء اللَّاتى لا يرجون نكاحاً فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينة).

در واقع براى اين استثناء دو شرط وجود دارد: نخست اينكه به سن و سالى برسند كه معمولا اميدى به ازدواج ندارند: و به تعبير ديگر جاذبه جنسى را كاملا از دست داده اند.

ديگر اينكه در حال بر داشتن حجاب خود را زينت ننمايند.

روشن است كه با اين دو قيد مفاسد كشف حجاب در مورد آنان وجود نخواهد داشت و به همين دليل اسلام اين حكم را از آنان برداشته است.

اين نكته نيز روشن است كه منظور برهنه شدن و بيرون آوردن همه لباسها نيست بلكه تنها كنار گذاشتن لباسهاى رو است كه بعضى روايات از آن تعبير به چادر و روسرى كرده است (الجلباب و الخمار).

در حديثى از امام صادق عليه السلام در ذيل همين آيه مى خوانيم كه فرمود: الخمار و الجلباب، قلت بين يدى من كان؟ قال: بين يدى من كان غير متبرجة بزينة: منظور روسرى و چادر است: راوى مى گويد از امام پرسيدم: در برابر هر كس كه باشد؟

فرمود: در برابر هر كس باشد: اما خود آرائى و زينت نكند.

روايات ديگرى نيز به همين مضمون يا نزديك به آن از ائمه اهلبيت عليه السلام نقل شده است.

در پايان آيه اضافه مى كند كه با همه احوال اگر آنها تعفف كنند و خويشتن را بپوشانند براى آنها بهتر است (و ان يستعففن خيرٌ لهنّ).

چرا كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعايت كند پسنديده تر و به تقوا و

پاكى نزديكتر است.

و از آنجا كه ممكن است بعضى از زنان سالخورده از اين آزادى حساب شده و

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 129

مشروع سوء استفاده كنند: و احيانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و يا طرفين در دل افكار آلوده اى داشته باشند در آخر آيه به عنوان يك اخطار مى فرمايد: خداوند شنوا و دانا است (و الله سميع عليم).

آنچه را مى گوئيد مى شنود و آنچه را در دل داريد و يا در سر مى پرورانيد مى دان

4- استيذان ورود به خلوتگاه والدين

4- استيذان ورود به خلوتگاه والدين اين مطلب قابل قبول تمام فرقه ها و نژادها و اقوام گوناگون جوامع بشرى است كه، انسان نبايد بدون اجازه، به خلوت خانه كسى وارد شود، بخصوص از نظر اسلام در اين موارد دقت زياد شده و مورد توجه بيشتر بزرگان دين قرار گرفته است؛

فرق نمى كند پدر و مادر و خواهر و برادر و به طور خلاصه اقوام نزديك و دور و حتى بيگانه: بايد اين آداب و رسوم را رعايت نمايد.

از حمله آدابى كه نشان دهنده شخصيت و حسن ادب آدمى است و آبروى خانوادگى را محفوظ مى دارد، رعايت حرمت هاى خانوادگى و بها دادن به همديگر است كه مصداق بارز آنها اجازه خواستن در ورود و خروج به خلوت گاه والدين و محارم ديگر (دختر و پسر و عمه و خاله و غيره) است.

1-

ابن محبوب از أبى أيوب الخراز: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: يستأذن الرجل إذا دخل على أبيه و لا يستأذن الأب على الإبن، الحديث. حتماً وقتى كه مرد به خدمت پدر مى رسد، اجازه بخواهد ولى اجازه خواستن پدر لزومى ندارد (لحن حديث استيذان فرزند، در مواقع زندگى طبيعى است، زيرا پدر هم مجاز نيست، سرزده به خلوتگاه فرزند وارد شود). «1»

2- محمد بن على الحلبى گويد به أبى عبد الله عليه السلام گفتم: الرجل يستأذن على أبيه؟

فقال: نعم قد كنت أستأذن على أبى وليست امّى عنده إنما هى امرأة أبى تُوفّيت امّى وأنا

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 130

غلام، وقد يكون من خلوتهما مالا أحب أن أفجاهما عليه، ولا يحبان ذلك منى والسلام أحسن وأصوب. آيا مرد براى ورود به خدمت پدر اجازه مى خواهد؟ فرمود: بلى، من براى ورود به پدرم اجازه مى خواستم در حالى كه مادرم پيشش نبود، او زن پدرم بود، من جوان بودم كه مادرم وفات يافت اى بسا در محل خلوت آنها چيزى باشد كه من دوست نداشتم، ناگهانى (و سرزده) با آن روبرو شوم و آنها نيز اين كار را، دوست نداشتند، و سالم بودن (از اين كارها) زيبا و مقرون به حقيقت است. «1»

1- ابن محبوب: از أبى أيوب الخراز: از أبى عبد الله عليه السلام- در حديثى- فرمود: و يستأذن الرّجل على أبنته وأخته إذا كانتا متزوجتين. مرد براى ورود به منزل دختر و خواهرش، اجازه بخواهد اگر ازدواج كرده اند. «2»

2- جراح

المدائنى: از أبى عبد الله عليه السلام- در حديثى- فرمود: و من بلغ الحلم فلا يلج على أمّه و لا على اخته ولا على خالته و لا على سوى ذلك إلا باذن، ولا تأذنوا حتى يسلّموا (يسلّم)، والسلام طاعة لله عزوجل. هر كس به حد بلوغ رسيده است نبايد سر زده به مادر و خاله و خواهر وارد شود و نه ديگران، مگر با اذن: و اجازه (ورود ندهيد) تا سلام كنند، سسلام اطاعت از خداى عزّ و جلّ است. «3»

3- محمد بن قيس: از أبى جعفر عليه السلام- در حديثى- فرمود: ومن بلغ الحلم منكم فلا يلج على امه ولا على اخته ولا على ابنته ولا على من سوى ذلك إلا بإذن، ولا يؤذن لاحد حتى يسلم، فان السلام طاعة الرحمن. هر كس به حد بلوغ رسيده است نبايد سر زده به مادر و خاله و خواهر وارد شود و نه ديگران، مگر با اذن (و اجازه)، و اجازه (ورود ندهيد) تا سلام كنند، سسلام اطاعت از خداى رحمان است. «4

5- استيذان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از دخترش

5- استيذان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از دخترش رعايت اين دستورها از همه مطلوب و از بزرگان و رهبران دين كه عمل آنها، سرمشق ديگران مى باشد مطلوب تر است: بدينجهت بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى ورود به خانه دخترش فاطمه عليها السلام اجازه مى خواست!.

1- عمرو بن شمر از أبى جعفر عليه السلام: از جابر بن عبد الله انصارى

گفت: خرج رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يريد فاطمة وأنا معه، فلما انتهينا إلى الباب وضع يده عليه فدفعه ثم قال: السلام عليكم، فقالت فاطمة عليها السلام: وعليك السلام يا رسول الله، قال: أدخل؟ قالت: ادخل يا رسول الله، قال: أدخل انا ومن معى؟ قالت: ليس عليّ قناع، فقال: يا فاطمة خذى فضل ملحفتك فقنعى به رأسك ففعلت ثم قال: السلام عليك، فقالت: وعليك السلام يا رسول الله قال:

ادخل؟ قالت: نعم يا رسول الله، قال: أنا ومن معى؟ قالت: ومن معك، قال جابر: فدخل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ودخلت وإذا وجه فاطمة عليها السلام اصفر كأنه بطن جرادة، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:

مالى أرى وجهك اصفر، قالت: يا رسول الله، الجوع، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: اللهم مشبع الجوعة ودافع الضيعة اشبع فاطمه بنت محمد، قال جابر: فو الله لنظرت إلى الدم يتحدر من قصاصها حتى عاد وجهها احمر فما جاعت بعد ذلك اليوم. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بيرون رفت و اراده داشت فاطمه را ببيند و من هم با او بودم؛ وقتى كه به كنار دَر رسيديم، دست روى دَر گذاشت و (كمى) هل داد و فرمود: سلام بر شما باد، فاطمه عليها السلام گفت: و برتو باد سلام اى رسول خدا؛

فرمود: آيا داخل شوم؟ گفت: داخل شو، فرمود: آيا با همراهم داخل شوم؟ عرض كرد مقنعه ندارم، فرمود: اى فاطمه زيادى ملافه را بگير و برخود مقنعه (و حجاب) قرار داده و سرت را بپوشان، (فاطمه) اين كار را

كرد؛

سپس فرمود: سلام برتو باد و او نيز گفت: و برتوباد سلام اى رسول خدا، فرمود داخل شوم (خودترا جمع و جور كردى)؟ گفت: بلى اى رسول خدا (داخل شو)؛ فرمود من و همراهم؟ عرض كرد بلى و هركهِ با تواست؛

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 132

جابر گويد: پس من با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم داخل شديم، ناگهان روى فاطمه را مانند شكم ملخ، زرد رنگ ديديم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (اى فاطمه) چرا صورتت را زرد مى بينم؟ گفت: اى رسول خدا، گرسنگى (سبب زردى رنگ من است)!!؛

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم (دست به دعا برداشت و) گفت خدايا اى سير كننده گرسنگان و دفاع كننده از ضايع شوندگان، فاطمه بنت محمد را نيز سير نما؛ جابر گويد: به خدا قسم ديدم خون به پوست صورت فاطمه سرازير شد تا به حالت سرخ گونه (وعادى)، برگشت كه بعد از آن روز فاطمه هيچ وقت گرسنه نشد. «1

6- فلسفه استيذان و مفاسد عدم ر عايت آن

6- فلسفه استيذان و مفاسد عدم ر عايت آن براى ريشه كن ساختن يك مفسده اجتماعى مانند اعمال منافى عفت، تنها توسل به اجراى حدود و تازيانه زدن منحرفان كافى نيست: در هيچ يك از مسائل اجتماعى چنين برخوردى نتيجه مطلوب را نخواهد داد: بلكه

بايد مجموعه اى ترتيب داد از آموزش فكرى و فرهنگى آميخته با آداب اخلاقى و عاطفى: و همچنين آموزشهاى صحيح اسلامى: و ايجاد يك محيط اجتماعى سالم: سپس مجازات را به عنوان يك عامل بازدارنده در كنار اين عوامل در نظر گرفت.

به همين دليل در سوره نور كه در واقع سوره عفت است از مجازات تازيانه مردان و زنان زناكار شروع مى كند: و به مسائل ديگر مانند فراهم آوردن وسائل ازدواج سالم: رعايت حجاب اسلامى: نهى از چشم چرانى: تحريم متهم ساختن افراد به آلودگى ناموسى: و بالاخره اجازه گرفتن فرزندان به هنگام ورود به خلوتگاه پدران و مادران: گسترش مى دهد.

اين نشان مى دهد كه اسلام از هيچ يك از ريزه كاريهاى مربوط به اين مسأله غفلت نكرده است.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 133

خدمتكاران موظفند به هنگام ورود در اطاقى كه دو همسر قرار دارند اجازه بگيرند.

كودكان بالغ نيز موظفند در هر وقت بدون اجازه وارد نشوند: حتى كودكان نابالغ كه مرتبا نزد پدر و مادر هستند نيز آموزش داده شوند كه لااقل در سه وقت (قبل از نماز صبح و بعد از نماز عشاء و هنگام ظهر كه پدران و مادران به استراحت مى پردازند) بدون اجازه وارد نشوند.

اين يك نوع ادب اسلامى است هر چند متأسفانه امروز كمتر رعايت مى شود و با اينكه قرآن صريحا آن را (در آيات 60- 59- 58 سوره نور كه (در اول فصل قبل گذشت) بيان كرده است: در نوشته ها و سخنرانى ها و بيان احكام نيز كمتر

ديده مى شود كه پيرامون اين حكم اسلامى و فلسفه آن بحث شود: و معلوم نيست به چه دليل اين حكم قطعى قرآن مورد غفلت و بى توجهى قرار گرفته؟! گر چه ظاهر آيه وجوب رعايت اين حكم است حتى اگر فرضا آن را مستحب بدانيم باز بايد از آن سخن گفته شود: و جزئيات آن مورد بحث قرار گيرد.

بر خلاف آنچه بعضى از ساده انديشان فكر مى كنند كه كودكان سر از اين مسائل در نمى آورند و خدمتكاران نيز در اين امور باريك نمى شوند ثابت شده است كه كودكان (تا چه رسد به بزرگسالان) روى اين مسأله فوق العاده حساسيت دارند: و گاه مى شود سهل انگارى پدران و مادران و بر خورد كودكان به منظره هائى كه نمى بايست آن را ببينند سرچشمه انحرافات اخلاقى و گاه بيماريهاى روانى شده است.

ما خود با افرادى بر خورد كرديم كه به اعتراف خودشان بر اثر بى توجهى پدران و مادران به اين امر و مشاهده آنان در حال آميزش جنسى يا مقدمات آن به مرحله اى از تحريك جنسى و عقده روانى رسيده بودند كه عداوت شديد پدر و مادر در سر حد قتل! در دل آنها پيدا شده بود: و خود آنها نيز شايد تا مرز انتحار پيش رفته بودند! اينجا است كه ارزش و عظمت اين حكم اسلامى آشكار مى شود كه مسائلى را كه دانشمندان امروز به آن رسيده اند از چهارده قرن پيش در احكام خود پيش بينى كرده است.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 134

و نيز

در همين جا لازم مى دانيم به پدران و مادران توصيه كنيم كه اين مسائل را جدى بگيرند: و فرزندان خود را عادت به گرفتن اجازه ورود بدهند: و همچنين از كارهاى ديگرى كه سبب تحريك فرزندان مى گردد از جمله خوابيدن زن و مرد در اطاقى كه بچه هاى مميز مى خوابند تا آنجا كه امكان دارد پرهيز كنند: و بدانند اين امور از نظر تربيتى فوق العاده در سرنوشت آنها مؤثر است.

جالب اينكه در حديثى از پيامبر اسلام 6 مى خوانيم كه فرمود: اياكم و ان يجامع الرجل امرئته و الصبى فى المهد ينظر اليهما: مبادا در حالى كه كودكى در گهواره به شما مى نگرد آميزش جنسى كنيد!. «1

7- ناسپاسى به مخلوق ناسپاسى به خالق است!

7- ناسپاسى به مخلوق ناسپاسى به خالق است! ما آدميان از نظر اخلاقى و انسانى موظّفيم در برابر آن همه زحمات طاقت فرساى والدين، سر تعظيم فرود آورده و شكر گذار باشيم، زيرا در حديث مشهور نبوى، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (هر كس شكر مخلوق را بجا نياورد، شكر خالق را به جا نخواهد آورد «2»).

ماجراى شنيدنى و خواندنى

نوشته اند در زمان يكى از پادشاهان مردى را محكوم به مرگ نمودند و براى اجراى اين حكم، آن شخص را در شير خانه شاه، به جلوى يك شير گرسنه كه سه روز چيزى نداده بودند، انداختند تا تكه و پاره اش كند، ولى بر خلاف انتظار، ديدند آن شير علاوه بر اينكه به او حمله نكرد، آمد جلوى او خوابيد و شروع

به ليسيدن پاها و ناز كردن در برابر او شد! همه اطرافيان و خود شاه، نظاره گر اين حركات عجيب و بى سابقه آن حيوان بودند، حتّى خود محكوم نيز از اين جريان بهت زده شد هرچه علتش را جويا گشتند كسى ندانست تا اينكه آن مرد بطور تصادف در بدن شير چه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 135

علامتى را مشاهده نمود از شير بانان پرسيد اين شير را از كجا به دست آورده ايد؟! گفتند: از جنگل گرفته ايم، پرسيد از كدام جنگل و كدام منطقه؟! بيان كردند، ناگهان ديدند آن مرد نيز حيوان را به آغوش كشيد و به بوسيدن شير و شير نيز به ليسيدن او مشغول شد!!، همه با تعجب مضاعف پرسيدند، آهاى مرد، اين چه حركات و قضيه ايست كه با اين حيوان انجام مى دهى؟! آن مرد شروع كرد به تشريح ماجرا گفت: من روزى در جنگل پى صيد مى گشتم به جائى رسيدم با كمال تعجب ديدم شيرى مرده و يك توله او تنها مانده و زوزه مى كشد و از گرسنگى مى نالد، من آن را گرفته به خانه خودم آوردم و مدتها به او شير خورانده و غذا دادم تا اينكه بزرگش كردم وقتى كه ديدم آن حيوان مى تواند روى پاى خود بايستد، دوباره آن را به جنگل برگردانده و رها ساختم ولى او حاضر به جدائى از من نبود تا اينكه با هر حيله اى خودم را از ديد او مخفى و از

دستش خلاص كردم و ديگر از او خبرى نداشتم تا اين كه جريان امروز پيش آمد و او مرا شناخت و من او را نشناختم تا علامتى كه در بچه گى در تن او به وجود آمده بود، اورا ديدم و شناختم و اين همان بچه شيريست كه من بزرگش كرده ام و در برابر نيكى ها و خوبى هاى من مرا از ياد نبرده و اين چنين اداى دَين نمود!؛

شاه و همه تماشاگران از اين منظره متأثّر شده، اشك در چشمانشان حلقه زده و از هوش و وفاى آن شير تعجب نمودند و از شاه تقاضا كردند، آن مرد را به آن شير و شير را به او ببخشد تا در كنار هم زندگى كنند.

ما از اين جريان بى نظير يا كم نظير چه مى فهميم و بايد چه برداشتى داشته باشيم، آيا زحمات بيشمار پدران و مادران از زحمات آن مرد كمتر است؟، آيا ما از آن حيوان زبان بسته و مكتب نديده، بى عاطفه تر و سنگدليم و دهها آياها و چراهاى ديگر كه پاسخ آنهارا به خوبى واقفيم و مى فهميم!.

1- امام رضا عليه السلام فرمود: من لم يشكر الوالدين لم يشكر الله، ومن لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر الله عزّ و جلّ. هركس به والدين شكر گزار نباشد به خدا شكر نمى گذارد و هركس به نعمت دهنده از آفريدگان شكر نگذارد به خداى عزّوجلّ

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 136

شكر گذار نخواهد بود «1»

2- حارث ابن دلهاث:

از پدرش از أبى الحسن الرضا عليه السلام قال: إنّ اللّه عزّ و جلّ أمر بثلاثة مقرون بها ثلاثة اخرى: أمر بالصلاة و الزكاة، فمن صلّى و لم يُزَكّ لم تقبل منه صلاته و أمر بالشكر له و للوالدين، فمن لم يشكر والديه لم يشكر الله، وأمر باتقاء الله و صلة الرحم، فمن لم يَصِلْ رَحِمَهُ لم يتّقِ الله عز و جل خداى عزّوجل به سه چيز امر نموده و آنهارا به سه چيز مقرون ساخته است، به نماز امر كرده و زكات را مقرون آن نموده است «2»، پس هركس نماز بخواند و زكوة ندهد نمازش قبول نمى شود، و به شكر خود و والدين امر نموده است، پس هركس شكر والدين را نكند خدا را شكر ننموده است، و به تقواى الهى و صله رَحِم امر نموده است پس هركس از خدا بترسد و صله رحم بجا نياورد از خداى عزو جل تقوى نداشته است. «3

8- عاق والدينى از گناهان كبيره است

8- عاق والدينى از گناهان كبيره است عاق والدين بودن از گناهان كبيره شمرده شده و يكى از عوامل به تباهى كشنده زندگى است كه بايد به هر قيمتى تمام شود از آن دورى جست!.

1- خمسٌ من الكبائر: الاشراك بالله، و عقوق الوالدين، و الفرار من الزحف، و قتل النفس بغير الحق، و اليمين الفاجرة تَدَعُ الدّيار بلاقِعٍ پنج چيز از گناهان كبيره است

الف- شرك به خدا.

ب- عاق والدينى.

ج- فرار كردن از ميدان جنگ.

د- كسى را بدون حق كشتن.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 137

ه- قسم دروغ كه سرزمين را به تباهى (و ويرانى و قحطى) مى كشد. «1»

2- عبد العظيم حسنى از أبى جعفر الثانى (امام جواد عليه السلام)، از پدران گرامى اش از امام صادق عليه السلام فرمود: عقوق الوالدين من الكبائر لأنّ الله عزّ و جلّ جعل العاق عصيّاً شقيّاً عاق والدينى از (گناهان كبيره است، زيرا خداى عزّوجلّ عاق والدين را عصيانگر شقى قرار داده است.»

9- شبى پهلوى والدين خوابيدن بهتر است از ...

9- شبى پهلوى والدين خوابيدن بهتر است از ... 1- عمرو بن شمر: از جابر: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: جاء (أتى) رجل رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فقال: يا رسول الله إنّى راغب فى الجهاد نشيط «3» قال: فقال له النبى (صلى الله عليه و آله و سلم):

فجاهد فى سبيل الله فإنّك إن تقتل تكن (كنت) حيّاً عند الله ترزق و إن تَمُتْ (متّ) فقد وقع أجرك على الله و إن رجعت، رجعت (خر جت) من الذنوب كما ولدت، قال: يا رسول الله إنّ لى والدين كبيرين يزعمان أنهما يأنسان بى و يكرهان خروجى، فقال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم):

فقرّ (أقم) مع والديك فوالذى نفسى بيده لأنسهما بك يوماً و ليلةً، خير من جهاد سنةٍ. مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: اى

رسول خدامن به جهاد رغبت دارم و سرحالم، (و آمادگى دارم، حضرت به آن مرد) فرمود: در راه خدا جهاد كن اگر كشته شدى، نزد خدا زنده اى و از روزى او مى خورى و اگر (بااجل طبيعى) مُردى، اجرت با خداست و اگر از جنگ (سالم) برگشتى، بر مى گردى در حالى كه گناهانت مى ريزد مانند روزى كه از مادر متولد شدى گفت: اى رسول خدا مرا والدين كهنسال هست كه خيال مى كنند با من انس گرفته اند و بيرون رفتن مرا خوش ندارند! رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (برو) پيش آنها باش قسم به كسى كه جانم در دست قدرت اوست، يك شبانه روز مأنوس شدن آنها با تو، بهتر است از جهاد يك سال (در راه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 138

خدا). «1»

2- قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: رقودك على السرير الى جنب والديك فى برّهما أفضل من جهادك بالسّيف فى سبيل الله رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خوابيدنت روى تخت در كنار والدين در نيكى به آنها: بهتر است باشمشير در راه خدا جهاد كردن. «2»

3- بيهقى از ابن عمر نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لنومك على السرير بين والديك تضحكهما و يُضحكانك أفضل من جهادك بالسّيف فى سبيل اللّه البتّه خوابيدنت روى تختخواب با والدين كه آنها را بخندانى و آنها

ترا بخندانند بهتر است از شمشير زدنت در راه خدا. «3

10- فرزند خوب به دست آورنده بهشت است

10- فرزند خوب به دست آورنده بهشت است قيمت و بهاء خدمت به والدين و نيكى كردن در باره آنها، بهشت و عكس آن، انداختن خود به آتش است.

عبداللّه بن مغيره از ابى الحسن عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كن بارّاً فاقتصر على الجنّة و ان كنتَ عاقّاً فاقتصر على النار (به والدينت) نيكوكار باش و به بهشت كفايت نما و اگر عاقى به آتش قناعت كن!!. «4

11- نشانه هاى ايمان و ورود به بهشت

11- نشانه هاى ايمان و ورود به بهشت براى هر چيزى علامت و نشانه هائى هست و از روى آن علامات شناخته مى شود:

نشانه هاى مستحقان بهشت و پاداش آنها نيز چند چيز است.

1- در بحارالأنوار: از أمالى مفيد أبى أيوب: از (ابوحمزه) ثمالى نقل مى كند، أبو جعفر عليه السلام فرمود: اربع من كنّ فيه من المؤمنين اسكنه الله فى عليّين اعلا فى غُرَفٍ فوق غرف فى محل الشرف كل الشرف من آوى اليتيم و نظر له فكان له أباً، و من رحم الضعيف و اعانه، و من انفق على والديه و رفق بهما و برّهما و لم يحزنهما، و من لم يخرق بمملوكه و اعانه على ما تكلّفه و لم يستسعه فيما لا يطيق. چهار چيز در هريك از مؤمنين باشد، خداوند او را در اعلا علييّن در بالاترين غرفه ها و در شريف ترين

محل ها ساكن خواهد نمود،

الف: هركس به يتيمى پناه دهد و به او بانگاه پدرانه نگاه كند،

ب: به ناتوانان مهربان باشد و به آنها كمك نمايد،

ج: به والدينش انفاق كرده و با آنها مدارا و نكوئى نمايد و غمگينشان نكند،

د: به زير دستان برده اش فشار نياورد و در انجام وظيفه اش به او كمك نمايد و به بالاتر از توانشان وادار نكند. «1»

2- عبد الله ابن سنان: از (ابو حمزه) ثمالى، از أبى جعفر عليه السلام قال: أربع من كن فيه بنى الله له بيتاً فى الجنّة: من آوى اليتيم، و رحم الضعيف، و أشفق على والديه، و رفق بمملوكه هر كس چهار چيز را دارا باشد خداوند خانه اى در بهشت براى او بنا نمايد، كسى كه به يتيمى پناه دهد، و به ناتوان رحم نمايد و به والدينش مهربان شود و با زيردستانش مدارا نمايد. «2»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 140

3- قداح: از امام جعفرصادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

أربع من كنّ فيه نشر الله عليه كنفه، و أدخله الجنة فى رحمته: حسن خلق يعيش به فى الناس، و رفق بالمكروب، و شفقّة على الوالدين، و إحسان إلى المملوك. چهار چيز در هركس باشد خداوند حمايتش را به او ارزانى دارد و با رحمتش وارد بهشت كند، با مردم با خوش اخلاقى زندگى نمايد، با گرفتاران مدارا كند، و به والدين مهربان شود و به برده زير دست خود

خوبى نمايد. «1

12- حكم اطاعت از والدين در نافرمانى خدا!

12- حكم اطاعت از والدين در نافرمانى خدا! از نظر فقهى و شريعت اسلامى اگر والدين: اولاد را به معصيت و گناه؛ امر نمايند علاوه بر اين كه اطاعت آنها واجب نيست؛ بلكه بايد خلاف دستورات آنها انجام داده شود: اما از نظر عاطفى و اخلاقى، حتّى در اين موارد نيز بايد با آنها، رفق و مدارا كرده و محبت نمود؛ اگرچه كافر و مشرك باشند زيرا رفق و مدا را با آنها در تمام مراحل زندگى غير از اطاعت از آنها در مخالفت با خداست: اين تفصيل در روايت شماره 3 فصل مكافات سريع عاق والدين؛ از امام صادق عليه السلام گذشت.

1- قال (عليه السلام): برّ الوالدين واجبٌ وان كانا مشركين، و لا إطاعة لهما فى معصية الله تبارك و تعالى: و هناك يجب اطاعة الله، و ان أدّى الى مخالفتهما بأن امراك السرقة أو الزنا أو قتل النفس المحرمة، فالواجب ان تخالفهما و تطيع ربك. فرمود: نيكى به والدين واجب است اگرچه مشرك باشند، اما در معصيت خداى تبارك و تعالى از آنها اطاعت ننمايد، و در چنين مواردى فرمان بردارى از خدا واجب است اگرچه مخالفت با آنها باشد، (مانند اينكه تو را) امر به دزدى يا زنا و يا قتل نفس محترمه نمايند پس در اين نوع دستورها اطاعت خدا و مخالفت والدين واجب مى شود. «2»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 141

2- اعمش از امام صادق عليه السلام فرمود: برّ الوالدين واجبٌ، فان كانا مشركين فلا تطعهما و لا غيرهما فى المعصية، فانّه لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق نيكى به والدين واجب است، اگر چه مشرك باشند، (ولى) از آنها در نافرمانى خدا، اطاعت نكن چون اطاعت مخلوق در معصيت خالق جايز نيست. «1»

3- امام صادق عليه السلام فرمود: .... و لا يكونان يمنعان الولد من طاعة الله إلى معصيته، و من اليقين إلى الشك، و من الزهد إلى الدنيا، و لا يدعوانه إلى خلاف ذلك، فإذا كانا كذلك فمعصيتهما طاعة و طاعتهما معصية، قال الله عزوجل" وإن جاهداك على أن تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما" ... و فرزندانشان را از فرمان بردارى به نا فرمانى خدا وادار نسازند و از يقين به شك نيندازند و از بى اعتنائى به دنيا، به دنيا حريص نكنند، اگر اين گونه بخوانند، در اين صورت نافرمانى اطاعت و فرمان بردارى از آنها معصيت خدا خواهد بود! زيرا خداى عزّ و جلّ فرموده است «اگر والدين كوشش نمايند براى من شريك قرار دهى چيزى را كه نمى دانى، پس به آنها اطاعت نكن». «2

13- حقوق متقابل پدر و فرزند

13- حقوق متقابل پدر و فرزند والدين و اولاد از نظر اسلام: در ذمه همديگر، حقوقى دارند كه بايد هر دو طرف خود را براى رعايت آنها آماده ساخته و موظف و الزام نمايد، مانند حقوقى

كه ذيلًا بيان مى شود.

1- جعفر بن محمد عليهما السلام، از پدران بزرگوارش عليهم السلام روايت نموده است رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در وصيتى كه به على عليه السلام نمود فرمود: يا على، حق الولد على والده أن يحسن إسمه و أدبه، و يضعه موضعاً صالحاً و حق الوالد على ولده أن لا يسميه باسمه، و لا يمشى بين يديه، و لا يجلس أمامه، و لا يدخل معه الحمام ...، اى على حق اولاد بر پدر،

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 142

ناميدن آنها با نام نيك و تربيت با ادب خوب و رساندن او به مقام صالح است، و حق پدر در گردن اولاد، پدر را بانام صدا نزند و جلوتر از او راه نرود و جلوى او ننشيند و با او به حمام داخل نشود ... «1»

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من العباد عبادٌ لا يكلّمهم الله يوم القيامة و لا ينظر إليهم و لا يزكّيهم و لا يطهّرهم قيل من أولئك يا رسول الله قال المتبرئ من والديه رغبة عنهما و المتبرئ من ولده و رجل أنعم عليه قوم فكفر نعمتهم و تبرّأ منهم. ازبندگان كسانى هستند كه خداوند روز قيامت با آنها سخن نمى گويد! و به آنها نظر (رحمت) ننمايد و آنها را پاك و تطهير نمى كند، پرسيدند آنها كيانند اى رسول خدا؟! فرمود دورى كنندگان از والدين براى فرار از آنها، و دورى كننده از فرزندش، و

مردى كه گروهى به او نعمت دهند (و خوبى نمايند) و او در مقابل، كفران نعمت كند و از آنها دورى نمايد. «2

14- اجازه پدر در مستحبات

14- اجازه پدر در مستحبات سؤال: پسر ميخواهد كه عمل سنت (و مستحبى) بكند: مثل روزه و زيارت و (خواندن) قرآن: پدر راضى نباشد به اين مرتبه كه اگر امروز پسر من روزه سنت بگيرد: از او راضى نيستم و مادر بگويد: كه پسر من امروز را اگر روزه نمى گيرد از او راضى نميشوم. آيا در اين صورت پسر به قول پدر عمل كند يا به قول مادر جواب: وجوب اطاعت پدر و مادر در غير امر به معاصى و نهى از واجبات فى الجمله اجماعى و لازم است و غمگين كردن ايشان حرام است و در مثل واجب و ترك حرام رضاى ايشان ضرور نيست: هر چند به سبب آن غمگين و مكدّر شوند و همچنين در افعال مستحبه هم اذن ايشان ضرور نيست. مگر در روزه سنتى كه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 143

جمعى قايل به حرمت آن شده اند: و لكن مشهور كراهت است بدون اذن والدين: و اما سفر سنت: آن نيز موقوف است به رضاى والدين: بلكه واجبات كفائيه هم:

چنين است مثل جهاد (هرگاه واجب كفايى باشد) و تحصيل علم هرگاه كسى باشد كه كفايت از او حاصل شود و

همچنين سفر مباح. و بعضى سفر تجارت را جايز دانسته اند (هرگاه تجارت در بلد خود ميسر نشود) و اظهر آن است كه هر يك از افعال مباحه را كه والدين راضى نباشند نبايد كرد: مگر اينكه ضرر دينى يا دنيايى به فرزند برسد بر ترك آن. مثلا هرگاه پدر و مادر بگويند زن مگير: يا زن خود را طلاق بگو و اين سبب ضرر بر فرزند لازم آيد: معلوم نيست وجوب عمل به رضاى ايشان و دلالت دارد بر اين (علاوه بر نفى ضرر و عسر و حرج كه به عقل و نقل ثابت است) عموم آيه شريفه: ولا تعضلوهن ان ينكحن أزواجهن،. زيرا كه در ترك شوهر كردن زنان: ضرر عظيم است به ايشان، و تصريح كرده است شهيد (ره) و غيره كه در صورت لزوم ضرر دينى يا دنيائى اطاعت ايشان واجب نيست و حاصل اينكه لزوم رضا جويى والدين از اهم واجبات و عقوق ايشان از جمله كباير است.

بعضى گفته اند حتى اينكه هرگاه امر كنند به خوردن لقمه شبهه: بايد اطاعت كرد به جهت آن كه ترك شبهه مستحب است و اطاعت ايشان واجب: و هرگاه منع كنند آن را از حضور جماعت: اقرب آن است كه لازم نباشد قبول: مگر هرگاه بر والدين شاق باشد: مثل آنكه در تاريكى شب در وقت عشا يا صبح برود: چنانكه شهيد (ره) تصريح كرده است و اين دور نيست: و بعضى علما گفته اند كه هرگاه در نماز نافله باشد: او را صدا زنند نماز را قطع كند و اين دور نيست: چنانكه از احاديث مستفاد ميشود. و در وجوب احسان به والدين: اسلام شرط

نيست: بلكه والدين كافر باشند هم: بايد به ايشان احسان كرد و هم در حال عبادت دعا كند ايشان را به طلب هدايت و بعد از ممات به طلب تخفيف عذاب: و هرگاه مردد شود ميان رضاجويى پدر و مادر و جمع ممكن نباشد دور نيست كه رضاى والده را مقدم دارد بر رضاى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 144

پدر. «1

15- نماز والدين

15- نماز والدين از جمله عبادات و اعمال خيرى كه اولاد براى انجام آنها تشويق شده و جزء اعمال پسنديده و رضايت درگاه خداوند است: نماز والدين و اهداى ثواب آن به والدين است.

1- أبى أسيد الساعدى گفت: كنّا عند النبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال رجل يا رسول الله هل بقى عَلَىَّ من برّ أبَوَىَّ شيئٌ بعد موتهما أبرّهما به؟! قال نعم خصال أربع الدعاء لهما و الإستغفار لهما، و انفاذ عهدهما، و اكرام صديقهما و صلة الرحم التى لا رحم لك الّا من قبلهما نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بوديم مردى گفت: اى رسول خدا آيا از نيكى به پدر و مادرم بعد از مرگشان چيزى مانده است بجا آورم؟! فرمود: بلى چهار خصلت دعا و استغفار براى آنها و عمل كردن به تعهدات آنها و احترام نمودن به دوستانشان و صله رحم كه از طرف

آنها برايت ايجادشده است. «2»

سؤال: نماز هديه والدين را به چه روش بايد كرد؟

جواب: دو ركعت نماز با حمد و هر سوره كه خواهد بجا آورد و ثواب آن را به ايشان هديه نمايد و بگويد خداوندا ثواب اين را برسان به روح والدين من و نماز مخصوص الحال: در نظر نيست به غير دو نماز: اول آنكه شيخ طوسى در تهذيب روايت كرده از حضرت صادق (ع) كه: سنت است نماز هر روز از براى والد در شب: و از براى والده در روز. و آن حضرت ميخواندند در هر دو: سوره" انا انزلناه" و سوره" انا اعطيناك" را: و چون حديث: اجمالى دارد: ظاهر اين است كه اگر از

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 145

براى هر يك از والد و والده دو ركعت بكند و در ركعت اول: بعد از حمد: سوره" قدر" را بخواند و در ركعت دوم بعد از حمد: سوره" كوثر" را: كافى باشد.

و دوم: نماز شب پنجشنبه است كه شيخ كفعمى روايت كرده است از رسول خدا (ص) كه هر كس در شب پنجشنبه در بين نماز مغرب و عشا دو ركعت نماز بكند و در هر ركعت يك مرتبه حمد و" آية الكرسى" و" قل يا ايها الكافرون" و" قل هو الله احد" و" قل اعوذ برب الفلق" و" قل اعوذ برب الناس" هر يك را پنج مرتبه بخواند و بعد از سلام: پانزده مرتبه استغفار كند و ثواب آن را براى والدين خود

قرار بدهد: پس بجا آورده است حق پدر و مادر را. و ظاهر اين است كه استغفار به اين نهج بگويد:" استغفر الله ربى و أتوب اليه" خوب باشد و دعاى صحيفه (سجاديه) كه از براى والدين است: خواندن آن: فايده عظيم دارد. «1

16- جلب رضاى پدر در تحصيل علم

16- جلب رضاى پدر در تحصيل علم سؤال: آيا رضاى والد در تحصيل علم شرط است يا نه؟ و هرگاه تحصيل علم موقوف به ذلت يا مسافرت باشد و والد منع نمايد: مخالفت ميتوان نمود يا نه؟

جواب: در تحصيل علم واجب: رضاى ايشان شرط نيست: هر چند موقوف به مسافرت باشد. بلى هر گاه ممكن باشد تحصيل در حضور ايشان: مسافرت بدون رضاى ايشان جايز نيست: بلى مادامى كه كراهت ايشان معلوم نيست: استيذان واجب نباشد: اگر چه مستحب باشد. و به هر حال در غير واجبات مخالفت رضاى ايشان نكند: مگر آنكه مستلزم حرج و ضرر باشد: مثل اينكه معيشت ولد: موقوف به تجارت باشد. يا محتاج باشد به تزويج و او را منع كنند. خلاصه اصل را بايد اين قرار داد كه رنجانيدن والدين حرام است: مگر در صورتى كه معارضى اقوى باشد.

بلكه ظاهر اين است كه در فعل مستحبات هم رضاى ايشان شرط نباشد: خصوصا محض از براى تشهّى (دلبخواهى) باشد.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 146

در مثل نهى از

حضور جماعت در شبهاى تار و سرما: يا اسفار زيارات. و با خوف شدت و محنت: مراقبت رضاى ايشان بايد كرد. «1

17- حكم طلب از پدر

17- حكم طلب از پدر سؤال: هرگاه شخصى از والد خود طلب داشته باشد و (خود نيزبه ديگرى) مديون باشد: واجب است كه طلب خود را از والد خود مطالبه نمايد و به دين خود بدهد يا نه؟ و اگر والد ظاهرا منكر شود و بدون كدورت: طلب را ندهد آيا ترك ادعا بايد نمايد يا به جهت اداى دين: مطالبه نمايد؟

جواب: ظاهر اين است كه اين از جمله اعذارى باشد كه ولد معذور است. و لكن حسب المقدور و الامكان نوعى كند كه رنجشى حاصل نشود و ديگران را وادارد كه به نوع خوشى استيفا كند. و هرگاه متمكن باشد از اداى دين به وجهى ديگر با ايشان مماشات كند. والله العالم باحكامه. «2

18- حكم رضايت پدر در ازدواج دختر

18- حكم رضايت پدر در ازدواج دختر در باره تزويج با دختر با كره بدون اجازه ولى روايات گوناگون آمده است؛

1- بدون اجازه ولى نمى تواند ازدواج نمايد؛

2- بدون اجازه ولى مى توان ازدواج نمود؛

3- اگر خود صلاح و فساد خود را تشخيص مى دهد، مى تواند بدون اجازه ولى ازدواج نمايد و در غير اين صورت نمى تواند؛

4- بيوه مى تواند و باكره به طور مطلق نمى تواند.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 147

فتواى

مراجع تقليد هم برابر روايات، مختلف و هر كسى روايتى را معتبر دانسته، و مطابق آن فتوا داده است، به تعداد چند از روايات وارده توجه نماييد.

1- ابن أبى يعفور: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: لا تنكح ذوات الآباء من الأبكار إلا باذن آبائهن. نبايد با دختران باكره پدر دار، بدون اجازه پدر ازدواج نمود. «1»

2- ابن أبى عمير: از حماد: از حلبى: از أبى عبد الله عليه السلام فى الجارية يزوّجها أبوها بغير رضاء منها، قال: ليس لها مع أبيها أمر إذا أنكحها جاز نكاحه وإن كانت كارهة. دختر را پدرش بدون رضايت او به شوهر مى دهد؟ فرمود: با وجود پدر، دختراختيارى در دست ندارد و مى تواند او را به شوهر دهد اگرچه دختر كراهت داشته باشد (و دوست ندارد). «2»

3- على بن جعفر در كتابش مى گويد: ازبرادرم موسى بن جعفر عليه السلام سؤال كردم: عن الرجل هل يصلح له أن يزوج ابنته بغير اذنها؟ قال: نعم ليس يكون للولد أمر إلا أن تكون امرأة قد دخل بها قبل ذلك، فتلك لا يجوز نكاحها إلا أن تستأمر. از مردى كه بدون اجازه دخترش، او را به شوهر دهد؟ فرمود: بلى مى تواند فرزند اختيارى ندارد، مگر زنى كه (بيوه باشد) و قبلًا شوهر كند. «3»

4- زرارة گفت: شنيدم أبا جعفر عليه السلام مى فرمود: لا ينقض النكاح إلا الأب. نكاح را نمى شكند (و بهم نمى زند) مگر پدر. «4»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 148

5- صفوان: عن منصور بن حازم: از

أبى عبد الله عليه السلام فرمود: تستأمر البكر و غيرها و لا تنكح إلا بأمرها. از دختران باكره و غير باكره، بايد اجازه ازدواج گرفت وبدون اجازه با آنها نبايد ازدواج نمود. «1»

6- سعدان بن مسلم گفت: أبو عبد الله عليه السلام فرمود: لا بأس بتزويج البكر إذا رضيت بغير اذن أبيها. ازدواج با دختر باكره (بدون اذن پدر) اگر خود رضايت دهد، مانعى ندارد. «2»

7- موسى بن بكر: از زرارة، از أبى جعفر عليه السلام فرمود: إذا كانت المرأة مالكة أمرها تبيع وتشترى وتعتق وتشهد وتعطى من مالها ما شاءت فان أمرها جائز تزوج إن شاءت بغير اذن وليها، وإن لم تكن كذلك فلا يجوز تزويجها إلا بأمر وليها. زمانى كه زن مالك كار خود شد مى خرد و مى فروشد و (برده) آزاد مينمايد و شهادت مى دهد و هر وقت خواست، مى بخشد، در اين صورت تصميم او قابل اجرا است و اگر خواست مى تواند بدون اجازه ولى ازدواج نمايد، و اگر اين طور نباشد ازدواج او بدون اجازه ولى، جايز نيست. «3»

سؤال: دختر بى اذن پدر و مادر: شوهر ميتواند كرد يا نه؟، و عقد ايشان صحيح است؟ يا شرط است رضاى پدر و مادر كه اگر بى رضاى پدر و مادر عقد به عمل آيد. صحيح نمى شود؟ واگر بفرمائيد كه بى رضاى والدين عقد صحيح است: آيا (عاق والدين) مى شود يا نه (اعم از اين كه باكره باشد يا ثيّب)؟.

جواب: رضاى مادر مطلقا شرط نيست و در لزوم رضاى پدر در (دختر بالغه باكره خلاف است. واقوى واشهر واظهر، عدم اشتراط است پو عقد بدون اذن پدر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 149

صحيح است. و لكن احوط مراعات رضاى او است. و اما هر گاه پدر غايب باشد يا در موقوف داشتن عقد بر رضاى پدر حرج و عسر لازم آيد: آنجا احتياط هم ضرور نيست. و در صورت احتياج دختر به شوهر و متضرر شدن او به ترك شوهر كردن:

هر گاه مخالفت بكند معلوم نيست كه گناه باشد: چه جاى آن كه عاق باشد. بلى هر گاه دو نفر خواستگار او باشند: و [از] اختيار هر يك از آنها ضررى به دختر نمى رسد پس مخالفت در اينجا دور نيست كه معصيت باشد. و به هر حال تحصيل رضاى پدر و مادر در امور مباحه لازم است مگر اين كه منشأ ضرر و حرج باشد. در اينجا فرقى در ما بين باكره و غير باكره نيست. «1

19- حكم والدين كافر و مخالف

19- حكم والدين كافر و مخالف در روايات فراوان آمده است كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ائمة عليهم السلام گروه زيادى مسلمان مى شدند و در مقابل والدين كافر قرار مى گرفتند و گير مى كردند كه چه كنند و با آنها چگونه رفتار نمايند و تكليفشان برابر آنها چيست، روايات ذيل حكم اين گونه اشخاص را بيان مى فرمايد.

1- در نامه امام رضا عليه السلام به مأمون فرمود: برّ الوالدين واجب، و إن كانا مشركين، و لا طاعة لهما

فى معصية الخالق. نيكى به والدين واجب است اگرچه مشرك باشند و (لكن) اطاعت آنها در نافرمانى به خدا واجب نيست. «2»

2- أبى الصباح: از جابر (بن يزيد جعفى) گفت: سمعت رجلا يقول لأبى عبد الله عليه السلام: إنّ لى أبوين مخالفين؟ فقال برّهما كما تبرّ المسلمين ممن يتولّانا

شنيدم مردى به اباعبداللّه (امام صادق) عليه السلام مى گفت: من پدر و مادر مخالف دارم (با آنها چگونه رفتار كنم؟) فرمود: با آنها نيكى نما آن گونه كه با مسلمان هاى دوست

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 150

ما مى كنى!. «1»

3- معمر بن خلاد گويد: به (امام) رضاء عليه السلام گفتم: أدعو لوالدى إذا كانا لا يعرفان الحق؟ قال: ادع لهما و تصدّق عنهما، و إن كانا حيّين لا يعرفان الحق فدارهما، فإن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قال: إنّ الله بعثنى بالرحمة لا بالعقوق. آيابه پدر و مادرم كه حق را نمى شناسند (و شما را قبول ندارند) دعا كنم؟ فرمود: براى آنها دعا كن و از طرف آنها صدقه بده، اگر زنده اند با آنها مدارا كن چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است:

خداوند مرا براى مهربانى برانگيخته است نه خشونت (و بد رفتارى). «2»

4- امام صادق عليه السلام فرمود: برّ الوالدين واجب و ان كانا مشركين .... نيكى به والدين واجب است اگرچه مشرك باشند. «3»

5- عنبسة بن مصعب: از أبى جعفر عليه السلام فرمود: ثلاث لم يجعل الله عز وجل لأحد فيهنّ رخصة:

أداء الأمانة إلى البرّ و الفاجر، و الوفاء بالعهد للبرّ و الفاجر، و بر الوالدين برّين كانا أو فاجرين. سه چيز است كه خداى عزّوجلّ در باره آنها براى هيچ كس رخصت (مخالفت) نداده است

1- اداى امانت بر خوبان و بدان،

2- و وفا به عهد بر خوب و بد،

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 151

3- نيكى بر والدين خوب يا بد. «1»

6- على (بن جعفر) از برادرش (موسى بن جعفر) عليه السلام قال: سألته عن رجل مسلم و أبواه كافران، هل يصلح أن يستغفر لهما فى الصلاة؟ قال: قال إن كان فارقهما و هو صغير لا يدرى أسلما أم لا؟ فلا بأس، و إن عرف كفرهما فلا يستغفر لهما، و إن لم يعرف فليدع لهما. از (حكم) مرد مسلمانى كه والدينش كافرند سؤال كردم: آيا به صلاح است در نماز براى آنها استغفار نمايد؟! فرمود: اگر در كوچكى از آنها جدا شده و نمى داند اسلام آورده اند يانه، عيب ندارد و اگر مى داند كه هنوز كافرند استغفار نكند و اگر نمى داند (در چه حالند) پس برايشان دعا نمايد. «2»

7- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من ضرب أبويه فهو ولد الزنا، و من اذى جاره فهو ملعون و منافق خاسر- يا على أكرم الجار و لو كان كافراً، و اكرم الضيف و لو كان كافراً، و أطع الوالدين و ان كانا كافرين، و لا تردّ السائل و ان كان كافراً. هركس پدر و مادرش را بزند پس

او زنا زاده است و هركس همسايه اش را آزار رساند پس او از رحمت خدا بدور و منافق زيانكار است اى على همسايه را گرامى بدار اگرچه كافر باشد، و مهمان را گرامى بدار اگرچه كافر است، و از والدين اطاعت كن اگرچه كافر باشند و سائل را ردّ نكن اگرچه كافر باشد. «3»

8- ابن مهزيار: از بكر بن صالح گفت: كتب صهر لى إلى أبى جعفر الثانى (امام محمد تقى) عليه السلام أن أبى ناصب خبيث الرأى و قد لقيت منه شدة و جهداً فرأيك جعلت فداك فى الدعاء لى، و ما ترى جعلت فداك؟ أفترى أن اكاشفه أم اداريه؟ فكتب: قد فهمت كتابك، و ما ذكرت من أمر أبيك، و لست أدع الدعاء لك إنشاء الله، و المداراة خير لك من المكاشفة، و مع العسر، يسرٌ فاصبر إنّ العاقبة للمتقين، ثبتك الله على ولاية من توليت، نحن و أنتم فى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 152

و ديعة الله التى لا يضيع ودايعه. قال بكر: فعطف الله بقلب أبيه حتى صار لا يخالفه فى شيئ. دامادم به امام جواد عليه السلام نوشت پدرم ناصبى و (بد فكر و) خبيث العقيده است و از سوى او آزار و فشار زيادى به من رسيده است فدايت شوم (اولًا) نظر تو در دعا به من، چگونه است (آيا درباره من دعامى كنى يانه؟! وثانياً) آيا از پدرم افشاگرى نمايم و از او جدا شوم (وبا او بد رفتارى نمايم) يا با او مدارا

نمايم؟! (حضرت) به او نوشت: من نامه تو را فهميدم و آنچه كه در باره پدرت نوشته بودى (مطلع شدم اما در باره) دعا كردن من براى تو: من ترا رهانمى كنم و از ياد نمى برم) انشاءاللّه، و (در باره پدرت بدان كه) مدارا كردن با پدر بهتر از جدائى (و رو در رو ايستادن) است، باهر سختى آسانى هست صبر كن عاقبت براى پرهيزكاران است: خداوند تورا در دوستى آنهائى كه دوستشان مى دارى ثابت قدم نمايد، ما و شما اماناتى از خداونديم كه تباه نمى شود:

بكر (راوى حديث) گويد: خداوند دل پدر او را به او مهربان نمود و با او در هيچ چيز مخالفت نمى كرد. «1»

9- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و ارفق بهما، و احتمل أذاهما لِحَقِّ ما احتملا عنك فى حال صغرك ... ولى در معاشرت با آنها مدارا كن و رفيق باش و به اذيت هاى آنها تن در دِه آن گونه كه آنها در كوچكى تو، به آزارهايت تن دردادند، .... «2»

20- اطاعت والدين در خروج از اهل و مال!

20- اطاعت والدين در خروج از اهل و مال! از نظر عاطفى اگر پدر و مادر فرزند خود را امر كنند كه از زن وبچه خود كنار رود، اطاعت نمايد! مشروط بر اينكه به سختى نيفتاده و با ضرر مواجه نشوند، اما از جهت تكليفى و فقهى اطاعت از اين دستور واجب نيست مخصوصاً كه دچار

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 153

مشكلات زندگى و ضررها و معصيت هاى ديگر شوند زيرا هر فردى در برابر نفس و اهل و عيال خود، وظائف و تكاليف جداگانه دارد.

1- مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد گفت: اى رسول خدا به من وصيت كن! فرمود: ... و والديك فأطعهما و برّهما حيّين كانا أو ميّتين و إن أمراك (أمرك «1») أن تخرج من أهلك و مالك فافعل فإنّ ذلك من الإيمان ... و به والدين مرده و زنده ات اطعام و خوبى بنما، اگر دستور دهند از مال و اهل عيالت بيرون روى، (آن كار را) بكن چون (اطاعت) اين دستور از ايمان (و نشانه فرزند صالح بودن است). «2»

2- أبى عبد الرحمن السلمى گويد: أنّ رجلًا أتى أبا الدرداء فقال إنّ أبى لم يزل بى حتى زوّجنى و إنّه الآن يأمرنى بطلاقها قال ما أنا بالذى آمرك أن تعقّ والديك و لا بالذى أمرك أن تطلق امرأتك غير أنّك إن شئت حدثتك ما سمعت من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم سمعته يقول الوالد أوسط أبواب الجنة فحافظ على ذلك إن شئت أو دع قال فأحسب عطاء قال فطلقها.

مردى پيش ابى الدرداء آمد و گفت: پدرم با اصرار مرا وادار به ازدواج نمود و حالا نيز به من دستور مى دهد زنم را طلاق دهم (چه كنم)؟!

گفت: من نه تو را امر به عاق والدينى مى كنم و نه به طلاق دادن زنت امر مى كنم اما اگر خواستى آنچه را كه از رسول خدا شنيده ام برايت نقل

مى كنم، شنيدم آن حضرت فرمود: پدر دَرِ ميانى دَرهاى بهشت است (يعنى با جلب رضايت پدر بهشت زود به دست مى آيد) حالا خود دانى، گفت: رضاى پدر را خواهانم و زنش را طلاق داد. «3»

3- حمزة بن عبد الله بن عمر از پدرش عبداللّه او گفت: كانت تحتى امرأة و كنت

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 154

أحبّها و كان أبى يكرهها فأمرنى بطلاقها فأبيت عليه فذكر ذلك للنبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يا عبد الله طلّقها. زنى دراختيارم بود كه دوستش داشتم و پدرم از او بدش مى آمد و مرا به طلاق دادن او امر كرد و من هم سرپيچى نمودم و جريان به گوش رسول خدا رسيد، فرمود: عبداللّه طلاقش ده. «1»

4- ابن أبى ذئب نيز باسند خود مانند آن را آورده است ولى اين گونه نقل كرده است: حمزة بن عبد الله بن عمر گفت: تزوج أبى امرأة و كرهها عمر فأمره بطلاقها فذكر ذلك للنبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال أطع أباك. پدرم با زنى ازدواج كرد و عمر (پدر شوهر) از او خوشش نيامد و امر به طلاق او نمود و قضيه را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رساندند فرمود:

از پدرت اطاعت كن. «2»

5- أبى الدرداء گويد: انّ رجلًا أتاه فقال انّ امرأتى بنت عمر و انّى أحبّها و انّ والدتى تأمرنى أن

أطلقها فقال لا آمرك ان تطلقها و لا آمرك ان تعصى والدتك و لكن أحدثك حديثا سمعته من رسول الله صلى الله عليه وسلم سمعته يقول ان الوالدة أوسط باب من أبواب الجنة فان شئت فامسك و ان شئت فدع مردى پيش او آمد و گفت: زن من دختر عمر است و دوستش دارم ولى مادرم مرا به طلاق او امر مى كند (چه كنم) گفت:

من نه امر به طلاق مى كنم و نه به نافرمانى مادرت ولكن حديثى را برايت بازگو مى كنم كه از رسول خدا شنيده ام مى فرمود: «مادر نزديك ترين دَرِ بهشت است» اگر مى خواهى نگهدار و گرنه طلاقش ده. «3»

6- ابن أبى شيبة از معاذ بن جبل كه به او گفتند: انّه قيل له ما حق الوالد على الولد قال لو خرجت من أهلك و مالك ما أدّيت حقهما. حق پدر بر فرزند چيست؟ گفت: اگر (به خاطر آنها) از اهل و مالت بيرون روى حقشان را ادا نكرده اى!. «4»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 155

7- بيهقى از أم أيمن رضى الله عنها انّ النبى صلى الله عليه وسلم أوصى بعض أهل بيته فقال لا تشرك بالله و ان عذبت و ان حرقت و أطع ربّك و والديك و ان أمراك ان تخرج من كل شيئ فاخرج .... پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بعضى از اهل بيتش را وصيت نمود كه به خدا شريك قرار مده اگرچه عذابت نموده و در آتش سوخته

شوى، خدا و والدينت را اطاعت كن، اگر ترا امر كنند از هستى ات بيرون شوى، بيرون رو ... «1

21- والدين را زنازاده مى زند!

21- والدين را زنازاده مى زند! هر وقت ديدى و يا شنيدى كه فرزندى والدين خود را كتك مى زند: از ريشه وجودى او و آگاهى از كيفيت انعقاد نطفه او، جويا باش تا مسئله برايت روشن شود

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 156

زيرا نطفه صحيح و درست و پاك به روى پدر يا مادر: دست بلند نمى كند.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من ضرب أبويه فهو ولد الزنا هر كس پدر و مادرش را بزند فرزند زنا است!. «1»

2- يونس بن يعقوب از ابى عبداللّه عليه السلام فرمود: ملعون ملعون من ضرب والده أو والدته، ملعون ملعون من عقّ والديه، ملعون ملعون قاطع رحم. از رحمت خدا دور و ملعون است كسى كه پدر يا مادرش را بزند، و ملعون و ملعون است عاق والدين، و ملعون ملعون است قطع رَحِمْ كنندگان. «2

22- نگاه اولاد به والدين عبادت است

22- نگاه اولاد به والدين عبادت است در گذشته ياد آور شديم كه عده اى از اعمال از حهت عيار و ارزش با گروه ديگر:

برابر و مساوى بلكه بالاتر شمرده شده است: از جمله آنها نگاه محترمانه به والدين است كه به اندازه عبادت خداوند و

نگاه غضب آلود به آنها زشت و گناه معرفى شده است.، به روايات ذيل و فصل آتى دقت نماييد.

1- عكرمة: از ابن عباس گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ما ولد بارّ نظر إلى أبويه برحمة إلا كان له بكل نظرة حجة مبرورة، فقالوا: يا رسول الله و إن نظر فى كل يوم مائة نظرة؟ قال: نعم، الله أكبر و أطيب نيست فرزند صالحى كه به صورت والدينش با محبت نگاه كند، مگر اينكه براى او به هر نظر كردن ثواب حج مقبول نوشته مى شود! گفتند: اى رسول خدا اگرچه هر روز صد مرتبه نگاه كند؟! فرمود بلى خدا بزرگ است و پاكيزه. «3»

2- همام بن منبه: از حجر يعنى المذرى گفت: قدمت مكة و بها أبو الذر رحمه الله جندب بن جنادة، و قدم فى ذلك العام عمر بن الخطاب حاجّاً و معه طائفة من المهاجرين و

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 157

الأنصار فيهم علىّ ابن أبيطالب صلوات الله عليه، فبينا أنا فى المسجد الحرام مع أبى الذر جالس إذ مرّ بنا علىّ عليه السلام و وقف يصلّى بِازائِنا فرماه أبو الذر ببصره، فقلت: رحمك الله يا اباذر إنك لتنظر إلى على عليه السلام فما تقلع عنه؟ قال: إنّى أفعل ذلك، فقد سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: النظر إلى على بن أبيطالب عليه السلام عبادة، و النظر إلى الوالدين برأفة و رحمة عبادة، و النظر فى الصحيفة يعنى

صحيفة القرآن عبادة، و النظر إلى الكعبة عبادة. به مكه رفتم و ابوذر جندبن جنادة رضى الله عنه نيز آنجا بود و در آن سال عمر بن خطاب نيز حج كرده و گروهى از مهاجرين و انصار، او را همراهى مى كردند و على بن ابى طالب عليه السلام هم با آنها بود؛

من با ابوذر در مسجد الحرام نشسته بودم، ناگهان على عليه السلام از جلوى ما گذشت و در مقابل ما، به نماز ايستاد، ابوذر چشمش را به صورت على دوخت، گفتم: خدايت رحمت كند اى اباذر چنان به على عليه السلام نگاه مى كنى كه از او چشم برنمى دارى؟! گفت: اين كار را به خاطر فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى كنم كه فرمود: نظر كردن به على عليه السلام عبادت است، و نگاه كردن به والدين با مهربانى و محبت، عبادت است و نظر كردن به قرآن عبادت است و نگاه نمودن به كعبه نيز عبادت است. «1»

3- محمد: از صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ما من ولد بارّ ينظر إلى والديه نظر رحمة إلا كان له بكلّ نظرة حجّةً مبرورة قالوا: يا رسول الله، و ان نظر كل يوم مأة مرة قال: نعم الله اكبر و اطيب. «2» نيست فرزند نيكوكارى كه با نظر رحمت به والدينش نگاه كند مگر اينكه به هر نگاهش (ثواب) يك حج قبول شده (حساب) مى دهند!، گفتند: اى رسول خدا اگر روزى صدبار هم بنگرد؟! فرمود: بلى خداوند بزرگ و پاكيزه است.

4- إسماعيل: از پدربزرگوارش موسى

بن جعفر: ازپدرانش عليهم السلام: از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم: نظر الولد إلى والديه حبّاً لهما عبادة. نگاه فرزند به والدين از روى دوست

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 158

داشتن، عبادت است. «1»

5- النّظر الى العالم عبادةٌ و النظر الى الإمام المقسط عبادة و النّظر الى الوالدين برأفة عبادة و النظر الى الأخ تودّه فى اللّه عزّ و جلّ عبادة. نگاه كردن به عالم عبادت است و نظر كردن به پيشواى عادل: عبادت است و نگاه كردن با محبت به والدين عبادت است و نظر به برادر و او را براى رضاى خدا دوست دارى، عبادت است. «2

23- حكم نگاه كينه توزانه!

23- حكم نگاه كينه توزانه! 1- رسول خدا عليه السلام فرمود: «من أصبح مسخطاً لأبويه أصبح له بابان مفتوحان الى النّار» هركس صبح كند و بر والدينش عصبانى باشد صبح كرده در حالى كه دو در به سوى آتش (به روى خود) گشوده است. «3»

2- امام صادق عليه السلام فرمود: من نظر الى أبويه نظر ماقتٍ و هما ظالمان له، لم يقبل اللّه له صلوة» هركس به والدينش نفرت آميز (و با كينه) نگاه كند در حالى كه آنها نيز به او ستم كرده اند، خداوند از او نمازى را نمى پذيرد. «4»

3- امام صادق عليه السلام فرمود: ... و لا تُحَوّل بوجهك عنهما، و لا

ترفع صوتك فوق أصواتهما ... و رويت را از آنها بر نگردان و صدايت را بالاتر از صداى آنها نبر (و بلندتر ننما). «5

24- حكم اعمال عاق والدين!

24- حكم اعمال عاق والدين! در روايات گوناگون آمده است كه تعدادى از اعمال زشت انسانها از قبولى اعمالشان

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 159

مانع مى شود تا شرايط قبول موجود باشد: يكى از اهم مانع قبولى اعمال: اعتقاد نداشتن به ولايت اميرمؤمنان و اولاد طاهرين او عليهم السلام و همچنين عاق والدين بودن است كه قسمت دوم را روايات آتى بيان نموده است.

1- در اخبار قدسيه وارد شده است: بعزّتى و جلالى و ارتفاع مكانى، لو أنّ العاق لوالديه يعمل بأعمال الأنبياء جميعاً لم أقبلها منه» به عزّت و جلال و بلندى جايگاهم قسم، اگر عاق والدين اعمال تمامى پيامبران را بجا آورد، از او قبول نخواهم كرد. «1»

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:: يقال: للعاق اعمل ما شئت فانّى لا أغفر لك و يقال للبارّ اعمل ما شئت فانّى سأغفر لك. (از سوى خداوند) به عاق والدين گفته مى شود هر عمل (نيكى) مى خواهى انجام ده (من كه) تو را نمى بخشم، و به صالح گفته مى شود هرچه مى خواهى عمل كن همانا من به زودى ترا مى بخشم. «2

25- حكم نماز پشت سر عاق والدين!

25- حكم نماز پشت سر عاق

والدين! يكى از شرايط امام جماعت: عادل بودن اوست تا عدالت كسى احراز نشود؛ اقتدا نمودن به او جايز نيست و چون عاق والدين بودن سبب از عدالت افتادن امام جماعت مى شود پس پشت سر او نمى شود نماز خواند و اقتداكرد.

سأل عمر بن يزيد أبا عبد الله عليه السلام عن إمام لا بأس به، فى جميع اموره عارف، غير أنّه يُسْمِعُ أبويه الكلام الغليظ الذى يغيظهما أقرأ خلفه؟ قال: لا تقرأ خلفه ما لم يكن عاقّاً قاطعاً عمر بن يزيد از امام صادق عليه السلام پرسيد، پيش نمازى است كه عيب ندارد و به همه كارهايش عارف است غير از اينكه به پدر و مادرش حرف هاى خشونت آميز مى زند (و درشت خوئى مى كند) آيا پشت سرش نماز بخوانم؟! فرمود: نه، مادام كه عاق (والدين) و قاطع (رحم) است (پشت سر او نماز نخوان). «3

26- دو عمل حساب قيامت را آسان كند

26- دو عمل حساب قيامت را آسان كند از جمله اعمالى كه در روز قيامت سبب آسانى محاكمه و بر رسى پرونده آدمى مى شود يكى نيكى در باره والدين و دومى صله ارحام است پس هركس داراى اين دو خصلت پسنديده باشد، در روز قيامت به آسانى وسبك بارى از پل صراط عبور كرده و وارد بهشت خواهد شد.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: برّالوالدين و صلة الرحم، تهوّنان الحساب ثمّ تلا هذه الاية «الّذين يصلون ما أمر اللّه به أن يوصل و يخشون ربّه سوء الحساب»، صِلوا أرحامكم ولو بسلامٍ. نيكى

به والدين و صله رَحِم (روز قيامت) حساب را آسان گرداند، سپس اين آيه را تلاوت نمود: «كسانى كه براى انجام فرمان خدا، صله ارحام انجام داده و از بدى حساب از خدا مى ترسند ...» صله ارحام بجا آوريد ولو با سلام دادن. «1

27- نيكى به والدين جان دادن را آسان كند!

27- نيكى به والدين جان دادن را آسان كند! از اثرات بابركت خوبى به والدين، آسان جان دادن آدمى و راحت وداع كردن دنيا است چون پرده ها از جلوى چشمش كنار رفته و جايگاه هميشگى خود را مى بيند و به سوى ابديت پرواز مى كند و سختى احتضار را درك نمى كند.

1- امام صادق عليه السلام فرمود: من أحبّ ان يخفّف اللّه عزّو جلّ عنه سكرات الموت فليكن لقرابته وصولا، و بوالديه بارّاً فإذا كان كذلك هوّن الله عليه سكرات الموت و لم يصبه فى حياته فقرٌ أبدا. هركس دوست دارد خداى عزّوجلّ سختى جان دادن را به او آسان نمايد، به خويشانش نيكى و به والدينش خوبى كند اگر اين گونه باشد خداوند سختى مرگ را به او آسان كند و مادام العمر فقر را نمى بيند (و تلخى) فقر را

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 161

نمى چشد!. «1»

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رأيت بالمنام رجلًا من امّتى قد أتاه ملك الموت لقبض روحه، فجاءه برّه بوالديه فمنعه منه.

در خواب مردى را ديدم ملك موت آمد او را قبض روح كند، نيكى به والدينش آمد و مانع شد. «2»

3- سعيد بن يسار: از أبى عبد الله عليه السلام أنّ رسول الله حضر شابّاً عند وفاته فقال له: قل: لا إله إلا الله، قال: فاعتقل لسانه مراراً فقال لامرأةٍ عند رأسه: هل لهذا امّ؟ قالت نعم أنا امّه، قال أفساخطة أنتِ عليه؟ قالت: نعم، ما كلّمته منذ ستّ حجج، قال لها: ارضى عنه، قالت رضى الله عنه برضاك يا رسول الله. فقال له رسول الله: قل لا إله إلا الله قال فقالها فقال النبى صلى الله عليه و آله و سلم ما ترى؟ فقال أرى رجلا أسود قبيح المنظر وسخ الثياب منتن الريح قد ولينى الساعة فأخذ بكظمى، فقال له النبى صلى الله عليه و آله و سلم: قل" يا مَنْ يَقْبَلُ اْليَسيرَ وَ يَعْفُوا عَنِ اْلكَثيرَ اقْبَلْ مِنّى اْليَسيرَ وَاعْفُ عَنّى اْلكَثيرَ انَّكَ انْتَ اْلغَفُورُ الرَّحيمُ" فقالها الشّابُّ، فقال له النبى صلى الله عليه وآله انظر ما ترى؟ قال أرى رجلا أبيض اللون، حسن الوجه، طيّب الريح حسن الثياب، قد ولينى و أرى الأسود قد تولّى عنّى قال أعد فأعاد، قال ما ترى قال لست أرى الأسود، و أرى الأبيض قد وَلِيَنى، ثم طُفِىَ علىّ تلك الحال. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بالاى سر جوانى در هنگام احتضار، حضور يافت فرمود: بگو لااله الّااللّه چندين بار زبانش بند آمد (و نتوانست بگويد!) به زنى كه بالاى سرش بود فرمود: اين (جوان) مادر دارد؟! عرض كرد بلى من مادر اويم فرمود از دست او عصبانى هستى؟ گفت: بلى، شش سال

است با او حرف نزده ام!، فرمود از او راضى باش (و حلالش كن) گفت: به خاطر رضاى تو اى رسول خدا (راضى شدم)، خدا از او راضى شود! (حضرت به آن جوان) فرمود: بگو لااله الّااللّه (اين دفعه) او هم گفت، پيامبر پرسيد چه مى بينى؟ گفت مرد سياه و بد قيافه اى را با لباس كثيف و بوى بد مى بينم كه الان رسيد و گلوى مرا گرفت (و مى فشارد)! فرمود

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 162

بگو «اى كسى كه اندك را مى پذيرد و از (گناهان) زياد در مى گذرد، از من اندك را بپذير و از گناه زيادم در گذر، يقيناً توئى بخشنده و مهربان»؛

جوان اين سخنان را گفت، حضرت فرمود: حالا بنگر چه مى بينى؟! گفت: مرد سفيد رنگى را مى بينم خوش سيما و خوشبو بالباس زيبا در كنارم نشسته و آن يكى سياه از من دور شد!، فرمود: دوباره بگو، دوباره گفت: فرمود: حالا چه مى بينى؟

گفت: آن سياه را نمى بينم و سفيد را مى بينم كه مرا گرفته سپس آن حالت (بد) از من برطرف شد. «1»

4- بطائنى: از (داوود) رقى: از امام صادق عليه السلام فرمود: من أحب أن يخفّف الله عزّ و جلّ عنه سكرات الموت، فليكن لقرابته وصولًا، وبوالديه بارّاً، فإذا كان كذلك، هوّن الله عليه سكرات الموت، ولم يصبه فى حياته فقرٌ أبدا. هركس دوست دارد خداى عزّوجلّ سختى جان دادن را به او آسان كند، پس به خويشان

وصل شونده (و صله ارحام كننده) باشد، و به والدينش نيكى كننده شود، هر وقت اين گونه شد خداوند سختى هاى احتضار را به او آسان نمايد و در زندگى اش فقر و ندارى به او نمى رسد. «2

28- نيكى به والدين عمر را طولانى مى نمايد

28- نيكى به والدين عمر را طولانى مى نمايد از اثرات و بركات خوبى به والدين، طولانى شدن عمر آدمى (با خوش بختى و خوشى و خرمى) است.

1- حنان بن سدير گويد: نزد ابى عبداللّه عليه السلام بوديم و در (جمع) ما ميسّر (نامى) بود كه صحبت صله ارحام را ذكر نمود (و به ميان كشيد)، حضرت فرمود: يا ميسّر قد حضر أجلك غير مرّة و لا مرّتين!، كلّ ذلك يؤخّر اللّه أجلك، لصلتك لقرابتك، و ان كنت

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 163

تريد أن يزاد فى عمرك فبرّ شيخيك يعنى أبويه. اى ميسّر اجل تو چندين بار بتو رسيده است، در همه اين موارد خداوند آن را به خاطر صله ارحام كردنت، به تأخير انداخته است، اگر مى خواهى عمرت زياد شود، به دو پيربزرگ (پدر و مادرت) نيكى كن. «1»

2- ابوجعفر عليه السلام فرمود: الحجّ يُنفى الفقر و الصدقة تدفع البلية، و البرّ يزيد فى العمر. حج فقر را نابود مى كند و صدقه بلا را دور سازد و نيكى (مخصوصاً به پدر و مادر) عمر را زياد

نمايد. «2»

3- جابر از وصافى از أبى جعفر عليه السلام فرمود: صدقة السرّ تطفئ غضب الرب، و برّ الوالدين و صلة الرحم يزيدان فى الأجل. صدقه پنهانى غضب پروردگار را خاموش مى كند و نيكى به والدين و صله رحم، عمر را زياد مى نمايد. «3»

4- ابى عبداللّه عليه السلام فرمود: و ان أحببت أن يزيداللّه فى عمرك فسرّ أبويك. اگر دوست دارى خداوند عمرت را زياد كند، والدينت را شاد نما (و براى آنها نيكى كن). «4»

5- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من برّ والديه زاد الله فى عمره. هركس به والدينش نيكى نمايد خداوند عمرش را زياد مى كند. «5»

6- امام صادق عليه السلام فرمود: ان احببت ان يزيد الله فى عمرك فبرّ أبويك. اگر دوست دارى خداوند عمرت را زياد كند به والدينت نيكى كن. «6»

در جريان كشتن حضرت خضر عليه السلام بچه اى را كه مورد اعتراض حضرت موسى عليه السلام، قرار گرفت: حضرت خضر عليه السلام ناصالح بودن آن بچه را درآينده: مجوّز كشتن او بيان كرد. «7»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 164

پس در جائى كه فرزندى به خاطر اينكه در آينده پدر و مادر خويش را آزار خواهد داد و در برابر آنها طغيان و كفران خواهد كرد و يا آنها را از راه الهى به در مى برد، مستحق مرگ مى داند چگونه است حال فرزندى كه هم اكنون مشغول به اين گناه است: آنها در پيشگاه خدا چه وضعى خواهند

داشت. «1»

در روايات اسلامى پيوند نزديك ميان كوتاهى عمر و ترك صله رحم (مخصوصا آزار پدر و مادر) ذكر شده است.

7- پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من سرّه أن يمدّ له فى عمره، و يبسط فى رزقه، فليصل أبويه (وليصل ذا رحمه) فانّ صلتهما طاعة الله، هركس خوشحال مى شود و دوست دارد كه عمرش دراز و روزى اش فراوان شود، به والدين (و خويشانش) صله نمايد زيرا صله پدر و مادر (و ارحام) فرمان بردارى از خداست. «2»

8- معاذ بن أنس گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من برّ والديه طوبى له زاد الله فى عمره.

هركس به والدينش نيكى نمايد: خوش به حالش كه خداوند عمرش را زياد مى كند. «3» (حديث 3 فصل بعد نيز گوياى موضوع اين فصل است)

29- نيكى به والدين رزق را زياد كند

29- نيكى به والدين رزق را زياد كند از اثرات و بركات خوبى به والدين، فراوانى رزق آدمى تا آخر عمر و عدم نياز به نا مردان (و نديدن فقر و فاقه) است.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: انّ البرّ يزيد فى الرزق نيكى كردن روزى را زياد مى كند. «4»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 165

2- محمد بن مسلم گفت: از ابى عبداللّه عليه السلام شنيدم فرمود: انّ البرّ يزيد فى الرزق.

نيكى روزى را زيادكند. «1»

3- اسحاق بن غالب از پدرش از ابى جعفر عليه السلام فرمود: البرّ و صدقة السرّ يُنفيان الفقر و يزيدان فى العمر و يدفعان عن سبعين ميتة سوءٍ. نيكى و صدقه پنهانى فقر را از بين مى برند و عمر را زياد و از هفتاد مرگ بد دور سازند. «2»

4- بطائنى: از (داوود) رقى، از امام صادق عليه السلام فرمود: .... و بوالديه بارّاً، ... لم يصبه فى حياته فقر أبدا ... و به والدينش نيكى كننده شود ....، در زندگى اش فقر و ندارى به او نمى رسد. «3»

5- ابن أبى عمير: از أبى محمد الفزارى، از أبى عبد الله عليه السلام فرمود:

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إنّ أهل بيت ليكونون بررة فتنموا أموالهم وإنّهم لفجار. (اى بسا) خانواده اى در اثر خوبى و نيكى اموالشان مى رويد (و زياد مى شود) در حالى كه آنها اشخاص بدى هستند (يعنى نيكى، كار خود را مى كند اگر هم كننده اش بد باشد). «4

30- زيارت قبر والدين و دعا در كنار آن

30- زيارت قبر والدين و دعا در كنار آن در باره ثواب زيارت اهل قبور مخصوصاً والدين، روايات فراوان آمده است وتوضيح داده شده است كه مردگان با حضور زندگان، در سر مزار آنها، با آنها مأنوس و خوشحال مى شوند حتّى فرموده اند: اگر دست روى قبر گذاشته شود، سردى و گرمى دست را درك مى نمايند از قرار معلوم ميان زنده ها و به ظاهر مردگان، يك نوع اتصال و ارتباط

ماوراء الطبيعة (متافيزيكى) برقرار مى شود و پرده از ميان آنها كنار رفته و برداشته مى شود، اساساً اگر آنها آزاد باشند و در زندان بدبختى و بيچارگى،

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 166

گرفتار نيايند، هر وقت خواستند، ما را مى بينند و از اوضاع ما زنده ها باخبر مى شوند، چون روح از مجردات است و براى آن پرده و حايلى وجود ندارد، پس زيارت والدين، بعد از مرگ از امور خوشحال كننده آنهاست و نبايد آنها را از ياد برده و به دست فراموشى سپرد.

يكى از اعمال كنار قبر والدين، حاجت خواستن از خدا وآنها را وسيله و شفيع قرار دادن است كه خداوند آن را اجابت مى كند و رد نمى شود.

اين مطلب را فقهاء عظام تقليد در رساله عمليه شان متعرّض شده اند.

ابن أبى الدنيا و بيهقى از محمد بن النعمان سند حديث را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى رساند فرمود: من زار قبر أبويه أو أحدهما فى كل جمعة غُفِرَ له و كُتِبَ برّاً. هركس در هر جمعه قبر والدين يا يكى از آن دو را زيارت نمايد، بخشيده شده و ولد صالح نوشته مى شود. «1»

در روايات ديگر با عبارت «زوروا موتاكم، فانّهم يأنسون بكم» مردگانتان را زيارت كنيد، چون آنها با شما انس مى گيرند (و مأنوس مى شوند) و مشابه اين عبارت ها فراوان آمده است

31- هديه براى والدين

31- هديه براى والدين انسان پس از مرگ از نيازمندترين و محتاج ترين موجودات است، هميشه در انتظار هديه زنده ها و احسانات آنهايند و در دنيابه نيت آنها هر عمل نيكى كوچك يا بزرگ انجام داده شود، بلا فاصله مأمورين خداوند به آنها مى رسانند و ابلاغ مى نمايند كه اين تحفه را فلانى براى تو فرستاده است و ذرّه اى از ياد مأمورين پروردگار نمى رود، در اين باره در كتابها، داستانها و قصه هاى زيادى هست كه جاى آوردن آنها نيست براى روشن شدن مطلب فقط سه قضيه را مى آوريم.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 167

1- آقا خداوند رو سفيدت كند!

نوشته اند در روز جمعه يكى از علما، براى زيارت اهل قبور محل خود رفت و پس از خواندن فاتحه به سنگى تكيه داد و نشست چون هوا خوب بود و او هم با تماشاى قبرها به فكر فرو رفت كه خدايا! خفته گان در زير اين خروارها خاك، انسان هائى مانند ما بودند و همه كوچ كردند و رفتند و ديگر از آنها آوازى و صدائى نمى آيد، من هم مانند اينها خواهم بود و معلوم نيست كسى به سراغم خواهد آمد يانه از اين قبيل فكرها كرد و اشك ريخت و خوابش برد، در عالم رؤيا ديد همه آن قبرها شكافته شد و مردگان از قبرها بيرون آمده و بالباس هاى نو، دسته دسته دور هم نشستند و مى گويند و مى خندند!! اما جوانى دور از

اينها با حسرت تمام به اينها مى نگرد و مى گريد! در آخر روز فرشته ها با سينى هاى زرّين رسيدند و به هر يك از اين بگو و بخندها، يك سينى دادند و آنها با خوشحالى تمام گرفتند و خنده كنان بر گورهاى خود برگشتند!! ولى به آن جوان افسرده، چيزى ندادند او گريه كنان راهى قبر خود گرديد!، اين عالم او را قسم داد كه اين چه ماجراست آنها با آن لباس زيبا و تو مژمرده و چيزهائى به آنها دادند و به تو ندادند؟! جواب داد: آقا آنها در دنيا كسانى دارند كه براى آنها احسان و انفاق مى كنند و هر هفته روز جمعه با اين تشريفات كه ديدى برايشان تحويل مى دهند اما من فقط در دار دنيا مادر پيرى دارم كه مرا فراموش كرده و در ميان اينها شرمنده و سر افكنده ام نموده است خداوند اورا شرمنده نمايد، عالم پرسيد مادرت چكاره است؟! گفت در خانه فلانى خدمتكار است، گفت: يك خدمت كار چه دارد كه به تو بفرستد؟! گفت: دارد اگر نداشت كه من از او توقعى نداشتم، اين را گفت: او هم اشك ريزان به قبر خود برگشت؛

عالم از خواب بيدار شد و به آدرس خانه اى كه مادر خدمت مى كرد، رفت و در زد و زن پيرى در را باز نمود، عالم پرسيد مادر تو پسر جوانى از دست داده اى؟ مادر با شنيدن اين سؤال، به سر و روى خود زد و به شدت مى گريست، عالم گفت: مادر گريه تو به حال او فائده اى ندارد و بعد ماجرا را به او شرح داد، مادر باز گريست و

گفت: به خدا پسرم راست گفته است، من براى فراق او تا توانستم اشك ريختم اما

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 168

احسانى در باره او نكرده ام، رفت و هزار درهم آورد و گفت: آقا تورا به خدا اين پول را به نيت پسرم احسان كن و عهد مى نمايم بعد از اين اورا فراموش نكنم، عالم آن پول را احسان نمود و جمعه آينده خوابيد عين ماجراى قبل را ديد اما اين دفعه آن جوان را هم در ميان آنها بالباس نو و شادمان و خوش حال ديد جوان پيش آمده اظهار داشت، آقا خداوند تورا در دنيا و آخرت رو سفيد كند كه مرا نجات دادى و از مادرم نيز تشكر مى كنم.

2- خوش به حالت باهية

خانمى به نام «باهيه» از دنيا رفت و پسرش هر هفته به سرخاك مادر مى آمد اول به همه اهل قبور فاتحه مى خواند و بعد به سر مزار مادر مى رفت، شبى مادر را در خواب ديد شاد و خرّم به پسرش گفت: پسرم خداوند تو را در دنيا و آخرت سربلند كند كه مرا در ميان اهل اين قبرها، سربلند كرده اى! گفت: مادر من چه كرده ام؟! گفت: پسرم تو كه هر هفته به سر مزار من مى آيى و فاتحه اى براى همه اينها قرائت مى كنى، اينها با ديدن تو خوشحال مى شوند و به همديگر مژده مى دهند كه پسر «باهيه» مى آيد و براى ما تحفه مى آورد و سپس

به من مى گويند: «باهيه» خوش به حالت كه پسرت مى آيد و براى تو تحفه مى آورد بدينجهت از تو متشكرم پسرم.

3- بيا اين هم به احسان پدرم!

نوشته اند عالمى از كنار نهرى عبور مى كرد، جوانى را ديد كه او را مى شناخت، براى مردم لباس مى شويد، (شغل گازرى دارد) گفت: پسرم بابايت را ياد مى كنى كه در حق او احسان كرده باشى؟!، گفت: اى آقا من در هفت آسمان يك ستاره ندارم، خودم چه دارم تا براى آنها هم بفرستم؛

عالم فرمود: با اينكه چيزى ندارى، امانسبت به امكانات خود پدرت را فراموش نكن، جوان آب طشتى كه جلويش بود با عصبانيت برداشت و آن طرف تر انداخت و گفت: ها بيا اين هم به احسان پدرم آخر من چيزى ندارم كه براى پدرم بفرستم!!؛

شب خوابيد، پدر را در خواب ديد و گفت: پسرم خداوند از تو راضى باشد كه سبب بخشودگى من شدى و مرا از آتش نجاتم دادى!، پسر گفت: پدر! من كه در باره

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 169

تو كارى نكرده ام؟! گفت: چرا پسرم، ديروز آن آب را كه به آن طرف تر انداختى، يك ماهى در آنجا از آب بيرون افتاده و جان مى داد، تو كه آن آب را انداختى، آن حيوان را با خود برد و به نهر آب رسانيد و زنده شد و نجات يافت، خداوند به خاطر اين عمل تو و برگرداندن زندگى به آن حيوان، از گناهانم در گذشت و مرا بخشيد!!.

عزيزان: ماجراهائى از

اين قبيل زياد است ولى بادقت اين سه قضيه را بخوانيد و تصميم بگيريد اگر مى خواهيد بعد از مرگ فراموش نشويد از دست رفته گان خود را فراموش نكنيد به حديث ذيل توجه فرمائيد.

1- ابن محبوب: از عبد الله بن جندب گفت: به أبى الحسن موسى عليه السلام نوشتم:

أسأله عن الرجل يريد أن يجعل أعماله من الصلاة و البر والخير أثلاثا: ثلثاً له وثلثين لأبويه، أو يفردهما من أعماله بشيئ مما يتطوع به بشيئ معلوم، و إن كان أحدهما حيّاً و الآخر ميّتاً، قال: فكتب إلىّ: أمّا للميّت فحسن جائز، و أما للحىّ فلا، إلا البرّ و الصّلة. سؤال كردم از مردى كه اعمالش از نماز و نكوكارى و خيرات را سه قسمت نموده يك سوم براى خود و دو سوم براى والدينش اهداء مى كند، يا بعضى از اعمال نيكش را به پدر و مادر يا به يكى از آنها اختصاص مى دهد ولو اينكه يكى زنده و ديگرى مرده باشد (حكمش چيست؟! امام عليه السلام) براى من نوشت اما براى ميّت خوب است ولى براى زنده نه، مگر اينكه خوبى و صله نمايى. «1

32- دعاى والدين در باره اولاد

32- دعاى والدين در باره اولاد احاديث زياد وارد شده است كه دعاى والدين مخصوصاً دعاى مادر در باره اولاد، با سرعت به اجابت مى رسد و از درگاه خداى متعال ردّ نمى شود، در اين مورد فرق نمى كند دعاى خير زنده يا مرده آنها باشد، اگر كسى خوشبختى دنيا و آخرت را مى خواهد،

سعى كند والدين خود را دعاگوى خود گرداند.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 170

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إيّاكم و دعوة الوالد، فانّها تُرفع فوق السحاب حتى ينظر الله تعالى إليها، فيقول الله تعالى ارفعوها إلىّ حتّى أستجيب له، فايّاكم و دعوة الوالد فانّها أحدّ من السيف. بر شما باد اهميت دعاى پدر، چون دعاى او بالاى ابرهابرده مى شود تا خداوند آن را نگاه كند و مى فرمايد آن (دعا) را براى من بالا آوريد تا اجابت نمايم پس برشما باد دعاى پدر كه از شمشير تيزتر است. «1»

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ثلاث دعوات مستجابات لا شك فيهنّ، دعوة المظلوم و دعوة المسافر، و دعوة الوالد على ولده. سه دعا بدون شك مستجاب است دعاى ستمديده و دعاى مسافر و دعاى پدر به فرزندش. «2»

3- بيهقى از ابى هريره گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ثلاث دعوات مستجابات دعاء الوالد على ولده و دعوة المظلوم و دعوة المسافر. سه دعا مستجاب است، دعاى والد به فرزند و دعاى مظلوم و دعاى مسافر. «3»

4- فحّام از منصورى از عموى پدرش از أبى الحسن الثالث عليه السلام، از پدران بزرگوارش عليهم السلام از امام صادق عليه السلام فرمود: ثلاث دعوات لا يحجبن عن الله تعالى: دعاء الوالد لولده إذا برّه، و دعوته عليه إذا عقّه، و دعاء المظلوم على ظالمه، و دعاؤه لمن انتصر

له منه، و رجل مؤمن دعا لأخٍ له مؤمن واساه فينا، و دعاؤه عليه إذا لم يواسه مع القدرة عليه و اضطرار أخيه اليه. سه دعا از خداى تعالى پوشيده نمى ماند (و مستجاب شود)

الف- دعاى والد به فرزند وقتى كه به او نيكى كند، و نفرينش وقتى كه عاق شود؛ ب- نفرين مظلوم بر ظالمش، و دعاى او بركسى كه براى گرفتن حق خود از ظالم به او يارى كرده است؛

ج- مؤمنى كه به برادر مؤمن خود كه به خاطر ما به او كمك كرده تا او به حقش برسد دعا كند: ونفرينش در باره كسى كه توان يارى كردن به اورا دارد و مى داند كه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 171

او ناچار و مضطرّ است: امامضايقه كند!. «1

33- بعد از مرگ والدين چه كنيم

33- بعد از مرگ والدين چه كنيم در فصلهاى گذشته روشن شد كه براى اموات چه كارهائى انجام داده شود و چگونه پس از مرگشان، فراموش نشوند مضافاً بر آنها، اعمالى مانند اداى قرض و قضاى نماز و روزه و دعا و حج و كارهاى مشروحه بعدى هم نيابتاً از آنهابه عمل آيد.

1- محمد بن مسلم: از أبى جعفر عليه السلام فرمود: إنّ العبد ليكون بارّاً بوالديه فى حياتهما ثم يموتان فلا يقضى عنهما ديونهما و لا يستغفر لهما فيكتبه الله عاقّاً، وإنّه ليكون عاقاً لهما فى

حياتهما غير بارّ بهما فإذا ماتا قضى دينهما و استغفر لهما فيكتبه الله عز وجل بارّاً. اى بسا بنده اى در حال حيات والدينش صالح و نيكوكار است ولى پس از مرگشان قرض هاى آنان را ادا نمى كند و برايشان طلب مغفرت نمى نمايد (و آنها را به دست فراموشى مى سپارد) خداوند او را عاق مى نويسد و ديگرى در حال حياتشان عاق است اما بعد از مرگشان دين آنها را ادا كرده و برايشان استغفار مى كند: خداوند عزّوجلّ او را ولد صالح مى نويسد. «2»

2- محمد ابن مروان گويد: أبو عبد الله عليه السلام فرمود: ما يمنع الرجل منكم أن يبرّ والديه حيّين أو ميّتين: يُصلّى عنهما، و يتصدّق عنهما، و يحجّ عنهما، و يصوم عنهما، فيكون الذى صنع لهما، وله مثل ذلك؛ فيزيده الله عزوجل ببرّه و صلاته خيراً كثيراً. مردان شما را چه مانع شده است به والدين زنده يا مرده اش، نيكى كند (نيابتاً) از آنها نماز بخواند و حج بگذارد و روزه بگيرد تا به مقدار ثواب آنها به او هم برسد، پس خداى عزّوجلّ در برابر نيكى و نماز او، برايش خير زيادى عطا نمايد. «3»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 172

3- سكونى از جعفربن محمد از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

سيّد الأبرار يوم القيامة رجل برّ والديه بعد موتهما. مهتر خوبان در روز قيامت، كسى است كه بعد از مرگ والدينش به آنها نيكى نمايد. «1»

4- بيهقى از

محمد بن سيرين گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ان الرجل ليموت والداه و هو عاق لهما فيدعو لهما من بعدهما فيكتبه الله من البارّين مردى موقع مرگ والدينش بر آنها عاق است اما بعد از مرگ آنها، براى آنها دعا مى كند پس خداوند او را از نيكو كاران مى نويسد. «2»

5- بيهقى از أنس گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: انّ العبد ليموت والداه أو أحدهما و انّه لهما لعاقٌّ فلا يزال يدعو لهما و يستغفر لهما حتى يكتبه الله بارّاً همانا بنده اى والدينش يا يكى از آن دو مى ميرد در حالى كه بر آنها عاق است، اما پس از مرگ آنها دائماً برايشان دعا مى كند و استغفار مى نمايد تا جايى كه خداوند او را نيكوكار بنويسد. «3»

6- بيهقى از الأوزاعى گفت: بلغنى ان من عقّ والديه فى حياتهما ثم قضى ديناً ان كان عليهما و استغفر لهما و لم يستسب لهما كتب بارّاً و من برّ والديه فى حياتهما ثم لم يقض دينا إذا كان عليهم و لم يستغفر لهما و استسبّ لهما كتب عاقّاً. (از روايات) به من رسيده است هركس در حال حيات والدينش عاق است ولى بعد از مرگ آنها (فرزند) قرض آنها را ادا مى كند اگر مقروض باشند، و برايشان استغفار مى كند و عملى را مرتكب نمى شود كه (مردم) به آنها فحش دهند، نيكوكار نوشته مى شود، و هركس در حال حيات آنها خوبى كرده ولى اگر مقروض باشند بعد از مرگشان قرض آنها را ادا نكند و براى آنها استغفار ننمايد و

سبب فحش دادن بر آنها شود، عاق نوشته مى شود. «4

34- باز بودن درهاى بهشت به روى اولاد صالح

34- باز بودن درهاى بهشت به روى اولاد صالح اولاد صالح در دنيا و آخرت: سربلند و برنده است: هركس اين توفيق را داشته باشد: از تنگناها و عقبه هاى خطرناك آن جهان: به سرعت و آسانى عبور خواهد نمود و با خوش حالى وصف ناپذير، به مقرّ نهائى اش خواهد رسيد.

1- ابن أبى شيبة و بيهقى از ابن عباس رضى الله عنه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود من أصبح مطيعاً للّه فى والديه أصبح له بابان مفتوحان من الجنة و ان كان واحداً فواحداً و من أمسى عاصياً للّه فى والديه أصبح له بابان مفتوحان من النار و ان كان واحدا فواحدا قال رجل و ان ظلماه قال و ان ظلماه و ان ظلماه و ان ظلماه. هركس صبح نمايد و درباره والدينش به خدا اطاعت نمايد، دو دَرْ از درهاى بهشت برايش باز مى شود و اگر يكى از والدين باشد يك دَرْ (باز شود) و هر كس به شب رساند و در باره والدينش به خدا نا فرمانى نمايد، دو دَر از آتش به روى او باز ميشود و اگر يكى باشد يكى، مردى پرسيد اگرچه به فرزندش ستم نمايند؟! سه مرتبه فرمود: اگرچه به او ظالم باشند. «1

35- صدقات جاريه

35- صدقات جاريه انسان ها مى ميرند و از اين جهان رخت

برمى بندند و به منزل پايانى خود مى رسند و فراموش مى شوند ولى چند عملى است كه صاحبانش را بعد از مرگ: هميشه در اذهان زنده نگه مى دارند و نمى گذارند به دست فراموشى سپرده شود چون آن اعمال براى او صدقات جاريه و پس از مرگ حساب پس انداز او مى شود.

1- قال صلى الله عليه و آله و سلم: خمسة من خمسة و هم فى قبورهم، و ثوابها يجرى الى ديوانهم، من غرس نخلًا، و من حفر بئراً، و من بنى مسجداً، و من له ولد صالح يدعو له، و علم ينتفع به

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 174

الناس، و صدقة جارية. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: پنج چيز از پنج چيز است و ثواب آنها بر نامه عمل (صاحبان) شان جارى مى شود در حالى كه آنها در مزارشان آرميده اند.

1- هركس درخت خرما (نخلى) بكارد.

2- و هركس چاهى بكَنَد (و مورد استفاده مردم قرار گيرد).

3- و كسى كه ولد صالح داشته باشد كه براى او دعا كند.

4- و علمى كه مردم از آن استفاده نمايند.

5- و صدقه جاريه (عمل خيرى كه در جريان باشد). «1»

2- در حديثى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم كه فرمود: اذا مات الإنسان انقطع أمله الّا عن ثلاث: صدقة جارية و علم ينتفع به و ولد صالح يدعوا له وقتى كه انسان مُرد آرزوهايش قطع مى شود (و به اتمام مى رسد) مگر از سه چيز.

1- صدقه جاريه؛

2-

علمى كه (مردم) از آن منفعت ببرد؛

3- و فرزند صالحى كه برايش دعاكند. «2»

3- در حديث ديگر از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه فرمود: ليس يتبع الرجل بعد موته من الأجر الّا ثلاث خصال: صدقة اجراها فى حياته فهى تجرى بعد موته، و سنّة هدى سنّها فهى تعمل بها بعد موته، و ولد صالح يستغفر له، هيچ گونه اجر و پاداشى بعد از مرگ به دنبال انسان نمى آيد مگر سه چيز: صدقه جاريه اى كه در حيات خود فراهم ساخته و بعد از مرگش ادامه دارد (مانند بناهاى خير) و سنت هدايت گرى كه آن را بر قرار كرده و بعد از مرگ او به آن عمل مى كنند: و فرزند صالحى كه براى او استغفار كند

36- آيا مى توان حق والدين را ادا كرد؟!

36- آيا مى توان حق والدين را ادا كرد؟! تشكر والدين از كارهاى خوب اولاد و از نظر اخلاقى نيز پسنديده و براى تشويق آنها براى دعاى خير، اثر به سزائى دارد مخصوصاً براى دو عمل مهم از سوى والدين:

مستحق پاداش و قابل تمجيد مى شوند.

1- حنان بن سدير: از پدرش گفت: به أبى جعفر عليه السلام گفتم: هل يجزى الولد والِدَهُ؟

فقال: ليس له جزاءٌ إلّا فى خصلتين يكون الوالد مملوكاً فيشتريه ابنه فيعتقه أو يكون عليه دين فيقضيه عنه. آيا فرزند مى تواند حق پدر را ادا نمايد؟! فرمود: براى فرزند امكان اداى حق پدر نيست مگر در دو مورد، اگر پدر برده باشد، پسر او را بخرد وآزاد كند ياقرضى داشته باشد (كه او را غمگين مى

كند) ادا نمايد (و او را از ذلّت قرض و غصه بدهكارى، نجات دهد). «1»

يا حديث اين گونه معنا شود «آيا فرزند در مقابل عملى از سوى پدرش مستحق پاداش (و شايسته تشكر و تقدير) مى شود؟ فرمود: نه، براى او پاداشى (و جاى تقدير و تشكر) نيست مگر در برابر دو عمل، پدر برده باشد، او را خريده و آزاد كند يا قرضى داشته آن را از طرف پدر ادا نمايد».

امام محمد باقر عليه السلام فرمود: كسى جزاى حق پدر و مادر را نمى تواند ادا كند مگر در دو چيز يكى اينكه پدر بنده باشد او را بخرد و آزاد كند يا بر او قرضى باشد و ادانمايد. «2

37- نيكى به والدين در فاصله دو سال راه

37- نيكى به والدين در فاصله دو سال راه براى خدمت رسانى به والدين مرزى وجود ندارد، مثلًا كسى به بهانه اينكه پدر و مادر حتى ارحام: در محلى خيلى دور از فرزند واقع شده اند و نمى تواند به آنها برسد، ترك خدمت نموده و آنها را فراموش نمايد، بلكه به هر اندازه دور باشند، تا سرحد امكان بايد به وضع آنها رسيدگى كند اگرچه مسافت دو سال راه را بپيمايد، بويژه در زمان ما كه راههاى دور نزديك شده و هيچ عذرى پذيرفته نمى باشد.

قطب راوندى باسند خود: از موسى بن جعفر: از پدران بزرگوارش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سِرْ سنتين بَرّ والديك، سِرْ سنةً صِلْ رحِمَكَ، سِرْ ميلًا عِدْ مريضاً سِرْ ميلين شيّعْ

جنازةً، سِرْ ثلاثةَ أميال أجب دعوةً، سِرْ أربعة أميال أغِثْ ملهوفاً، و عليك بالاستغفار فانّها المنجاة. دوسال راه بپيما و به والدينت نيكى كن و يك سال راه برو تا صله رحم نمائى و يك ميل حركت كن تا مريضى را عيادت كنى، و دو ميل راه برو و جنازه اى را تشييع نما و سه ميل سير كن تا دعوت كسى را اجابت كنى (و يا به درد كسى بخورى) و چهار ميل برو تا به فرياد گرفتارى برسى و بيشتر استغفار كن چون استغفار رهائى بخش است. «1

بخش 2 اولاد

باب 1 فضائل اولاد

اشاره

باب 1 فضائل اولاد قبلًا گفتيم آن اندازه كه اولاد در برابر والدين مسؤليت ها و وظايفى دارد، والدين نيز در برابر اولاد، وظايف و مسؤليت هاى فراوان دارد.

1- خوردن نان حلال قبل از انعقاد نطفه

2- خوردن ميوه زيبا پيش از تولد.

3- حفظ آرامش مادر و عدم برخورد زشت والدين با يكديگر.

4- شير حلال دادن مادر.

5- عدم جرّ و بحث والدين نزد نوزاد.

6- انتخاب نام نيك.

7- گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ.

8- ختنه كردن.

9- عقيقه دادن (وقربانى كشتن).

10- بوسيدن و نوازش كردن.

11- بازى نمودن و رفاقت كردن.

12- اهميت دادن به خواسته هاى اولاد.

13- تعليم قرآن و معالم ضرورى دين.

14- آموزش و پرورش،

15- با تربيت صحيح و سالم به بار آوردن،

16- كيفيت برخورد و افت و خيز،

والدين دو فرشته

جهان آفرينش، ص: 180

17- آداب سخن گفتن و حفظ احترام:

18- رفتار و كردار نيك:

19- راهنمائى در كارها و انتخاب دوست:

20- پيدا كردن شغل:

21- انتخاب همسر و ازدواج،

22- رفتار با عروس و نوه ها كه مستقيماً مربوط به اولاد است.

23- عمل كردن به وعده هاى داده شده.

24- اظهار محبت و علاقه با كردار و گفتار.

25- باخبر شدن از گرفتاريهاى اولاد.

26- مراقبت شديد قبل از بلوغ.

27- راهنمايى صحيح توأم با مراقبت: بعد از بلوغ.

28- دستگيرى و تحمل و تن دردادن به زحمات گوناگون آنها.

29- بالأخرة دعاى خير درباره آنها مخصوصاً در مظانّ استجابت دعا و دهها مسائل كليدى ديگر.

در مورد زواياى زندگى آنها، روايات فراوان وارد شده است كه با ملاحظه دقيق و سنجش صحيح اين روايت ها، در مى يابيم كه حق اولاد در گردن والدين اگر بيشتر از حق والدين در ذمه اولاد نباشد كمتر هم نيست كه، در اين بخش به تعدادى از آنها اشاره و در مورد آنها بر رسى خواهد شد

1- بوى بچه بوى بهشت است

1- بوى بچه بوى بهشت است زندگى بى اولاد و خانه بدون بچه، مانند زمين شوره زار و بى حاصل و سوت كور است، چنين شخصى هرچه فعّاليّت كند و بدود، ره به جائى نبردن و در نهايت از گذر عمر گرانمايه اش؛ بى بهره و از اين جهان دست خالى و بى نام و نشان؛ بيرون رفتن و رخت بربستن است؛

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 181

لذا در روايات فراوان، براى داشتن بچه با عبارت هاى گوناگون، تعريف و تمجيد و به داشتن فرزند تشويق نموده است.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ريح الولد من ريح الجنة بوى بچه از بوى بهشت است. «1

2- بچه ها گلهاى بهشتى اند

2- بچه ها گلهاى بهشتى اند 1- سكونى، از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إنّ الولد الصالح ريحانة من رياحين الجنّة همانا فرزند صالح گلى از گلهاى بهشت است. «2»

2- سكونى، از أبى عبد الله عليه السلام و او هم از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: الولد الصالح ريحانة من الله قسّمها بين عباده و إنّ ريحانتى من الدنيا الحسن والحسين، سميتهما باسم سبطين من بنى إسرائيل شبراً و شبيراً. فرزند صالح (گل) ريحان است از سوى خدا كه ميان بند گانش تقسيم نموده است و دو ريحان من از دنيا حسن و حسين است، آن دو را با نام دو سبط از بنى اسرائيل شبر و شبير ناميده ام «3

3- فرزند صالح عصاى دست والدين

3- فرزند صالح عصاى دست والدين فرزند صالح، هنگام پيرى و ناتوانى، براى والدين يار و ياور و مايه قوام زندگى است به اصطلاح عصاى دست آنهاست، عكس آن مايه سر افكندى و ضجر و بلاى زندگى آنان مى باشد.

1- ابن مسكان از بعض اصحابش روايت كرده است على بن حسين عليهما السلام فرمود:

من سعادة الرجل أن يكون له ولد يستعين بهم. از سعادت مرد آن است فرزندى داشته باشد كه از او كمك بگيرد (و ياور او شود و در موقع پيرى

عصاى دست پدر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 182

باشد). «1»

2- از أبى عبد الله عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من سعادة الرجل الولد الصالح از سعادت مرد داشتن فرزند صالح است. «2»

3- عبداللّه بن سنان از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: لمّا لقى يوسف أخاه قال له: يا أخى كيف استطعت أن تتزوّج النساء بعدى؟! قال: إنّ أبى أمرنى و قال: إن استطعت أن تكون لك ذريّة تثقل الأرض بالتسبيح فافعل. وقتى كه يوسف برادرش را ملاقات نمود گفت: اى برادر چگونه توانستى بعد از من ازدواج كنى (و در نبود من از لذايذ نفسانى استفاده كنى؟!) گفت: پدرم مرا امر نمود و فرمود: اگر مى توانى ذريه داشته باشى كه به زمين با تسبيح گوئى خود سنگينى نمايد، (اين كار را) بكن. «3»

4- إسحاق ابن عمار: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إنّ فلاناً رجلًا سمّاه قال: إنّى كنت زاهداً فى الولد حتى وقفت بعرفة فإذاً إلى جانبى غلام شابّ يدعو و يبكى ويقول: يا رب والدىَّ والدىَّ، فرغّبنى فى الولد حين سمعت ذلك. فلان مرد حضرت نام برد، گفت: من از داشتن بچه دورى مى كردم تا در عرفات وقوف نمودم، ديدم جوانى در كنار من دعا كرده و گريه مى كند و (با چشمان اشكبار) مى گويد: پروردگا را پدر و مادرم و پدر و مادرم!، (اين رفتار او) مرا به بچه دار شدن ترغيب نمود. «4»

5- بكر

بن صالح گفت: به ابى الحسن عليه السلام نوشتم أنّى اجتنبت طلب الولد منذ خمس سنين و ذلك أنّ أهلى كرهت ذلك و قالت: إنّه يشتد علىّ تربيتهم لقلّة الشئ فما ترى؟

فكتب عليه السلام إلىّ: اطلب فإنّ الله عزّ و جلّ يرزقهم من از بچه دار شدن پنج سال پرهيز نمودم اين به خاطر آن بود كه عيالم دوست نداشت و مى گفت: براى من تربيت آنها سخت است چون در زندگى كمبود داريم چه دستور مى فرمائيد؟! حضرت به من نوشت (فرزند) بطلب خداى عزّوجلّ خود روزى دهنده آنهاست «5»

6- طلحة بن زيد: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إنّ أولاد المسلمين موسومون عند الله

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 183

شافع و مشفّع، فإذا بلغوا اثنتى عشرة سنة كانت لهم الحسنات، فإذا بلغوا الحلم كتبت عليهم السيئات همانا اولاد مسلمانها در نزد خدا به شفاعت كننده و قبول شفاعت شونده ناميده شده اند، هرگاه به 12 سالگى رسيدند براى آنهاست حسنات وقتى كه به بلوغ رسيدند گناهشان نوشته شود. «1»

7- فضل ابن أبى قرة: از أبى عبد الله عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مرّ عيسى ابن مريم عليه السلام بقبر يُعذّب صاحبه ثم مرّ به من قابل فإذا هو لا يعذّب، فقال: يا رب مررت بهذا القبر عام أول فكان يعذب و مررت به العام فإذا هو ليس يعذب؟ فأوحى الله إليه أنه أدرك له ولد صالح فأصلح طريقاً و آوى يتيماً

فلهذا غفرتُ له بما فعل ابنه، ثم قال رسول الله عليه السلام: ميراث الله «2» عزّو جلّ من عبده المؤمن ولد يعبده من بعده، ثم تلا أبو عبد الله عليه السلام آية زكريا عليه السلام «رب هب لى من لدنك وليّاً يرثنى و يرث من آل يعقوب واجعله رب رضيّاً» عيسى بن مريم عليهما السلام به قبرى گذشت كه صاحبش در عذاب بود سپس سال آينده عبور كرد كه عذاب برداشته شده بود گفت: پروردگا را سال گذشته از كنار اين قبر گذشتم معذب بود و اين سال گذشتم ديگر معذب نيست؟! خداوند به او وحى كرد فرزند صالحى از او به بلوغ رسيد و راهى را اصلاح نمود و به يتيمى پناه داد، به خاطر اين كار (خير) فرزندش او را بخشيدم سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ميراث خداى عزّوجلّ از بنده مؤمنش، فرزندى است كه بعد از او خدا را بپرستد سپس ابو عبداللّه عليه السلام اين آيه زكريا را تلاوت نمود: پروردگا را از نزد خودت براى من (وارث و) وليّى عطا كن كه وارث من و آل يعقوب باشد و او را فرزند رضايت مند قرار ده. «3»

8- سكونى، از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: أنّ أمير المؤمنين عليه السلام كان يقرء" وإنّى خفت

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 184

الموالى من ورائى «1»" يعنى أنّه لم يكن له وارثٌ حتى وهب الله بعد الكبر اميرمؤمنان عليه السلام (اين دعاى زكريا

عليه السلام را) مى خواند: «من بعد از خود از موالى مى ترسم» (كه بى وارث باشم و آنها وارث من شوند و آنها اموال مرا تصرّف نمايند، آن قدر دعا كرد) تا اينكه خداوند در سن كهن سالى برايش فرزند بخشيد. «2»

9- محمد بن مسلم از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: أكثروا الولد أكاثر بكم الأمم غداً. اولاد را زياد كنيد فردا با كثرت شما به امت ها مى بالم (و افتخار مى كنم). «3

4- همه فرزندان هداياى خدايند.

4- همه فرزندان هداياى خدايند. در اين زندگى پايان پذير دنيا، همه ريزه خوار، خوان نعمت خداوند هستند و نيازمندان لطف و رحمت او: لذا نه غرور به هنگام نعمت منطقى است: و نه يأس به هنگام مصيبت! نمونه روشنى از اين واقعيت كه هيچ كس از خود چيزى ندارد، و هر چه هست از ناحيه او است اينكه: به هر كس اراده كند دختر مى بخشد و به هر كس بخواهد پسر «يهب لمن يشاء اناثا و يهب لمن يشاء الذكور». «4»

يا اگر بخواهد پسر و دختر هر دو به آنها مى دهد: و هر كس را بخواهد عقيم و بى فرزند مى گذارد «او يزوجهم ذكرانا و اناثا و يجعل من يشاء عقيما» «5».

و به اين ترتيب مردم به چهار گروه تقسيم مى شوند: آنهائى كه تنها پسر دارند و در آرزوى دخترى هستند: و آنها كه دختر دارند و در آرزوى پسرى: و آنها كه هر

دو را دارند: و گروهى كه فاقد هر گونه فرزندند و قلبشان در آرزوى آن پر مى كشد.

و عجب اينكه هيچ كس نه در زمان هاى گذشته و نه امروز كه علوم و دانشها پيشرفت فراوان كرده قدرت انتخاب در اين مسأله را ندارد، و على رغم تمام تلاشها و كوششها هنوز كسى نتوانسته است عقيمان واقعى را فرزند ببخشد، و يا نوع فرزند

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 185

را طبق تمايل انسان تعيين كند گر چه نقش بعضى از غذاها و داروها را در افزايش احتمال تولد پسر يا دختر نمى توان انكار كرد: ولى بايد دانست كه اينها فقط احتمال را افزايش مى دهد: و نتيجه هيچ يك قطعى نيست.

و اين يك نمونه بارز از عدم توانائى انسان از يكسو: و نشانه روشن از مالكيت و حاكميت و خالقيت خداوند از سوى ديگر است: چه مثال زنده و آشكارى؟ جالب اينكه: در اين آيات اناث (دختران) را بر ذكور (پسران) مقدم داشته تا از يكسو بيانگر اهميتى باشد كه اسلام به احياى شخصيت زن مى دهد: و از سوى ديگر به آنها كه به خاطر پندارهاى غلط از تولد دختر كراهت داشتند بگويد: او بر خلاف خواسته شما آنچه را كه به آن تمايل نداريد مى دهد: و اين دليل بر اين است كه انتخاب به دست شما نيست.

تعبير به يهب (مى بخشد) دليل روشنى است كه هم دختران هديه الهى هستند و هم پسران: و فرق گذاشتن ميان اين دو از ديدگاه يك مسلمان

راستين صحيح نيست هر دو هبه او مى باشند.

تعبير يزوّجهم در اينجا به معنى تزويج نيست: بلكه منظور جمع كردن ميان اين دو موهبت براى گروهى از انسانها است: و به عبارت ديگر واژه تزويج گاه به معنى جمع كردن ميان اشياء مختلف: يا اجناس گوناگون مى آيد: چرا كه زوج در اصل به معنى دو چيز يا دو شخص است كه با يكديگر قرين گردند.

بعضى تعبير فوق را به معنى تولد پسران و دختران به ترتيب پشت سر هم دانسته اند و بعضى به معنى تولد فرزندان دوقلو كه يكى پسر و ديگرى دختر باشد ولى در تعبير فوق هيچ نشانه اى بر اين تفسيرها وجود ندارد.

بعلاوه با ظاهر آيه نيز سازگار نيست: زيرا آيه مى خواهد از گروه سومى خبر دهد كه هم صاحب دخترند و هم صاحب پسر.

به هر حال نه تنها در موضوع تولد فرزندان كه در همه چيز مشيت خداوند حاكم مطلق است: و او قادرى است آگاه و حكيم كه علم و قدرتش با هم قرين است: لذا در پايان آيه مى افزايد: او دانا و قادر است (انّه عليم قدير).

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 186

توجه به اين نكته نيز لازم است كه عقيم از ماده عقم (بر وزن بخل و همچنين بر وزن فهم) در اصل به معنى خشكى و يبوست است كه مانع از قبول اثر مى شود: و زنان عقيم به زنانى مى گويند كه رحم آنها آمادگى براى پذيرش نطفه مرد و پرورش فرزند ندارد: بادهاى عقيم را

از اين جهت عقيم مى گويند كه قادر بر پيوند ابرهاى باران زا نيست: و روز عقيم به روزى گفته مى شود كه سرور و شادى در آن نباشد: و اينكه از روز قيامت به عنوان يوم عقيم ياد شده به خاطر آن است كه روزى بعد از آن نيست كه بتوانند به جبران گذشته بپردازند.

و بالأخره اگر به غذاهائى كه ميكرب آنها كاملًا كشته شده معقم مى گويند، به خاطر آن است كه اين موجودات مضرّ، ديگر در آن پرورش نمى يابند

5- فرزندان صالح معرّف شخصيت والدين است

5- فرزندان صالح معرّف شخصيت والدين است از قديم گفته اند شخصيت انسان ها و مرتبه واقعى اشخاص را از چند راه مى شود شناخت؛

1- از نحوه گفتار و كيفيت سخنانش «1»

2- از مكتوب و كيفيت نوشته هايش،

3- از همنشينان و شخصيت رفقايش،

4- از ماهيت و تربيت اولادش؛

در بيان و توضيح اين مطالب روايات متعدد آمده است كه بنا به اختصار از آوردن آنها معذوريم.

خداوند براى معرفى مقام والاى حضرت ابراهيم عليه السلام قهرمان بت شكن شخصيت هاى بزرگ انسانى كه از دودمان او در اعصار مختلف به وجود آمدند با شرح و تفصيل بيان مى كند به طورى كه از ميان 25 نفر از پيامبران كه نامشان در مجموع

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 187

قرآن آمده است در آيات سه گانه 86- 85- 84 سوره انعام: نام 16 نفر از فرزندان

و بستگان ابراهيم عليه السلام و نام يك نفر از اجداد او آمده است: و اين در حقيقت درس بزرگى براى عموم مسلمانان است كه بدانند شخصيت فرزندان و دودمان آنها جزئى از شخصيت آنها محسوب مى شود و مسائل تربيتى و انسانى مربوط به آنها فوق العاده اهميت دارد

6- اولاد مايه امتحان است

6- اولاد مايه امتحان است 1- «انّما أموالكم و ألادكم فتنة» به يقين فرزندان و اموال شما مايه امتحان شماست.

2- ابن شهر آشوب در كتاب المناقب: از يحيى بن أبى كثير: و سفيان بن عيينة:

باسندهاى خودشان آورده اند، انّه سمع رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم بكاء الحسن والحسين عليهما السلام، و هو على المنبر، فقام فزعاً ثمّ قال:" أيّها الناس ما الولد إلا فتنة، لقد قمت اليهما و ما معى عقلى" وفى رواية:" و ما أعقل" همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بالاى منبر صداى گريه حسنين عليهما السلام را شنيد با ناراحى بلند شد (و از منبر پائين آمد و آنها را بغل كرد و) فرمود: اى مردم اولاد مايه امتحان (و فتنه زندگى) است (صداى گريه آنها را كه شنيدم از شدت ناراحتى كأنّه) عقلم را از دست داده (و ازخود بى خود شدم). «1»

3- صفوان از ذريح: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: الولد فتنة فرزند سبب آزمايش است. «2

باب 2 وظائف والدين پيش از تولد اولاد

اشاره

باب 2 وظائف والدين پيش از تولد اولاد از نظر اسلام هركسى موظف است قبل از ازدواج در انتخاب همسر از ابعاد مختلف و زواياى گوناگون، خودِ طرف مقابل و خانواده او را مورد بر رسى دقيق قرار دهد.

الف: از نظر دينى و ميزان وابستگى

به آن، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مردم فرمود: ايّاكم و خضراء الدّمن قيل يا رسول اللّه وما خضراء الدّمن؟! قال: المرئة الحسناء فى منبت السّوء. مبادا به خضراء دِمَنْ نزديك شويد! گفته شد اى رسول خداخضراء دمن چيست؟، فرمود: زن زيبا در خانواده بد ريشه. «1»

يعنى به جمال و زيبائى زن فريفته نشويد، اول در ميزان دين او پرس و جو كنيد، اگر از جهت دين مشكل نداشته باشد به بقيه مسايل رسيدگى نمائيد.

ب: ميزان دانش و تحصيلات و برخوردارى از عمل به علم و دانش خود.

ج: اگر از نظر تديّن و وابستگى دينى اشكال نداشت به زيبائى و تناسب اندام و هيكل، طرف دقت شود، در فصل شير دهى خواهيد ديد كه شير زن زيبا و خوشگل

در نوزاد چه تأثيرى خواهد داشت.

د: از جهت روانى، به قسمت گذشت و متانت و وقار، بر رسى شود زيرا انتقال ژن ها كه آينده نوزاد را خواهد ساخت، آيا از پدر يا مادر متين و با وقار و سنگين و با گذشت: قدم به دايره وجود خواهد گذاشت يا از والدين كينه توز و سخت گير و سبك سر و دلقك و رقاص وو ...؟!.

ه: از نظر اخلاق و معاشرت، آيا طرف مقابل، فرد مأنوس و نرم خو و خوشبين و صبور وو ... است يا فرد خشن و منزوى و بدبين و بد اخلاق و زود رنج وو ....؟!

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 190

و ساير كمالات

و محاسن و غيره كه ذكر آنها به درازا مى كشد درباره همه آنها در كتابهاى فقهى و اخلاقى، روايات فروان وجود دارد كه طالبين به آن مصادر رجوع نمايند.

پس تأثير گذارى حالات و حركات و خوراك والدين در روى جنين، از مطالب روشن و غير قابل ترديد است.

و همچنين اثرات مطلوب و نا مطلوب روحى و روانى آنها در وجود بچه قرار گرفته و فرو خفته در رَحِم مادر، و در انعقاد نطفه و فونداسيون و پايه گذارى اولاد و در رشد و نموّ جنين و كيفيت پرورش درونى آن، از جمله مسائلى است كه به وضوح به اثبات رسيده است، و هيچ گونه ترديد در صحت آن راه ندارد!!.

بدينجهت از وظائف مهم والدين پيش از تولد اولاد، رعايت نكاتى است كه به بعض از آنها اشاره مى شود؛

1- خوردن غذاهاى حلال و نوشيدنى هاى پاك،

2- خوردن ميوه هاى زيبا،

3- ترك مشاجره و پرخاش به همديگر و رعايت آرامش مادر:

4- شاد و خرّم زيستن،

5- دعا و مناجات كه در آرامش روحى و جسمى بچه اثر فوق العاده دارد،

6- عدم اعتياد به مواد مضرّه (سيگار، مشروب، ترياك و هروئين و حشيش و مواد مخدّر ديگر) و مواردى كه در فصل هاى آتى ملاحظه خواهيد نمود

1- دعاى بچه دار شدن و طلب فرزند

1- دعاى بچه دار شدن و طلب فرزند دعا و نقش آن در تعيين سرنوشت و تنظيم زندگى انسان: حرف اول را مى زند!، زيرا دعا و اثرات آن: فوق عوامل طبيعى است و با دعا مى توان خيلى

از مسائل زندگى را در «لوح محو و اثبات خداوند» تغيير داد: در حقيقت دعا سلاحى است كه كاربردش متافيزيكى «ماوراء الطبيعة» و ماوراى تسليحات فيزيكى و «ظاهرى» است.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 191

براى دعا كردن در هر حال و هر زمان و مكان: تشويق ها و ترغيب ها و وعده هاى اجابت زيادى در قرآن مجيد و روايات بزرگان دين: وارد شده است. «1»

منظور كلّى اين است كه انسان: با خدا رابطه قوى داشته و در همه حال: به او متكى باشد و از سوى او گره مشكلات خود را باز كند، و رفع نيازهاى خود را درخواست نمايد و از اين طريق كارهايش را فيصله داده و با دست قدرت خدا همه مشكلات لاينحل را: حل نمايد بخصوص در باره نازاها و كسانى كه اولاد ذكور مى خواهند بشرط اينكه اين خواسته ها قبل از چهار ماهگى جنين و شكل بستن او باشد كه روايتش را در فصل بعدى بخوانيد.

1- على ابن أبى حمزة: از أبى بصير گفت: أبو عبد الله عليه السلام فرمود: وقتى كه بچه دار شدن براى هر يك از شما به تأخير افتاد پس بگويد:" الَّلهُمَّ لا تَذَرْنى فَرْداً و أنْتَ خَيْرُ اْلوارِثينَ وَحيداً وَحْشاً فَيَقْصِرُ شُكْرى عَنْ تَفَكُّرى «2» بَلْ هَبْ لى عاقِبَةَ صِدْقٍ ذُكُوراً وَ اناثاً انِسْ بِهِمْ مِنْ اْلوَحْشَةِ وَ اسْكِنْ الَيْهِمْ مِنَ اْلوَحْدَةِ وَ اشْكُركَ عِنْدَ تَمامِ النِّعْمَةِ، يا وَهَّابُ يا عَظيمُ يا مُعَظّمُ «3» ثُمَّ اعطِنى فى كُلِ عافِيَةٍ شُكراً حَتَّى

تُبَلِّغُنى مِنها «4» رِضْوانِكَ فى صِدقِ اْلحَديثِ وَ اداءِ الامانَةِ وَ وَفاءَ بِالعَهدِ". «5»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 192

2- حارث نصرى گفت: به ابى عبد الله عليه السلام گفتم: من از اهل بيتى هستم كه منقرض شده اند و بچه دار نشده ام! فرمود: در حال سجده بگو: (رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً يَرِثُنى رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرّيَةً طَيِّبَةً انَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ، رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَانتَ خَيْرُ اْلوارِثينَ) قالَ: فَفَعَلْتُ فَوُلِدَ لى عَلِىّ وَ اْلحُسَيْنُ اين دستور را اجرا كردم على و حسن برايم متولد شدند. «1»

3- محمد بن مسلم: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: هركس مى خواهد باردار شود بعد از نماز جمعه دو ركعت نماز بخواند و ركوع و سجود آن را طول دهد سپس بگويد:" الَّلهُمَّ انّى اسْالُكَ بِما سَالَكَ بِهِ زَكَرِيَّا يا رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ انْتَ خَيْرُ اْلوارِثينَ الَّلهُمَّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً انِّكَ سَميعُ اْلدُّعاءِ، الَّلهُمَّ بِاسمِكَ استَحلِلتُها وَ فى امانَتِكَ اخَذتُها فَانْ قَضَيْتَ فى رَحِمِها وَلَداً فَاجْعَلْهُ غُلاماً مُبَارَكاً (زَكِيّاً) وَ لا تَجعَل لَلْشَّيْطانِ فيهِ شِركاً وَ لا نَصيباً. «2»

4- ابرش كلبى به أبى جعفر عليه السلام بچه دار نشدنش را شكايت كرد، و گفت: براى من چيزى بياموز فرمود: اسْتَغْفِرُ اللّهَ فى كلّ يوم (أ) و فى كلّ ليلة مائة مرّة هر روز صد مرتبه استغفار كنيد و شب نيز صد مرتبه چون خدا فرموده:" استِغفِروا رَبّكُم انَّهُ كانَ غَفّاراً الى قَولِهِ: وَيُمْدِدْكُمْ بِامْوالٍ وَبَنينَ «3»"

5-

زرارة: از أبى جعفر عليه السلام أنّه وفد إلى هشام ابن عبد الملك فأبطأ عليه الإذن حتى اغتم وكان له حاجب كثير الدنيا و لا يولد له فدنا منه أبو جعفر عليه السلام فقال له: هل لك أن توصلنى إلى هشام و اعَلّمَكَ دعاءً (دواء) يولد لك؟ قال: نعم فأوصله إلى هشام و قضى له جميع حوائجه قال: فلمّا فرغ قال له الحاجب: جعلت فداك الدعاء الذى قلت لى؟ قال له: نعم قل فى كل يوم إذا أصبحت و أمسيت:" سُبحانَ اْللَّهِ سبعين مرة، و تستغفر عشر مرات، و تسبّح تسع مرات و تختم العاشرة بالاستغفار (ثمّ) تقول قول الله عزّو جلّ: حضرت به سوى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 193

هشام بن عبدالملك به شام رفت (ولى او به حضرت اجازه ملاقات نداد) تا اينكه غمگين شد؛

(هشام) وزير تشريفات ثروتمندى داشت كه بچه دار نمى شد حضرت به او نزديك شد و فرمود: آيا مى خواهى مرا به هشام برسانى و در مقابل من نيز (دوايا) دعائى به تو تعليم مى كنم كه بچه دار شوى؟! گفت: بلى، پس حضرت را به هشام رسانيد و نياز هايش را بر طرف نمود، وقتى كه فارغ شد حاجب گفت: فدايت شوم دعائى كه (وعده) نمودى؟! فرمود: بلى هر روز صبح و شام هفتاد مرتبه بگو سبحان اللّه و ده مرتبه اسغفار مى كنى و نه مرتبه تسبيح مى گوئى دهمى را با استغفار ختم مى كنى سپس اين آيه را مى خوانى استَغْفِرُوا

رَبّكُمْ انَّهْ كان غَفّاراً* يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مَدْراراً* وَ يُمْدِدْكُمْ بِامْوالٍ وَ بَنينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ انْهاراً «1»

فقالها الحاجب فرُزق ذرّيّة كثيرة و كان بعد ذلك يصل أبا جعفر و أبا عبد الله عليه السلام فقال سليمان: فقلتها وقد تزوّجت ابنة عم لى فأبطأ علىّ الولد منها و علّمتها أهلى؟ فرزقت ولدا و زعمت المرأة أنّها متى تشاء أن تحمل حملت إذا قالتها و علّمتها غير واحد من الهاشميين ممّن لم يكن يولد لهم، فولد لهم ولد كثير و الحمد لله. پس حاجب آن را خواند، و داراى ذريه زيادى شد، بعد از آن به اباجعفر و ابى عبداللّه عليهما السلام مى رسيد (و خدمت مى كرد)؛

سليمان (بن جعفر راوى حديث) گفت: با دختر عمويم ازدواج كردم و بچه دار شدنش به تأخير افتاد آن (دستور) را به عيالم ياد دادم، بچه دار شد و خيال مى كرد هر وقت بچه بخواهد آن دعا را مى خواند و بچه دار مى شود، (عيالم) به تعدادى از هاشميين كه بچه دار نمى شدند، ياد داد و داراى اولاد زياد شدند و سپاس خدا را. «2»

6- سعيد بن يسار گفت: مردى به ابى عبد الله عليه السلام گفت: لا يولد لى، فقال: استغفر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 194

ربك فى السحر مائة مرة فإن نسيته فاقضه بچه دار نمى شوم! فرمود: وقت سحر صد مرتبه استغفار كن، اگر فراموش كردى قضا نما. «1»

7- أبى عبد الله عليه السلام أنّه شكا

إليه رجل أنّه لا يولد له، فقال له أبو عبد الله عليه السلام: إذا جامعت فقل:" مردى بچه دار نشدنش را به آن حضرت شكايت كرد، فرمود: هرگاه خواستى (با همسرت) همبستر شوى بگو «الَّلهُمَ انَّكَ انْ رَزَقتَنى ذَكَراً سَمَّيتُهُ مُحَمَّداً» قال: ففعل ذلك فرزق اين كار را كرد و بچه دار شد. «2»

8- أبى عبيدة گفت: أتت علىّ ستون سنة لا يولد لى فحججت فدخلت على أبى عبد الله عليه السلام فشكوت إليه ذلك فقال لى أو لم يولد لك؟ قلت: لا، قال: إذا قدمت العراق فتزوّج امرأة و لا عليك أن تكون سوءآء قال: قلت: و ما السوءآء؟ قال: امرأة فيها قبح فإنّهن أكثر أولاداً و ادع بهذا الدعاء فإنى أرجو أن يرزقك الله ذكوراً و إناثاً و الدعاء شصت سال برايم گذشت، بچه دار نشدم پس به خدمت ابى عبداللّه عليه السلام داخل شدم و به او شكايت كردم فرمود: بچه دار نمى شوى؟ گفتم: نه، فرمود: وقتى كه به عراق رفتى با زنى ازدواج مى كنى مواظب باش آن زن سوآء شود گفتم: سوآء چيست؟! «3» فرمود:

زنى كه در او قبح (و زشتى) باشد! چون آنها پر اولاد و زايش زياد هستند و اين دعارا بخوان كه اميد دارم خداوند اولاد ذكور و اناث برايت روزى نمايد:

«الَّلهُمَّ لا تَذَرنى فَرْداً وَحيداً وَحْشاً فَيَقْصُرُ شُكرى عَنْ تَفَكُّرى، بَلْ هَبْ لى انْساً وَ عاقِبَةِ صِدْقٍ ذُكُوراً وَ اناثاً اسْكُنُ الَيهِمْ مِنَ اْلوَحشَةِ، وَ آنِسْ بِهِمْ مِنَ اْلوَحدَةِ، وَ اشْكُرَكَ عَلى تَمامِ اْلنّعْمَةِ يا وَهّابُ يا عَظيمُ يا مُعْطى اعْطِنى فى كُلّ عاقِبَةٍ (عافِيِةٍ) خَيْراً حَتّى تُبَلّغُنى مُنتَهى رِضاكَ عّنى فى صِدقِ اْلحَديثِ و

اداءِ اْلَامانَةِ وَ وَفاءَ العَهدِ». «4»

9- هشام بن إبراهيم نقل مى كند مريضى خدمت أبى الحسن عليه السلام داخل شد و بچه دار نشدنش را، شكايت نمود، (حضرت) امر نمود أن يرفع صوته بالأذان فى منزله،

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 195

قال: ففعلت فأذهب الله عنّى سُقمى و كثر ولدى، قال محمد بن راشد: و كنت دائم العلّة ما أنفكّ منها فى نفسى و جماعة خدمى و عيالى حتّى أنّى كنت أبقى وحدى و مالى أحد يخدمنى، فلما سمعت ذلك من هشام عملت به فأذهب الله عنّى و عن عيالى العلل و الحمد للّه در منزلش صداى اذان بلند نمايد، اين كار را كردم خداوند مريضى مرا از بين برد و اولادم زياد شد؛

محمد بن راشد گويد: من هميشه مريض بودم و بيمارى از من و عيالات و خدمه ام جدا نمى شد (به طورى كه) خدمت كارها و عيالم به نزديك من نمى آمدند و من تنها مى ماندم و كسى مرا خدمت نمى كرد، زمانى كه (اين روايت را) از هشام شنيدم و به آن عمل كردم خداوند از من و عيالم علت ها را برد و سپاس خدا را. «1»

10- أبى جميلة گفت: مردى از اهل خراسان در ربذه به أبى عبد الله عليه السلام گفت:

جعلت فداك لم أرزق ولداً، فقال له: إذاً رجعت إلى بلادك و أردت أن تأتى أهلك فاقرء إذا أردت ذلك فدايت شوم من بچه دار نمى شوم! فرمود: زمانى كه به شهرهايت برگشتى و خواستى با عيالت هم بستر

شوى اين آيه را بخوان" و ذا النّون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر عليه فنادى فى الظّلمات أن لا إله إلّا أنت سبحانك إنّى كنت من الّظالمين «2»" إلى ثلاث آيات فإنك سترزق ولداً إن شاء الله تا سه آيه كه انشاء اللّه بچه دار مى شوى. «3»

11- محمد بن عمر (و) گويد: من اصلًا بچه دار نمى شدم و خرجت إلى مكة و مالى ولدٌ، فلقينى إنسان فبشّرنى بغلام، فمضيت و دخلت على أبى الحسن عليه السلام بالمدينة فلما صرت بين يديه قال لى: كيف أنت و كيف ولدك؟ فقلت: جعلت فداك خرجت و مالى وَلَدٌ فلقينى جارٌ لى فقال لى: قد وُلِدَ لك غلام، فتبسّم ثمّ قال: سمّيته؟ قلت: لا قال: سمّه عليّاً فإنّ أبى كان إذا أبطأت عليه جارية من جواريه قال لها: يا فلانة انوى عليّاً فلا تلبث أن تحمل فتلد غلاماً به سوى مكه بيرون رفتم و فرزندى نداشتم، كسى براى من مژده

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 196

تولد پسرى را داد، پس رفتم و در مدينه به محضر ابى الحسن عليه السلام داخل شدم، در جلويش كه نشستم به من فرمود: خودت و بچه ات چطوريد؟! گفتم: فدايت شوم (وقتى كه) بيرون آمدم بچه نداشتم ولى همسايه اى مرا ملاقات نمود و گفت پسرى برايت متولد شده است!، پس حضرت لبخندى زد سپس فرمود: نام گذاشتى؟ گفتم نه، فرمود: نامش را على بگذار، پدرم هروقت يكى از كنيزانش دير حامله مى شد، به او مى

فرمود: نيت كن (اگر بچه آوردى) على مى نامم پس درنگ نمى كرد مگر اينكه پسرى به دنيا مى آورد!. «1»

12 حريز: از محمد بن مسلم: از أبى جعفر عليه السلام فرمود: إذا أردت الولد فقل عند الجماع وقتى دلت فرزند خواست موقع همبسترى اين دعا را بخوان" الَّلهُمَّ ارْزَقنى وَلَداً وَ اجعَلهُ تَقِيّاً لَيْسَ فى خَلْقِهِ زِيادَةٌ وَ لا نُقْصانٍ، وَ اجْعَلْ عاقِبَتِهِ الى خَيْرٍ" «2

2- جريان انعقاد بچه در شكم مادر

2- جريان انعقاد بچه در شكم مادر 1- محمد بن إسماعيل يا غير او گفت: به ابى جعفر عليه السلام گفتم: جعلت فداك الرجل يدعو للحبلى أن يجعل الله ما فى بطنها ذكراً سويّاً؟ قال: يدعوا ما بينه و بين أربعة أشهر فإنّه أربعين ليلة نطفة و أربعين ليلة علقة و أربعين ليلة مضغة فذلك تمام أربعة أشهر ثم يبعث الله ملكين خلاقين فيقولان: يا رب ما نخلق ذكراً أم أنثى؟ شقيّاً أو سعيداً؟ فيقال ذلك، فيقولان: يا ربّ ما رزقه و ما أجله و ما مدّته؟ فيقال ذلك، و ميثاقه بين عينيه ينظر إليه و لا يزال منتصباً فى بطن أمّه حتّى إذا دنا خروجه بعث الله عزّ و جلّ إليه ملكاً فزجره زجرة فيخرج و ينسى الميثاق. فدايت شوم، مرد به زن حامله دعا مى كند كه خداوند آنچه كه در شكم او هست پسر سالم نمايد (آيا اين خواسته امكان دارد)؟! فرمود اين كار را پيش از چهار ماهگى انجام دهد چون (جنين در شكم مادر) چهل روز

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 197

نطفه و چهل روز علقه و چهل روز مضغه است، اين چهار ماه سپس خداوند دو فرشته خلّاق (يعنى نقش آفرين براى تعيين نقش مى فرستد و مى گويند: خدايا اين را چه بيافرينيم پسر يا دخترشقى يا سعيد؟! به آنها پاسخ داده مى شود، (كه چكار كنند) پس مى پرسند پروردگاراروزى اش و عمر و مدت عمرش؟ به آنها گفته مى شود، و پيمان (عالم ذرّش) جلو (يا ميان دو) چشمش است به آن نگاه مى كند و در شكم مادر درحال استقامت است تا بيرون آمدنش كه نزديك شد خداى عزّوجلّ فرشته اى رامى فرستد (و مأمور مى كند) او را فشار مى دهد و بيرون مى آيد و پيمانش را فراموش مى كند. «1

3- شباهت و علّت شباهت فرزند

3- شباهت و علّت شباهت فرزند علت شباهت فرزند به ارحام يا به ديگران از مسائلى است كه از نظر علمى (تا آنجا كه من اطلاع دارم) حل نشده و از مشكلات و غوامض علمى است.

آيا اين صورت ها در «ژن» هاى انتقالى به تصوير كشيده شده و با منتقل شدن به

«رحم» مادر: رشد و نمو مى كند، يا در اثرفعل و انفعالات فيزيكى «نطفه» در روزهاى «ويار» مادر و متأثر شدن آن: از روبرو آمدن با كسى و يا لقمه خوردن از فردى: به خود شكل مى گيرد و يا عوامل

نا شناخته متافيزكى ديگر كه اطلاعى از آن نداريم: پرسش هاى بى پاسخى است كه تا بحال در نقطه ابهام باقى مانده است.

بلى در روايات وارده از منابع وحى و الهام مطالبى گفته شده و در كتاب هاى حديثى مشروحاً بيان گرديده است: ولى از آنجا كه فهميدن آن احاديث و به دست آوردن حقيقت مطلب: خود مشكل ديگر و از متشابهات است كه در «رحم مادر» راههاى گوناگون وجود دارد و هريكى مربوط به يكى از فاميل هاى نزديك است و نطفه در هر كدام از آن راهها قرار گيرد: به آن طرف شباهت خواهد داشت وو ... مطالبى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 198

است كه به دست آوردن آن: به علت تخصصى بودن آن: به عهده متخصصين فنّ است (كه حد اقل من مؤلّف: از فهم آن عاجزم و دستم كوتاه).

براى خالى نبودن عريضه به احاديث كوتاه ذيل توجه فرماييد.

1- سكونى: از أبى عبد الله عليه السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من نعمة الله على الرجل أن يشبهه ولده. از نعمت خداست كه بچه به پدرش (رود و) شبيه او شود. «1»

2- سدير از أبى جعفر عليه السلام فرمود: من سعادة الرجل أن يكون له الولد يعرف فيه شبهه خلقه و خلقه و شمائله. از سعادت مرد است داراى فرزندى باشد شباهت و اخلاق و خوى و شمايلش در او شناخته شده (و جلوه گر) شود. «2»

3- أسماعيل بن عمر: از شعيب العقرقوفى: از أبى عبد

الله عليه السلام فرمود: إنّ للرحم أربعة سبل فى أىّ سبيل سلك فيه الماء كان منه الولد واحد و اثنان و ثلاثة و أربعة و لا يكون إلى سبيل أكثر من واحد. همانا براى رحم چهار راه است نطفه در هر راهى قرار گيرد بچه به آن تعداد به وجود آيد يك: دو: سه: چهار و به سوى راهى بيش از يكى واقع نمى شود.

4- محمد بن حمران: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إنّ الله عزّ و جلّ خلق للرحم أربعة أوعية، فما كان فى الأوّل فللأب و ما كان فى الثانى فللأمّ و ما كان فى الثالث فللعمومة، و ما كان فى الرابع فللخؤولة. خداوند براى رحم چهار ظرف آفريده است پس اگر نطفه در ظرف اول قرار گرفت، به پدر و در دومى به مادر و در سومى به عموها و در چهارمى به دائى ها شباهت پيدا مى كند. «3»

5- يونس ابن يعقوب: از مردى گفت: شنيدم از أبى الحسن عليه السلام مى فرمود: سعد امرء لم يمت حتى يرى خلفاً من نفسه. به سعادت رسيد مردى كه نميرد تا خلف صالح (از نظر شباهت به خود و تناسب اندام و بالأخرة وارثى) از خود را ببيند. «4

4- اثر نيّت نام محمد و على، در پسر بودن بچه!

4- اثر نيّت نام محمد و على، در پسر بودن بچه! 1- حسين بن أحمد منقرى، از بعض أصحاب ما، از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إذا كان بامرأة أحدكم حبل فأتى عليها أربعة أشهر «1» فليستقبل بها

القبلة و ليقرء" آية الكرسى" و ليضرب على جنبها وليقل:" اللّهم إنّى قَدْ سَمّيْتُهُ مُحَمَّداً" فإنّه يجعله غلاماً فإن وفا بالإسم بارك الله له فيه و إن رجع عن الاسم كان لله فيه الخيار إن شاء أخذه و إن شاء تركه. زمانى كه خانم يكى از شماها حامله شد و چهار ماهش رسيد او را رو به قبله نمايد و آيةالكرسى بخواند و به پهلويش بزند و بگويد: خدايا من او را محمد ناميدم!، خدا او را پسر مى كند (اگر بعد از تولد) به عهدش وفا كرد (و اسمش را محمد گذاشت) خداوند برايش در وجود او بركت دهد (و مبارك گرداند) و اگر از نام محمد برگشت خداوند مخيّر است آن بچه را نگهدارد يا (به خاطر خلاف وعده پدرش) او را از او بگيرد. «2»

2- حسين (حسن) بن سعيد گفت: من و ابن غيلان مدائنى به محضر أبى الحسن رضا عليه السلام داخل شديم ابن غيلان به او گفت: أصلحك الله بلغنى أنّه من كان له حمل فنوى أن يسمّيه محمداً وُلِدَ له غلام؟ فقال: من كان له حمل فنوى أن يسمّيه عليّاً وُلد له غلام، ثم قال: على محمد و محمد على شيئاً واحدا «3» قال: أصلحك الله إنّى خلّفت امرأتى و بها حبل فادع الله أن يجعله غلاماً فأطرق إلى الأرض طويلًا ثم رفع رأسه فقال له: سمّه عليا فإنه أطول لعمره، فدخلنا مكة فوافانا كتاب من المدائن أنه قد ولد له غلام. خدا تورا اصلاح نمايد (روايتى) به من رسيده است براى هركس حملى باشد و نيت كند او را محمد بنامد (آن حمل) پسر به دنيا آيد؟ فرمود:

اگر على بنامد: پسر باشد سپس فرمود: على و محمد و محمد و على يكى است، گفت: اصلحك اللّه من پشت سرم

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 200

عيالم را حامله ترك كرده و به (سفر آمدم) دعا كن خداوند آن (حمل) را پسر دهد، (حضرت مدت) طولانى سرش را پايين انداخت و سپس سرش را بلند نمود و فرمود او را على بنام اين كار سبب طول عمر او مى شود (راوى گويد:) به مكه وارد شديم نامه از مداين آمد كه فرزندش پسر به دنيا آمد!. «1»

3- إسحاق بن عمار: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: ما من رجل يحمل له حمل «2» فينوى أن يسميه محمدا إلا كان ذكر إن شاء الله و قال: ههنا ثلاثة كلّهم محمد محمد محمد، و قال أبو عبد الله عليه السلام فى حديث آخر: يأخذ بيدها و يستقبل بها القبلة عند الأربعة الأشهر و يقول: «الّلهم إنّى سمّيته محمداً» وُلد له غلام و إن حوّل اسمه أخذ منه. نيست مردى كه (زن) حامله داشته باشد و نيت كند كه او را محمد بنامد مگر اينكه پسر خواهد شد انشاءاللّه و فرمود: در اينجا سه نفر هست همه شان محمد است و در حديث ديگر آمده است كه فرمود: زن را در چهار ماهگى باردارى اش رو به قبله نمايد و بگويد:

خدايا آن جنين را محمد ناميدم، (در اين صورت) پسر به دنيا مى آيد اگر نام را عوض كند از او گرفته

مى شود!. «3»

4- سهل بن زياد: از بعض أصحابش سند را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى رساند فرمود::

من كان له حمل فنوى أن يسمّيه محمّداً أو عليّاً وُلد له غلام. هركس زن باردار داشته باشد و نيت كند او را محمد يا على بنامد (آن حمل) پسر متولد مى شود!. «4

5- نام گذارى پيش از تولد

5- نام گذارى پيش از تولد 1- حسن بن راشد: از أبى بصير: از أبى عبد الله: از پدرش از جدش عليهم السلام از امير مؤمنان عليه السلام فرمود: سَمّوا أولادكم قبل أن يولدوا، فإن لم تدروا أذكر أم أنثى فسمّوهم بالأسماء التى تكون للذكر و الأنثى، فإنّ أسقاطكم إذا لقوكم فى «5» القيامة و لم تسمّوهم

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 201

يقول السقط لأبيه: ألّا سمّيتنى و قد سمى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم محسناً قبل أن يولد؟! اولادتان را پيش از تولد اسم گذارى كنيد اگر نمى دانيد پسر است يا دختر (اسم مشترك بين زن و مرد) بناميد، همانا سقط شدگانتان كه نام گذارى نشده اند در روز قيامت شما را ملاقات مى كنند و پدر را زير سؤال مى برند كه چرا به من اسم نگذاشتى درحالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم محسن را پيش از تولد ناميده بود!.

«1»

2- أبى البخترى از أبى عبد الله عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سمّوا أسقاطكم، فإن الناس إذا دُعوا يوم القيامة بأسمائهم تعلّق الأسقاط بآبائهم فيقولون: لم لم تسمونا؟!، فقالوا: يا رسول الله، هذا من عرفناه أنّه ذكر سمّيناه باسم الذكور، و من عرفنا أنّها أنثى سميناها باسم الأناث، أرأيت من لم يستبن خلقه كيف نسميه؟ قال: بالأسماء المشتركة، مثل زائدة و طلحة و عنبسة و حمزة. سقط شده گانتان را نام گذارى كنيد وقتى كه مردم در روز قيامت با نام دعوت شدند سقطى ها گريبان پدرانشان را گرفته و مى گويند: چرا به ما نام نگذاشتيد؟! گفتند: اى رسول خدا اين در آن صورتى است كه دختر و پسر (نر و ماده) شناخته شود در غير اين صورت چه كنيم؟! فرمود:

با نامها مشترك اسم گذاريد مانند زائدة و طلحة و عنبسة و حمزه. «2

6- خانم هاى باردار گلابى و خرما بخورند!

6- خانم هاى باردار گلابى و خرما بخورند! اثرات غذاى مادر، در ساختمان وجودى اولاد، هم از نظر علمى و هم از نظر تجربى، به اثبات رسيده است، لذا در روايات براى مادران سفارش اكيد شده است كه از غذاها و ميوه هاى مخصوص استفاده نمايند تا اولادشان زيبا و خوشگل و تام الخلقة به وجود آيند و اين كار يكى از وظائف مادر و پدر است كه به اين دستور عمل نمايند و اجرا كنند.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 202

1- شرحبيل (شرجيل) بن مسلم در باره زن حامله گفت: تأكل السفرجل فإنّ الولد يكون أطيب ريحاً و أصفى لوناً. گلابى بخورد كه بچه اش خوشبو و صاف رنگ مى شود. «1»

2- محمد بن مسلم گفت: أبو عبد الله عليه السلام نظر إلى غلام جميل و قال: ينبغى أن يكون أبو هذا الغلام أكل السفرجل به پسر زيبائى نگريست و فرمود: (به نظر) سزاوار مى آيد كه پدر اين پسر (در حين انعقاد نطفه او) گلابى خورده است «2»

7- خوراندن سقّز (كُندر) به بارداران

7- خوراندن سقّز (كُندر) به بارداران 1- أبى زياد: از حسن بن على عليهما السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: أطعموا حبالاكم اللّبان فإنّ الصبى إذا غذى فى بطن أمّه باللّبان اشتدّ قلبه و زيد فى عقله، فإن يك ذكراً كان شجاعاً و إن وُلدت أنثى عظمت عجيزتها فتحظى بذلك عند زوجها به خانم هاى باردارتان لبان بخورانيد، بچه كه در شكم مادر از لبان تغذيه شود، قلبش قوى و عقلش زياد و اگر پسر بود شجاع مى شود و اگر دختر باشد باسن درشت و درپيش شوهر خوشايند مى شود!. «3»

2- محمد بن سنان: ازامام رضا عليه السلام فرمود: أطعموا حبالاكم ذكر اللبان فإن يك فى بطنها غلام خرج ذكى القلب عالما شجاعاً و إن تك جارية حسن خلقها و عظمت عجيزتها و حظيت عند زوجها به باردارهايتان كندر بخورانيد اگر در بطن

مادر پسر شد پاك دل و عالم و شجاع مى شود و اگر دختر بود زيبا و درشت باسن و نزد شوهرش دوست

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 203

داشتنى تر مى شود. «1»

8- مدت حمل و بعد از آن

8- مدت حمل و بعد از آن در باره مدت باردارى مادر، اختلافها و بحثها و صحبتهائى وجود دارد كه چند ماه و چه مدت است (قبلًا در تفسير آيات گذشت و در فصل بعد مى آيد) براى مزيد اطلاع به دو حديث ذيل نيز توجه نمائيد.

1- عبد الرحمن بن سيابة از كسى كه به او حديث نموده از أبى جعفر عليه السلام سألته عن غاية الحمل بالولد فى بطن امّه كم هو؟ فان الناس يقولون ربما بقى فى بطنها سنتين فقال كذبوا اقصى مدة الحمل تسعة اشهر لا يزيد لحظة ولو زادت ساعة لقتل امّه قبل أن يخرج از نهايت ماندن بچه در شكم مادر سؤال كردم كه چه مدت است مردم مى گويند: اى بسا دوسال در شكم مادر مى ماند؟ فرمود: دروغ مى گويند، دورترين مدت حمل 9 ماه است لحظه اى زياد نمى شود! اگر زياد شود مادرش پيش از بيرون آمدن (و تولد بچه) مى ميرد. «2»

2- وهب از أبى عبد الله عليه السلام گفت: أمير المؤمنين عليه السلام فرمود: يعيش الولد لستة أشهر أولسبعة أو لتسعة و لا يعيش لثمانية اشهر. بچه

(اگر) در ششماهگى يا هفت و نُه ماهگى (متولد شود) زنده مى ماند و (اگر) در هشت ماهگى (به دنيا بيايد) زنده نمى ماند. «3

باب 3 وظايف والدين بعد از تولد اولاد!

1- دوران شير دهى مادران و دستورات آن

1- دوران شير دهى مادران و دستورات آن وَ الْولِدتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَدَهُنَّ حَوْلَينِ كامِلَينِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلى المَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسوَتهُنَّ بِالمَعْرُوفِ لا تُكلَّف نَفْسٌ إِلَّا وُسعَهَا لا تُضارَّ وَلِدَةُ بِوَلَدِهَا وَ لا مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلى الْوارِثِ مِثْلُ ذَلِك فَإِنْ أَرَادَا فِصالًا عَن تَرَاضً مِّنهُمَا وَ تَشاوُرً فَلا جُنَاحَ عَلَيهِما وَ إِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسترْضِعُوا أَوْلَدَكمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكمْ إِذا سلَّمْتُم ما ءاتَيْتُم بِالمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. «1» ترجمه: مادران: فرزندان خود را دو سال تمام: شير مى دهند.

(اين) براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند.

و بر آن كس كه فرزند براى او متولد شده [پدر]: لازم است خوراك و پوشاك مادر را به طور شايسته (در مدت شير دادن بپردازد: حتى اگر طلاق گرفته باشد)

هيچ كس موظف به بيش از مقدار توانايى خود نيست! نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق ضرر زدن به كودك را دارد: و نه پدر.

و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد [هزينه مادر را در دوران شيرخوارگى تأمين نمايد].

و اگر آن دو: با رضايت يكديگر و مشورت: بخواهند كودك را (زودتر) از شير باز گيرند: گناهى بر آنها نيست.

و اگر (با عدم توانايى: يا عدم موافقت مادر) خواستيد

دايه اى براى فرزندان خود بگيريد: گناهى بر شما نيست: به شرط اينكه حق گذشته مادر را به طور شايسته

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 206

بپردازيد.

و از (مخالفت فرمان) خدا به پرهيزيد و بدانيد خدا: به آنچه انجام مى دهيد:

بيناست!

آيات فوق به سراغ يك مسأله مهم دوران نوزادى يعنى مسأله رضاع (شير دادن) و با تعبيراتى بسيار كوتاه و فشرده و در عين حال پر محتوا و آموزنده جزئيات اين مسأله را بازگو مى كند.

1- نخست مى گويد: مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند (و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين).

والدات جمع والدة: در لغت عرب به معنى مادر است: ولى امّ معنى وسيع ترى دارد كه گاه به مادر يا مادر مادر: و گاه به ريشه و اساس هر چيزى اطلاق مى شود در اين بخش از آيه: حق شير دادن در دو سال شيرخوارگى به مادر داده شده: و او است كه مى تواند در اين مدت از فرزند خود نگاهدارى كند و به اصطلاح حق حضانت در اين مدت از آن مادر است: هر چند ولايت بر اطفال صغير به عهده پدر گذاشته شده است: اما از آنجا كه تغذيه جسم و جان نوزاد در اين مدت با شير و عواطف مادر پيوند ناگسستنى دارد اين حق به مادر داده شده: علاوه بر اين عواطف مادر نيز بايد رعايت شود: زيرا او نمى تواند آغوش خود را در چنين لحظات حساسى از كودكش خالى ببيند و در برابر وضع نوزادش بى تفاوت باشد: بنابر

اين قرار دادن حق حضانت و نگاهدارى و شير دادن براى مادر يك نوع حق دو جانبه است كه هم براى رعايت حال فرزند است و هم مادر و تعبير اولادهن (فرزندانشان) اشاره لطيفى به اين مطلب است.

گر چه ظاهر اين جمله مطلق است: و زنان مطلّقه و غير مطلّقه را شامل مى شود ولى جمله هاى بعد نشان مى دهد كه اين آيه به زنان مطلّقه نظر دارد هر چند مادران ديگر نيز از چنين حقى برخوردارند: اما در صورت نبودن جدائى و طلاق، عملا اثر ندارد 2- سپس مى افزايد اين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را كامل كند (لمن أراد أن يتمّ الرضّاعة).

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 207

يعنى مدت شير دادن طفل لازم نيست: همواره دو سال باشد: دو سال براى كسى است كه مى خواهد شير دادن را كامل كند: ولى مادران حق دارند با توجه به وضع نوزاد و رعايت سلامت او اين مدت را كمتر كنند.

در رواياتى كه از طرق اهل بيت عليهم السلام به ما رسيده دوران كامل شيرخوارگى دو سال و كمتر از آن: بيست و يك ماه معرفى شده است.

بعيد نيست اين معنى از ضميمه كردن آيه فوق با آيه «و حمله و فصاله ثلثون شهراً» باردارى او و از شير گرفتنش: سى ماه است نيز استفاده شود: زيرا مى دانيم معمولا دوران باردارى نه ماه است و هر گاه آن را از سى ماه كم كنيم بيست و يك ماه باقى مى ماند كه مدت

معمولى شير دادن خواهد بود: بلكه با توجه به اينكه آنچه در سوره احقاف آمده نيز به صورت الزامى است: مادران حق دارند با در نظر گرفتن:

مصلحت و سلامت نوزاد: مدت شيرخوارگى را از بيست و يك ماه نيز كمتر كنند.

3- هزينه زندگى مادر از نظر غذا و لباس در دوران شير دادن بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شير دهد لذا در ادامه آيه مى فرمايد و بر آن كسى كه فرزند براى او متولد شده (يعنى پدر) لازم است: خوراك و پوشاك مادران را به طور شايسته بپردازد «و على المولود له رزقهنّ و كسوتهنّ بالمعروف» در اينجا تعبير به المولود (كسى كه فرزند براى او متولد شده) به جاى تعبير به أب يا والد (پدر) قابل توجه است: گوئى مى خواهد عواطف پدر را در راه انجام وظيفه مزبور:

بسيج كند: يعنى اگر هزينه كودك و مادرش در اين موقع بر عهده پدر گذارده شده به خاطر اين است كه فرزند او و ميوه دل او است: نه يك فرد بيگانه توصيف به معروف (به طور شايسته) نشان مى دهد كه پدران در مورد لباس و غذاى مادر: بايد آنچه شايسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظر بگيرند: نه سخت گيرى كنند و نه اسراف.

و براى توضيح بيشتر مى فرمايد: هيچ كس موظف نيست بيش از مقدار توانائى خود را انجام دهد (لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ الَّا وُسعَها).

بنابر اين هر پدرى به اندازه توانائى خود وظيفه دارد: بعضى اين جمله را به منزله

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 208

علت براى اصل حكم دانسته اند: و بعضى به عنوان تفسير حكم سابق: (و هر دو در نتيجه يكى است).

4- سپس به بيان حكم مهم ديگرى پرداخته: مى فرمايد: نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق دارد به كودك ضرر زند: و نه پدر به خاطر اختلاف با مادر؛

لا تُضارَّ والدةٌ بولدها و لا مولود لَهُ بِوَلَدِهِ).

يعنى: هيچ يك از اين دو حق ندارند سرنوشت كودك را وجه المصالحه اختلافات خويش قرار دهند: و بر جسم و روح نوزاد: ضربه وارد كنند.

مردان نبايد حق حضانت و نگاهدارى مادران را با گرفتن كودكان در دوران شيرخوارگى از آنها پايمال كنند: كه زيانش به فرزند رسد و مادران نيز نبايد از اين حق شانه خالى كرده و به بهانه هاى گوناگون از شير دادن كودك خوددارى كرده يا پدر را از ديدار فرزندش محروم سازند.

اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه منظور آن است كه نه پدر مى تواند حق زناشويى زن را به خاطر ترس از باردار شدن و در نتيجه زيان ديدن شير خوار:

سلب كند: و نه مادر مى تواند شوهر را از اين حق به همين دليل باز دارد.

ولى تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است.

تعبير به ولدها و ولده نيز براى تشويق پدران و مادران به رعايت حال كودكان شير خوار است: به اضافه نشان مى دهد كه نوزاد متعلق به هر دو مى باشد: نه مطابق رسوم جاهليت كه فرزند را فقط متعلق به پدر مى دانستند و براى مادر هيچ سهمى قائل نبودند.

5- سپس به حكم ديگرى مربوط به بعد

از مرگ پدر مى پردازد: مى فرمايد: و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد (و على الوارث مثل ذلك).

يعنى: آنها بايد نيازهاى مادر را در دورانى كه به كودك شير مى دهد تامين كنند در اينجا بعضى احتمالات ديگر در تفسير آيه داده شده كه ضعيف به نظر مى رسد.

6- در ادامه آيه: سخن از مسأله باز داشتن كودك از شير به ميان آمده و اختيار آن را به پدر و مادر واگذاشته: هر چند در جمله هاى سابق زمانى براى شير دادن كودك

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 209

تعيين شده بود: ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او: و توافق با يكديگر مى توانند كودك را در هر موقع مناسب از شير باز دارند: مى فرمايد: اگر آن دو با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال يا بيست و يك ماه) از شير باز گيرند گناهى بر آنها نيست (فان ارادا فِصالًا عن تراض منهما و تشاوُرٍ فلا جناح عليهما).

در واقع پدر و مادر بايد مصالح فرزند را در نظر بگيرند و با هم فكرى و توافق و به تعبير قرآن تراضى و تشاور: براى باز گرفتن كودك از شير برنامه اى تنظيم كنند و در اين كار از كشمكش و مشاجره و پرداختن به مصالح خود و پايمال كردن مصالح كودك به پرهيزند.

7- گاه مى شود كه مادر از حق خود در مورد شير دادن و حضانت و نگاهدارى فرزند خود دارى مى كند و

يا به راستى مانعى براى او پيش مى آيد: در اين صورت بايد راه چاره اى انديشيد و لذا در ادامه آيه مى فرمايد: اگر (با عدم توانائى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه اى براى فرزندان خود بگيريد: گناهى بر شما نيست: هر گاه حق گذشته مادر را بطور شايسته بپردازيد (وَ انْ ارَدْتُمْ ان تسترضعوا اولادكم فلا جناح عليكم اذا سلّمْتُمْ ما آتيتم بالمعروف).

در تفسير جمله اذا سلّمتم ما آتيتم بالمعروف: نظرات گوناگونى از سوى مفسران اظهار شده: گروهى تفسير بالا را پذيرفته اند كه انتخاب دايه به جاى مادر: پس از رضايت طرفين: بى مانع است مشروط بر اينكه اين امر سبب از بين رفتن حقوق مادر:

نسبت به گذشته نشود: بلكه حق او نسبت به مدتى كه شير مى دهد طبق عادت پرداخته شود.

در حالى كه بعضى آن را ناظر به حق دايه دانسته اند و گفته اند بايد حق او طبق عرف عادت پرداخت شود: بعضى نيز گفته اند منظور از اين جمله توافق پدر و مادر در مسأله انتخاب دايه است.

و بنابر اين تأكيدى مى شود بر جمله قبل: ولى اين تفسير ضعيف به نظر مى رسد و صحيح تر همان تفسير اول و دوم مى باشد و مرحوم طبرسى تفسير اول را ترجيح

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 210

داده است.

و در پايان آيه به همگان هشدار مى دهد كه تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد بينا است (و اتّقوا اللّه و اعلموا انّ الله بما تعملون بصير).

مبادا كشمكش ميان مرد و زن: روح انتقام جويى

را در آنها زنده كند و سرنوشت يكديگر و يا كودكان مظلوم را به خطر اندازند: همه بايد بدانند خدا دقيقا مراقب اعمال آنها است.

اين احكام دقيق و حساب شده و هشدارهاى آميخته به آن به خوبى نشان مى دهد كه اسلام تا چه حد براى حقوق كودكان و همچنين مادران اهميت قائل شده است و رعايت حد اكثر عدالت را در اين زمينه سفارش مى كند: آرى اسلام بر خلاف آنچه در دنياى ستمكاران وجود دارد كه حقوق ضعيفان هميشه پايمال مى شود: حد اكثر اهميت را به حفظ حقوق آنان داده است. «1

2- اهميّت شير مادر

2- اهميّت شير مادر اخيراً پزشگان متخصص اطفال و دست اندر كاران طبابت در داخل و خارج كشور:

اذعان دارند و متفق القولند بر اينكه شير مادر بهترين غذا براى نوزاد و مهمترين ضامن براى بهداشت و سلامتى بچه است: و هيچ غذائى نمى تواند جايگزين واقعى آن شود: پس مادرانى كه براى سلامتى نوزادشان دلسوزى مى كنند و مى خواهند سالم و با نشاط باشند، مبادا از دادن شير خود بى تفاوت بوده و فرزند دلبند خود را، در آينده با مشكلات بى شمار روبرو ساخته و گرفتار نمايند، زيرا بچه اى كه استخوان بندى بدنش با شير مادر بسته نشود، از نظر جسمى و روانى ناسالم و در برابر بيمارى ها مقاوم نخواهد بود؛ و دهها پيامدهاى ناگوار ديگر كه جاى ذكر و شمردن آنها نيست.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 211

1- طلحة بن زيد: از أبى عبد الله عليه السلام گفت: امير مؤمنان عليه السلام فرمود: ما من لبن يرضع به الصبى أعظم بركة عليه من لبن امّه هيچ شيرى براى بچه از شير مادر با بركت تر نيست!. «1»

2- امام رضا عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ليس للصبىّ خيرٌ من لبن أمّه براى بچه چيزى بهتر از شير مادر نيست. «2

3- كيفيت شير دادن

3- كيفيت شير دادن 1- ام إسحاق دختر سليمان گويد: نظر الَىَّ أبو عبد الله عليه السلام وأنا أرضع أحد بَنِىَّ محمداً أو إسحاق فقال: يا امّ إسحاق لا ترضعيه من ثدىٍ واحدٍ وَ ارْضِعيهِ مِنْ كِلَيْهِما يكون أحدهما طعاماً و الآخر شراباً ابو عبداللّه عليه السلام مرا ديد از يك پستان به يكى از پسرانم محمد يا اسحاق شير مى دهم فرمود: اى ام اسحاق از يك پستان به او شير نده از هر دو شير بده تا يكى غذا و ديگرى نوشابه او باشد!. «3»

2- سليمان بن داود منقرى گويد: سئل أبو عبد الله عليه السلام عن الرضاع فقال: لا تُجبَر الحرّةُ على رضاع الولد وَ تُجبر امّ الولد از ابو عبداللّه عليه السلام از حكم شير دادن پرسيدند؟! فرمود: زن آزاد را نمى توان به شير دادن مجبور كرد اما زن برده را مى شود وادار به شير دادن نمود!. «4»

3- ابن أبى يعفور: از أبى عبد الله

عليه السلام گفت: قضى أمير المؤمنين عليه السلام فى رجل تُوّفى و ترك صبيّاً فاسترضع له فقال: أجر رضاع الصبى مما يرث من أبيه و امّه امير مؤمنان عليه السلام درباره بچه اى شير خوار پدر مرده، حكم كرد از ارثيّه خود بچه، اجرت زن شير ده به

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 212

او پرداخت شود!. «1»

4- شيرهاى مستحب و مكروه

4- شيرهاى مستحب و مكروه تأثير پذيرى وجود نوزاد از شير مادر، از اهميت بيشترى برخوردار است، يعنى بچه از هر نوع شيرى تغذيه شود، پيامدش آينه تمام نماى جسم و اخلاق و روحيات و حركات مادر شير ده خواهد بود! پس اگر مادر پاكدامن، با آبرو، زيبا، خوشگل، با هوش، شجاع و سخى و خون گرم وو ... باشد بچه نيز همانگونه آراسته خواهد شد و اگر مادر آلوده، بى آبرو: زشت: بدگل، كودن: كم هوش، ترسو، بخيل و وحشى وو ... باشد بچه نيز با همان صفات پيراسته و به بار خواهد آمد، البته اين مطلب شامل مادران مسلمان و آزاد و دايه هاى آزاد و برده نيز مى شود كه در فصلهاى بعد حكمش و رواياتش مى آيد؛

نقل شده است امام الحرمين (يكى از علماى اهل سنّت) با اينكه خيلى تيز هوش بود ناگهان وسط تدريس يا سخنرانى، گفتارش قطع مى شد و ميماند! شاگردان علت اين را جويا

شدند؟ جواب داد: پدرم مى گفت: من مادرت را قدغن كرده بودم تو را به زن ديگرى ندهد كه شيرت دهد! روزى دست مادرت بند بوده يا در خانه نبوده است تو گريه كرده و ناله سر مى دهى، زن خدمتكار كه زن كم هوش بود تورا به آغوش كشيده شيرت مى دهد با اينكه من پس از اطلاع از ماجرا، تورا به سر آويزان كرده و شكمت را مالش دادم تا آن شير را بالا آورده و قى كردى اما چون در اين فاصله از شير آن خانم كند ذهن به بدن تو جذب شده بود كه به نظر من اين فراموشى ناگهانى از اثر آن شير مى باشد!!

5- مدت شير دهى و اجرت او

5- مدت شير دهى و اجرت او والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 213

قبلًا در تفسير آيات اول فصل، در باره مدت شير دهى مطالبى از نظر عزيزان گذشت، در اين فصل نيز براى تكميل و تتميم آن موضوع رواياتى را مى آوريم.

1- سماعة بن مهران از أبى عبد الله عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:

الرضاع أحد و عشرون شهراً فانْ نقص فهو جورٌ على الصبىّ. مدت شير دهى 21 ماه است اگر كم شود به بچه ستم شده است. «1»

2- عبد الوهاب بن الصباح گفت: أبو عبد الله عليه السلام فرمود: الفرض فى الرضاع

احد و عشرون شهراً فما نقص عن احد و عشرين شهراً فقد نقص المرضع، و ان اراد ان يتمّ الرضاع فحولين كاملين. مدت واجب شير دادن بيست و يك ماه است هرچه كمتر شود از حق شير خورنده ناقص شده و اگر بخواهد شير دهى كامل شود، دو سال تمام است. «2»

3- حلبى گفت: ابو عبداللّه عليه السلام فرمود: ليس للمرأة أن تأخذ فى رضاع ولدها اكثر من حولين كاملين، فان ارادا الفصال قبل ذلك عن تراض منهما فهو حسن، و الفصال الفطام. زن نمى تواند براى شير دادن به بچه اش بيش از دو سال مزد بگيرد پس اگر پيش از دوسال بازگيرى از شير را توافق نمايند خوب است (فصال به معناى فطام يعنى بازگيرى از شير را گويند). «3»

4- سعد بن سعد الأشعرى گويد: از أبى الحسن الرضا عليه السلام سألته عن الصبى هل يرضع اكثر من سنتين؟ فقال: عامين فقلت: فان زاد على سنتين هل على ابويه من ذلك شئ؟ قال: لا. سؤال نمودم از بچه كه بيش از دوسال شير دهى مى شود؟، فرمود: دو سال است: گفتم: اگر بيش از دوسال شد آيا به والدينش چيزى (از اجرت) هست؟

فرمود: نه. «4»

5- زرارة گفت: از ابا جعفر عليه السلام پرسيدم رجل مات و ترك امرأة و معها منه ولد فالقته

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 214

على خادم لها فارضعته ثم جاءت تطلب رضاع الغلام من الوصى فقال لها اجر مثلها و ليس للوصى ان يخرجه من حجرها حتى

يدرك و يدفع إليه ماله. مردى مرده وزنش با بچه شير خوارش مانده است، زن بچه را به خدمت كارش تحويل داد تا اينكه او شير دهد سپس مادر آمده و اجرت شير خادمه اش را از وصى آن مرد مى خواهد فرمود:

براى او اجرت المثل است و وصى نمى تواند او را از خانه (يا دامن) او (دور كرده و) بيرون نمايد تا به بلوغ برسد و مالش را به او تحويل دهد. «1»

6- حكم دايه شير ده

6- حكم دايه شير ده 1- حسن بن محبوب از جميل بن دراج و حماد از سليمان ابن خالد گفت: از ابا عبد الله عليه السلام سؤال نمودم رجل استأجر ظئراً فدفع إليها ولده فانطلقت الظئر فدفعت ولده إلى ظئر اخرى فغابت به حيناً، ثمّ انّ الرجل طلب ولده من الظئر التى كان اعطاها ابنه ايّاها فاقرّت انّها استأجرته و أقرّت بقبضها ولده وانها كانت دفعته إلى ظئر اخرى فقال: عليها الدية أو تأتى به. مردى دايه اى اجاره كرد و بچه اش را به او تحويل داد و دايه نيز بچه را به دايه ديگر داد و مدتى غايب شد و سپس مرد برگشت و بچه اش را از دايه اى كه به او داده بود، مطالبه نمود او به تحويل گرفتن بچه اقرار كرد ولى گفت به دايه ديگر دادم فرمود: دايه (اول موظّف است) ديه بچه را دهد يا خود بچه را. «2»

2- سليمان بن خالد از أبى عبد الله عليه السلام فى رجل استأجر ظئراً فغابت بولده سنين

ثمّ انّها جاءت به فانكرته أمّه و زعم اهلها انّهم لا يعرفونه قال: ليس عليها شيئ، الظئر مأمونة يقبلونه در باره مردى كه دايه اى را اجاره نمود و دايه دو سال غايب شد و سپس بچه را آورد، مادر بچه او را انكار كرد و كسان او هم خيال نمودند كه او را نمى شناسند؟

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 215

فرمود: دايه امين است و از او مى پذيرند و چيزى بر دايه نيست «1»

3- زراره از يكى از صادقين عليهما السلام فرمود: القابلة مأمونة دايه امين است. «2

7- شير دايه مجوسيه و يهود و نصرانى!

7- شير دايه مجوسيه و يهود و نصرانى! 1- ابن مسكان از حلبى گفت: سألته عن رجل دفع ولده إلى ظئر يهودية أو نصرانية أو مجوسية ترضعه فى بيتها أو ترضعه فى بيته؟ قال: ترضعه لك اليهودية أو النصرانية فى بيتك و تمنعها من شرب الخمر و ما لا يحل مثل لحم الخنزير، و لا يذهبن بولدك إلى بيوتهن، و الزانية لا ترضع ولدك فانه لا يحل لك، و المجوسية لا ترضع لك ولدك إلا ان تضطر إليها از او (امام عليه السلام) سؤال كردم در باره مردى كه بچه اش را به زن يهوديه يا نصرانيه يا مجوسيه داده كه در خانه خود يا خانه دايه او را شير دهد؟ فرمود: يهوديه يا نصرانيه در خانه خودت شير دهد

و از شراب خوردن و آنچه كه حلال نيست مانند خوردن گوشت خوك مانع مى شوى و بچه ات را به خانه شان نبرند، و زن زناكار به بچه ات شير ندهد براى تو حلال نيست و مجوسيه هم شير ندهد مگر اينكه چاره نداشته باشى «3».

2- عبد الله بن هلال: گفت: از أبى عبد الله عليه السلام پرسيدم از مظائرة المجوسى، فقال لا ولكن أهل الكتاب اجير كردن زن مجوسيه را (براى شير دادن) فرمود: نه ولكن اهل كتاب چرا!. «4»

3- عبد الله بن هلال گفت: أبو عبد الله عليه السلام فرمود: إذا أرضعن لكم فامنعوهن من

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 216

شرب الخمر وقتى كه به (بچه هاى) شما شير مى دهند از شراب خوردن منع نمائيد. «1»

4- عبد الرحمن بن أبى عبد الله گفت: از أبا عبد الله عليه السلام پرسيدم هل يصلح للرجل أن ترضع له اليهودية و النصرانية و المشركة، قال: لا بأس، و قال امنعوهن من شرب الخمر. آيا براى مرد مصلحت است زن يهوديه و نصرانيه و مشركه را براى شيردهى اجير نمايد؟! فرمود: باكى نيست! و فرمود: آنها را از شرابخوارى منع نمائيد!. «2»

5- سعيد بن يسار: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: لا تسترضع (تسترضعوا) للصبى المجوسية و استرضع (و تسترضع) له اليهودية و النصرانية و لا يشربن الخمر و يمنعن من ذلك طلب شير نكنيد از (دايه) مجوسيه و برايش از يهوديه و نصرانيه استفاده كنيد و (مواظب باشيد) شراب

نخورند و از اين كار ممنوع شوند. «3

8- استحباب دادن شير زيبا رويان و ...

8- استحباب دادن شير زيبا رويان و ... درفصل شير هاى مكروه و مستحب شرح داده شد كه بايد براى بچه، شير مادر زيبا رو و شجاع و پاكدامن و با آبرو وو .. انتخاب شود نه هركهِ از راه رسيد بچه را به دست او سپرده و هرجائى و ناشايست به بار آورد!.

1- محمد بن مروان گفت: أبو جعفر عليه السلام به من فرمود: استرضع لولدك بلبن الحسان، و إيّاك و القباح فإن اللبن قد يعدى. براى بچه ات از شير زيبايان بخورانيد نه از شير

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 217

زشتها چون شير اثر دارد. «1»

2- مسعدة: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود: لا تسترضعوا الحمقاء فإنّ اللبن يغلب الطباع، و قال رسول الله عليه السلام: لا تسترضعوا الحمقاء، فإنّ الولد يشب عليه زنهاى كودن را براى شير دادن بچه اجير نكنيد زيرا شير به طبيعت ها پيروز مى شود و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: زنهاى احمق را براى شير دادن استخدام نكنيد چون بچه با آن شير رشد مى كند!. «2»

3- امام رضا عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لاتستر ضعوا الحمقاء و لا العمشاء فانّ اللبن

يعدى دايه هاى احمق و آب ريزش چشم داشته را، براى شير دادن

اولادتان استخدام نكنيد چون شير اثر گذارنده است. «3»

4- غياث بن إبراهيم: از أبى عبد الله عليه السلام گفت: امير مؤمنان عليه السلام فرمود: انظروا من ترضع أولادكم فإن الولد يشب عليه. ببينيد كهِ اولادتان را شير مى دهد زيرا بچه با آن بزرگ مى شود. «4»

5- محمد بن قيس: از أبى جعفر عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لا تسترضعوا الحمقاء فإنّ اللبن يعدى و إنّ الغلام ينزع إلى اللبن يعنى إلى الظئر فى الرعونة و الحمق شير زن احمق را براى شير دهى اجير نكنيد (چون شير روى بچه) اثر مى گذارد و پسر در بى بند و بارى و حماقت به شير دهش مى رود. «5»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 218

6- زرارة: از أبى جعفر عليه السلام فرمود: عليكم بالوضّاء من الظؤرة فإنّ اللبن يعدى. بر شماباد از زنهاى با وضو (و پاك) چون شير اثر گذار است. «1»

7- امام جعفر صادق عليه السلام از على عليه السلام مى فرمود: تخيّروا للرضاع كما تخيّرون للنكاح، فانّ الرضاع تغيّر الطباع. براى شير دادن (بچه ها) به اندازه ازدواج (اهميت دهيد و دايه خوب) اختيار نمائيد! چون شير طبيعت ها را دگرگون مى سازد. «2

9- با گذشت مولا، شير برده زانيه حلال مى شود

9- با گذشت مولا،

شير برده زانيه حلال مى شود مسئله برده و غلام و كنيز زرخريد، در زمان جاهليت رواج داشت هركس كنيزى مى خريد، به ملكيت او در مى آمد و در حكم ملك او بود مى توانست بفروشد و يا ببخشد و بدون عقد به زوجيت كسى در آورد و برايش حلال مى شد؛

اين جريان زشت و ناخوشايند در اسلام مورد مذمت و توبيخ قرار گرفته و نخّاسى و برده دارى و برده فروشى را، از نظر انسانى و اخلاقى، تقبيح نموده است و از سوى ديگر چون اين مسئله در جامعه رواج داشت و بيشتر اموال مردم در اين مسير متمركز شده بود و از نظر اقتصادى نيز اهميت فوق العاده داشت، بدينجهت مانند بعضى از كارهاى زشت جاهليت، مثلًا ازدواج همزمان با دو خواهر و ازدواج با زن پدر كه پيش از اسلام گروه زيادى از روى جهالت و نادانى از اين مسير: متولد شده بودند و نمى شد با آبروى آنها بازى كرد و بى آبرو و زنا زاده ساخت، خداى مهربان گذشته را امضاء نمود و آبروى آنها را حفظ كرد و اجراى اين كارها را در آينده ممنوع ساخت؛ «3»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 219

مسئله برده را هم به صورت منطقى و عاقلانه حل نمود و كفّاره و مجازات گناهان زياد و اجر و پاداش عمل هاى گوناگون را، آزاد كردن برده ها قرار داد تا بدينوسيله هم احترام اموال مردم محفوظ بماند و جامعه را از ركود اقتصادى رهائى

بخشد و هم بتدريج برده ها آزاد و جريان زشت برده فروشى از جامعه مسلمين رخت بر بسته و به پايان برسد پس اگر كسى با برده زنا كند و بچه به دنيا بيايد و مولاى آن برده اين عمل را حلال كند چون مالكيت دارد، شير آن برده حلال مى شود!.

بعضى از مسائل بعدى با اين رخ داد ارتباط دارد توجه فرمائيد.

1- محمد بن مسلم: از أبى جعفر عليه السلام فرمود: لبن اليهوديّة و النصرانيّة و المجوسيّة أحبّ إلىّ من (لبن) ولد الزنا و كان لا يرى بأساً بلبن ولد الزنا إذا جعل مولى الجارية الذى فجر بالجارية فى حِلّ شير يهوديه و نصرانيه و مجوسيه براى من دوست داشتنى تر است از شير (برده) زناكار!، ولى باكى نمى ديد به شير زنا زاده

(از برده زانيه) وقتى كه مولايش آن وطى را به واطى حلال نمايد (زيرا زن برده، ملك صاحب برده است مى تواند بدون عقد به كسى ببخشد و حلال مى شود وقتى كه كسى با آن برده زنا كرد و صاحب برده حلالش كرد اشكال ندارد!). «1»

2- إسحاق بن عمار گفت: از أبا الحسن عليه السلام سؤال كردم از حكم غلام لى وثب على جارية لى فأحبلها فولدت و احتجنا إلى لبنها فإن أحللت لهما ما صنعا أيطيب لبنها؟ قال:

نعم غلام برده من به كنيز برده ام تجاوز كرده و باردارش نموده است پس او زائيد و ما به شير او نياز پيدا كرديم اگر كارى را كه انجام داده اند برايشان حلال كنم شيرش

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 220

حلال مى شود؟! فرمود: بلى. «1»

3- أبى عمير: از هشام بن سالم: و جميل بن دراج: و سعد بن أبى خلف: از أبى عبد الله عليه السلام فى المرأة يكون لها الخادم قد فجرت فيحتاج إلى لبنها، مرها فلتحللها يطيب اللبن در باره برده زنى كه خادمش با كنيز برده او زنا كرد و ما هم به شير آن زن احتياج داشتيم فرمود: آن زن را امر كن آن كار را به غلامش حلال كند تا شيرش پاك شود. «2»

ناگفته نماند اين حلال كردن فقط شير آن برده را حلال مى كند نه اين كه تشويق به اصل زنا را: قبح زنا در جاى خود محفوظ است چنان كه شيخ طوسى قدس سره در استبصار در معناى اين حديث: اظهار داشته است

10- شير ولدالزنا

10- شير ولدالزنا در فصل قبل از اثرات شير مادر در ساختمان وجودى بچه سخن گفته شد كه تكرار نمى شود.

1- على بن جعفر گفت: از برادرم أبى الحسن عليه السلام سألته عن امرأة ولدت من زنا هل يصلح أن يسترضع بلبنها؟ قال: لا يصلح و لا لبن ابنتها التى ولدت من الزنا سؤال كردم از زنى كه از زنا زائيده آيا صلاحيت دارد كه از شير او به بچه شير داد؟ فرمود: نه از شير خودش و نه از شير دخترش كه از زنا به دنيا آمده است (حتى در آينده نيز) صلاح نيست استفاده شود. «3»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 221

2- عبيدالله حلبى گفت: به ابى عبد الله عليه السلام گفتم: امرأة ولدت من الزنا أتخذها ظئراً؟ قال: لا تسترضعها و لا ابنتها زنى از زنا زائيده است مى خواهم براى شير دادن بچه ام اجير كنم؟ فرمود: نه خود زن و نه دخترش را اجير نكن. «1»

3- ... وتوقّوا على أولادكم من لبن البغى من النّساء والمجنونة فإن اللّبن يعدى. ... و اولاد خود را از شير زنان زناكار و ديوانه نگهداريد، زيرا شير اثر گذار است. «2

11- مادران بعد از زايمان «رطب» بخورند

11- مادران بعد از زايمان «رطب» بخورند در فصل گذشته گفته شد كه خوردنى ها و نوشيدنى ها و حتّى روح و روان مادر، در شكل بستن جنين اثر به سزائى دارد از اين رو والدين بايد در اين باره دقت بيشترى نمايند تا فرزندانشان از نظر زيبائى و تناسب اندام و آرامش روح و غيره، به صورت كامل و دوست داشتنى به وجود آيند.

1- يعقوب بن سالم: با استناد از أمير مؤمنان عليه السلام آن حضرت فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ليكن أول ما تأكله النفساء الرطب، فإنّ الله قال لمريم: «و هزّى إليك بجذع النخلة تساقط عليك رطباً جنيّاً» «3» قيل: يا رسول الله، فإن لم تكن أيام (أبان) الرطب قال: سبع تمرات من تمر المدينة، فإن لم يكن

فسبع تمرات من تمر أمصاركم، فإنّ الله عزّ و جلّ يقول: و عزّتى وجلالى و عظمتى و ارتفاع مكانى لا تأكل نفساء يوم تلد الرطب فيكون غلاماً (إلّا كان) «4» حليماً حكيماً و إن كانت جارية كانت حليمة حتماً اول چيزى كه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 222

زن زايمان كننده بايد بخورد رطب است چون خداوند به مريم فرمود: «تنه درخت خرمارا تكان بده خرماى تازه به تو بريزد» گفته شد اى رسول خدا اگر فصل خرما نبود؟! فرمود هفت عدد از خرماى مدينه بخورد و اگر نبود هفت عدد از خرماى شهرهاى خودتان خداى عزّوجلّ مى فرمايد: قسم به عزت و جلال و عظمت و بلندى مقامم! زن زاينده اى روز زايمان رطب نمى خورد مگر اينكه اگر بچه پسر باشد، حليم و حكيم و دختر باشد بردبار مى شود. «1»

2- صالح بن عقبة گفت: شنيدم أبا عبد الله عليه السلام مى فرمود: أطعموا البرنى نساءكم فى نفاسهنّ تحلم أولادكم به خانمهايتان در نفاسشان خرماى برنى بخورانيد تا اولادتان بردبار باشند. «2»

3- عبد العزيز بن حسان: از زرارة: از أبى عبد الله عليه السلام گفت: امير مؤمنان عليه السلام فرمود خير تموركم البرنى فأطمعوا نساءكم فى نفاسهن تخرج أولادكم حلماء (حكماء) بهترين خرماهاى شما برنى است پس آن را به زنانتان در نفاسشان بخورانيد تا اولادتان بردبار (و حكيم) باشند. «3»

4- على بن أبى حمزة: از أبى بصير: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: لو كان من الطعام أطيب من الرطب

لأطعمه اللّه مريم. اگر از طعام ها چيزى از رطب پاكيزه تر (و گواراتر) بود خداوند آن را به مريم اطعام مى كرد. «4»

5- ابن سنان از أبى البخترى: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: ما استشفت نفساء بمثل الرطب، لأنّ الله أطعم مريم رطباً جنيّاً فى نفاسها چيزى مانند رطب به زنان نفاسى شفا نمى دهد، چون خداوند به مريم در نفاسش رطب تازه خورانيد. «5»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 223

6- سليمان جعفرى گفت: أبو الحسن الرضا عليه السلام فرمود: تدرى من ما حملت مريم؟

فقلت: لا، إلا أن تخبرنى، فقال: من تمر الصرفان، نزل بها جبرئيل فأطعمها فحملت. مى دانى مريم از چه چيزى حامله شد؟! گفتم: نه مگر اينكه تو خبرم دهى فرمود: از خرماى صرفان جبرئيل به او فرود آورد و خوراند و باردار شد!. «1

12- حق حضانت با كيست؟!

12- حق حضانت با كيست؟! مسئله حق حضانت اطفال از مسائل مورد نياز جامعه انسانى است كه دانستن وجوه شرعى آن ضرورت دارد كه آيا اين حق بامادر است يا پدر يا هر دو: يا با تفصيل و در چه مقطع سنّى كودك!؛ به روايات ذيل توجه نماييد.

1- داود بن الحصين: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: (والوالدات يرضعن أولادهن) قال: ما دام الولد فى الرضاع فهو بين الأبوين بالسوية، فإذا فطم فالأب أحق به من الام، فإذا

مات الأب فالام أحق به من العصبة، وإن وجد الأب من يرضعه بأربعة دراهم وقالت الأمّ: لا أرضعه إلا بخمسة دراهم فإن له أن ينزعه منها إلا أن ذلك خير له وأرفق به أن يترك مع أمه. (مادران بچه هاى خود را شير دهند) فرمود: مادامى كه بچه شير مى خورد پس (حق نگهدارى) او ميان پدر و مادرش به طور مساوى است، وقتى كه از شير باز گرفته شد، پدر به او اولويت دارد، وقتى كه پدر فوت كرد نوبت به مادر مى رسد كه از نزديكان پدر مقدم تر است، اگر پدر شير دهنده اى به چهار درهم پيدا كرد و مادر گفت: من به كمتر از پنج درهم شير نمى دهم، پدر حق دارد بچه را از مادر بگيرد ولى بهتر آن است كه (با مادرش كنار آيد و او را) به مادرش واگذارد. «2»

2- أبى الصباح الكنانى: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إذا طلّق الرجل المرأة وهى حبلى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 224

أنفق عليها حتى تضع حملها، و إذا وضعته أعطاها أجرها و لا يضارها إلا أن يجد من هو أرخص أجرا منها، فإن هى رضيت بذلك الأجر فهى أحق بابنها حتى تفطمه. زمانى كه مرد زن حامله اش را طلاق دهد، خرجى او را مى دهد تا وضع حمل نمايد وقتى كه وضع حمل نمود، مزد (شير دادن) ش را (حساب كرده) پرداخت مى كند و به او ضرر نمى رساند مگر اينكه شير دهنده ارزان پيدا نمايد، اگر

مادر بچه به قيمت او راضى شود او به بچه اش مقدم است تا از شير باز گيرد. «1»

3- فضل أبى العباس گفت به: ابى عبد الله عليه السلام گفتم: الرجل أحق بولده أم المرأة قال:

لا، بل الرجل، فإن قالت المرأة لزوجها الذى طلقها أنا أرضع ابنى بمثل ما تجد من يرضعه فهى أحق به. آيا مرد به نگهدارى بچه مقدم است يا زن؟ فرمود: نه بلكه مرد: پس اگر زن به شوهرى كه او را طلاق داده است، بگويد: من به مبلغ زن شير دهى كه پيدا مى كنى: او را شير مى دهم، در اين صورت مادر اولويت دارد. «2»

4- از قاسم بن محمد: از المنقرى: از كسى كه به او گفته است: سئل أبو عبد الله عليه السلام عن الرجل يطلق امرأته و بينهما ولد، أيهما أحق بالولد؟ قال: المرأة أحق بالولد ما لم تتزوج. از ابوعبداللّه عليه السلام پرسيده شد كه مردى زنش را طلاق داده و در ميان آنها بچه اى وجود دارد كداميك احق است به نگهدارى بچه؟! فرمود: مادر مادامى كه ازدواج نكرده احق است. «3»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 225

5- حلبى از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: الحبلى المطلقة ينفق عليها حتى تضع حملها وهى أحق بولدها حتى ترضعه بما تقبله امرأة أخرى، إن الله يقول: (لا تضار والدة بولدها ولا مولود له بولده) الحديث." خرجى مادر باردار، داده مى شود تا بچه اش را بدنيا آورد و او براى شير دادن بچه بر

ديگرى اولويت دارد مادامى كه به مزد زنهاى ديگرراضى شود (واگر از زنهاى ديگر مزد بيشتر بخواهد، مرد مخيّر است كه به او بدهد يا زن ديگر) خداوند فرموده است «نه مادر به خاطر بچه ضرر زده شود و نه پدر». «1»

6- از عبد الله بن جعفر: از أيوب بن نوح گفت: بعض اصحاب به امام عليه السلام عرض كرد: كانت لى امرأة ولى منها ولد و خلّيت سبيلها فكتب عليه السلام: المرأة أحق بالولد إلى أن يبلغ سبع سنين إلا أن تشاء المرأة. من زنى داشتم و از او بچه دارشدم و او را طلاق دادم (حالا تكليف بچه چيست؟) حضرت به او نوشت: زن تا هفت سالگى براى بچه احق است مگر اينكه خود زن نخواهد. «2»

7- أيوب بن نوح گويد: بابشر بن بشّار: به ابالحسن على بن محمد عليهما السلام نوشتم:

جعلت فداك، رجل تزوج امرأة فولدت منه ثم فارقها متى يجب له أن يأخذ ولده؟ فكتب: إذا صار له سبع سنين فإن أخذه فله، و إن تركه فله. فدايت شوم، مردى با زنى ازدواج كرده و از او بچه به دنيا آورده و سپس از او جدا شده است براى كهِ واجب است بچه را بگيرد؟، حضرت نوشت: وقتى كه (بچه) هفت ساله شد، مرد اختيار دارد بچه را از زن بگيرد و يا در پيش مادر، ترك نمايد. «3

باب 4 شرح وظائف پدر در برابر اولاد

اشاره

باب 4 شرح وظائف پدر در برابر اولاد در فصل عاق اولاد مى خوانيم كه دين مقدس اسلام آن

گونه كه بر حقوق والدين توجه نموده نسبت به حقوق اولاد نيز اهميت داده است، يعنى يك سلسله حقوق نسبت به والدين در ذمه اولاد قرار داده است به همان اندازه حقوق مسلّم نيز در ذمه والدين مخصوصاً پدر نسبت به اولاد الزام كرده است كه تعدادى از آن حقوق و وظائف را بيان مى نمائيم

1- اذان و اقامه در گوش نوزاد

1- اذان و اقامه در گوش نوزاد 1- نوفلى، از سكونى: از أبى عبد الله عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من ولد له مولود فليؤذّن فى أذنه اليمنى بأذان الصلاة، و ليقم فى أذنه اليسرى، فانّها عصمة من الشيطان الرجيم. براى هركس كه مولودى متولد شد، به گوش راستش اذان نماز و به گوش چپ اقامه گويد چون اين كار نگهدارنده (بچه از شر) شيطان است. «1»

2- أبى يحيى رازى: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إذا ولد لكم المولود، أىّ شيئ تصنعون به؟ قلت: لا أدرى ما يصنع به؟ قال: خذ عدسة جاوشير فديفه بماء ثم قطّر فى أنفه فى المنخر الأيمن قطرتين، و فى الأيسر قطرة، و أذّن فى أذنه اليمنى، و أقم فى اليسرى، يفعل ذلك به «2» قبل أن تقطع سرّته، فإنّه لايفزع أبدا و لا تصيبه أمّ الصبيان. زمانى كه براى شما مولودى متولد شد به او چكار مى كنيد؟! گفتم: نمى دانم چه كار مى كنند، فرمود: مقدارى عدس جاوشير بگير و آن را بكوب و با آب حل كن و

به سوراخ راست بينى دوقطره و به چپ يك قطره بچكان و در گوش راست اذان و چپ اقامه بگو هركس اين عمل را پيش از بريدن ناف انجام دهد ابداً نمى ترسد و به او ام

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 228

صبيان نمى رسد (از ضرر ام الصبيان به دور ماند)! «1»

3- أبان: از حفص كناسى: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: مروا القابلة أو بعض من يليه أن تقيم الصلاة فى اذنه اليمنى فلا يصيبه لمم و لا تابعة أبدا. به قابله يا به بعضى از پرستارانش امر كنيد به گوش راست بچه اقامه نماز بگويد تا جنون به او نرسد و جن زده نشود!. «2»

4- امام رضا عليه السلام از پدرانش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: أذّن فى أذن الحسين بالصلاة يوم ولد. در گوش حسين اذان نماز گفت روزى كه متولد شد. «3»

5- على بن ميثم: از پدرش گفت: شنيدم مادرم مى گفت: شنيدم نجمة مادر امام رضا عليه السلام در حديثى مى گفت: لما وضعت ابنى عليّاً دخل إلىّ أبوه موسى بن جعفر عليهما السلام فناولته إياه فى خرقة بيضاء، فأذّن فى أذنه اليمنى، و أقام فى اليسرى، و دعا بماء الفرات فحنّكه به، ثم ردّه إلىّ فقال: خذيه فإنّه بقية اللّه فى أرضه. وقتى كه پسرم على را وضع حمل كردم پدرش موسى بن جعفر عليهما السلام پيش من آمد بچه را در پارچه سفيد به او دادم

پس در گوش راست اذان و درگوش چپ اقامه گفت: و آب فرات خواست و كام بچه را با آن برداشت و سپس بچه را به من داد و فرمود: بگير او را او بقيةاللّه است در زمين. «4»

2- برداشتن كام بچه با آب فرات وو ...

2- برداشتن كام بچه با آب فرات وو ... 1- حسن بن راشد: از أبى بصير: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: امير مؤمنان عليه السلام گفت:

حنّكوا أولادكم بالتّمر، فكذا فعل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بالحسن و الحسين عليهما السلام اولادتان را با خرما كام برداريد (خرما به كام آنها بماليد) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حسن و حسين را اين گونه كرد. «1»

2- يونس: از بعض اصحاب از أبى جعفر عليه السلام فرمود: يُحنّك المولود بماء الفرات، و يقام فى أذنه. نوزاد با آب فرات كام بردارى و بر گوشش اقامه گفته مى شود «2»

3- كلينى فرمود: در روايت ديگراست: حنّكوا أولادكم بماء الفرات و بتربة قبر الحسين عليه السلام، فإن لم يكن فبماء السماء. كام نوزادانتان را با آب فرات برداريد و با تربت حسين عليه السلام اگر پيدا نشد با آب باران. «3

3- كراهت پيچيدن بچه در پارچه زرد!

3- كراهت پيچيدن بچه در پارچه زرد! طبق روايات وارده، پيچيدن بچه در پارچه زرد مكروه است و علت اين كراهت بيان نشده است اگرچه در بعضى از روايات اثرات منفى أجنّة در بچه اى كه به قنداقه زرد پيچيده شده باشد بيان گرديده است ولى ممكن است علّت و حكمت فراتر از آن داشته باشد كه دور از فهم

مااست و خدا مى داند!.

در اين باره چندين روايت قريب المضمون آمده است در اين مختصر فقط به دو روايت اكتفا مى شود.

1- امام رضا عليه السلام از پدرانش عليهم السلام از على بن حسين عليهما السلام از أسماء بنت عميس: از

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 230

فاطمة عليها السلام فرمود: لمّا حملت بالحسن عليه السلام و ولدته جاء النبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال: يا أسماء، هلمّى ابنى، فدفعته إليه فى خرقة صفراء فرمى بها النبى صلى الله عليه و آله و سلم و أذّن فى أذنه اليمنى و أقام فى أذنه اليسرى- إلى أن قال:- فسمّاه الحسن، فلما كان يوم سابعه عقّ عنه النبى صلى الله عليه و آله و سلم بكبشين أملحين، و أعطى القابلة فخذاً و ديناراً، و حلق رأسه، و تصدق بوزن الشعر ورقاً، و طلى رأسه بالخلوق، و قال: يا أسماء، الدّم فعل الجاهلية، قالت أسماء: فلما كان بعد حول ولد الحسين عليه السلام جاءنى و قال: يا أسماء هلمّى بابنى فدفعته إليه فى خرقة بيضاء، فأذّن فى أذنه اليمنى، و أقام فى اليسرى، و وضعه فى حجره- إلى أن قالت:- فقال جبرئيل: سمّه:

الحسين، فلما كان يوم سابعه عقّ عنه النبى صلى الله عليه و آله و سلم بكبشين أملحين، و أعطى القابلة فخذاً و ديناراً، ثم حلق رأسه و تصدّق بوزن الشعر ورقاً، و طلى رأسه بالخلوق، و قال: يا أسماء، الدم فعل الجاهلية. زمانى كه من به حسن حامله شدم

و به دنيا آوردم پيامبر آمد و فرمود: اى اسماء پسرم را بياور! او را پيچيده شده در پارچه زرد به او دادم و پيامبر آن پارچه را انداخت و در گوش راست او اذان و در گوش چپ اقامه گفت، پس او را حسن ناميد، وقتى كه روز هفتم فرارسيد حضرت دو قوچ فربه به او عقيقه (و قربانى) نمود و به قابله يك ران و يك دينار (طلا) عطا نمود و سرش را تراشيد و به وزن موهايش زر داد و سرش را با خلوق آغشته كرد و فرمود: اى اسماء (آغشته كردن سر بچه با) خون كار جاهليت است «1».

اسماء گويد: بعد از يك سال حسين عليه السلام متولّد شد پيامبر پيش من آمد و فرمود: اى اسماء فرزندم را بياور، او را در پارچه سفيد دادم و اذان و اقامه را در گوش چپ و راست گفت، و در دامن خود گذاشت و جبرئيل آمد و گفت: نام او را حسين بگذار، (باز) روز هفتم همان كارهائى را كرد كه در ولادت حسن عليه السلام كرده بود. «2»

2- أبى الزبير: از جابر (روايت مى كند) گفت: لما حملت فاطمة بالحسن فولدت و كان

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 231

النبى صلى الله عليه و آله و سلم أمرهم أن يلفّوه فى خرقة بيضاء، فلفّوه فى صفراء و قالت فاطمة: يا على سمّه، فقال: ما كنت لأسبق باسمه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و جاء

النبى صلى الله عليه و آله و سلم فأخذه و قبّله و أدخل لسانه فى فيه، فجعل الحسن عليه السلام يمصه ثم قال لهم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: ألم أتقدم إليكم أن تلفّوه فى خرقة بيضاء، فدعا بخرقة بيضاء فلفّه فيها و رمى بالصفراء، و أذّن فى أذنه اليمنى و أقام فى اليسرى- إلى أن قال:- و سمّاه الحسن، فلما ولدت الحسين جاء النبى صلى الله عليه و آله و سلم ففعل به كما فعل بالحسن- إلى أن قال:- فسمّاه الحسين. زمانى كه فاطمه به حسن حامله شد و متولد گشت، پيامبر امر كرده بود او را در پارچه سفيد بپيچند ولى در پارچه زرد پيچيدند و فاطمه گفت: اى على او را نام بگذار فرمود: من از رسول خدا پيشى نمى گيرم و پيامبر آمد و او را گرفت و بوسيد و زبانش را در دهان او گذاشت و حسن عليه السلام شروع به مكيدن كرد سپس حضرت به آنها فرمود: مگر قبلًا نگفته بودم او را در پارچه سفيد بپيچيد: حضرت پارچه سفيد خواست و او را در آن پيچيد و زرد را دور انداخت و اذان و اقامه در گوش چپ و راست گفت، و او را حسن ناميد، وقتى كه حسين متولد شد همه آن كارها را انجام داد و حسين ناميد. «1

4- پرس و جو و شكر از كامل بودن نوزاد

4- پرس و جو و شكر از كامل بودن نوزاد رسم بر اين است وقتى كه بچه به دنيا مى

آيد اولين چيزى كه مى پرسند دختر است يا پسر؟! ولى در خانواده هاى امامان اين رسم نبود بلكه مى پرسيدند بچه سالم است يانه و شكر خدابجا مى آوردند.

1- محمد بن سنان: از كسى كه به او حديث كرده است گفت: كان على بن الحسين عليه السلام إذا بُشّر بولد لم يسأل أذكر هو أم أنثى حتى يقول: أسوىّ؟ فإذا كان سويّاً قال: الحمد لله الذى لم يخلق منّى خلقاً مشوّهاً. گاهى كه به على بن حسين عليهما السلام تولد بچه اى را مژده مى دادند سؤال نمى كرد پسر است يا دختر تا مى گفت: آيا سالم است؟ اگر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 232

سالم بود مى گفت: سپاس خدا را كه از من مخلوق زشت (و معيوب) نيافريد. «1

5- حجامت در 4 ماهگى!

5- حجامت در 4 ماهگى! از قديم الأيّام مشهور است، حجامت سبب سلامتى و توليد خون تازه و شفاى خيلى از امراض مى باشد، از انبياء و اولياء عليهم السلام گرفته تا اقشار عادى و مختلف مردم به حجامت كردن مخصوصاً در فصل بهار اهميت داده و عمل مى كردند!.

بدينجهت در روايت ذيل حجامت كردن بچه ها را به والدين توصيه نموده است.

1- عبد الله بن جندب از سفيان بن سمط گفت: أبو عبد الله عليه السلام به من فرمود: إذا بلغ الصبى اربعة اشهر فاحجمه فى كل شهر

فى النقرة فانّها تجفّف لعابه و تهبط المرارة من رأسه و جسده. وقتى كه بچه به چهار ماهگى رسيد، هرماه او را از گودى پشت گردن حجامت كنيد چون لعاب (زيادى) دهانش را خشك مى كند و تلخى را از سر و بدنش فرو مى ريزد. «2

6- رنگين كردن نوزاد با خون قربانى؛ ممنوع!

6- رنگين كردن نوزاد با خون قربانى؛ ممنوع! از زمان قديم براى نوزاد قربانى مى كشتند و با خون آن سر بچه را رنگين مى كردند به خيال اينكه اين كار سلامتى بچه را تضمين و به اصطلاح بيمه مى كند!

هنوز هم مشابه ان وجود دارد، از خون قربانى به پيشانى مى مالند، ولى اين عمل در اسلام شرك محسوب شده و از آن نهى گرديد.

1- معاوية بن وهب: از أبى عبد الله عليه السلام- در حديثى- فرمود: كان ناس يلطخون رأس الصبى بدم العقيقة، و كان أبى يقول: ذلك شرك. مردم سر بچه را با خون قربانى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 233

آغشته مى كردند و پدرم مى گفت: اين (كار) شرك است. «1»

2- حماد بن عيسى: از عاصم كوزى گويد: به أبى عبد الله عليه السلام- در حديث عقيقة- گفتم: أيؤخذ الدم فيلطخ به رأس الصبى؟ فقال: ذاك شرك، قلت: سبحان الله، شرك؟

فقال: لِمَ لَمْ يكن ذاك شركاً؟ فإنه كان يعمل فى الجاهلية، و نهى عنه فى الإسلام آيا خون (قربانى) را گرفته

و با آن سر بچه را آغشته بكنند؟! گفت: آن شرك است، گفتم:

سبحان اللّه شرك است؟! فرمود: چرا شرك نباشد، آن كار را در جاهليت انجام مى دادند و در اسلام از آن نهى گرديد. «2

7- كراهت گذاشتن چاقو زير سر نوزاد!

7- كراهت گذاشتن چاقو زير سر نوزاد! در ميان قدييمى ها مخصوصاً بانوان رسم بر اين بود، زير سر نوزاد چاقو مى گذاشتند و مى گفتند: اجنّه از آهن مى ترسند!، بدين خاطر مى خواستند جنّيان به سراغ بچه شان نيايند و به او صدمه نزنند!! ولى اسلام از اين خرافات جلوگيرى نمود.

1- أبى البخترى: از جعفر بن محمد: ازپدرش عليهم السلام: إنّ عليّاً عليه السلام رأى صبيّاً تحت رأسه موسى من حديد فأخذها فرمى بها، و كان يكره أن يلبس الصبى شيئا من الحديد. پعلى عليه السلام زير سر بچه اى چاقوئى از آهن ديد و آن را برداشت و دور انداخت و دوست نداشت بچه به چيزى از آهن پوشيده شود. «3

8- سه روز وليمه نوزاد!

8- سه روز وليمه نوزاد! عقيقه يعنى قربانى كردن براى نوزاد از مستحبات مورد توجه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام بوده و سفارش زياد شده است و همچنين وليمه دادن (و اطعام نمودن) از جمله كارهائى است كه بزرگان دين آن را انجام داده اند و در صورت امكان ترك نشود زيرا براى سلامتى و آينده نوزاد اثرات مثبت دارد.

1- منهال قصاب گفت: از مكه بيرون رفته و اراده مدينه كردم فمررت بالأبواء و قد وُلد لأبى عبد الله عليه السلام موسى عليه السلام، فسبقته إلى المدينة و دخل بعدى بيوم، فأطعم

الناس ثلاثاً فكنت آكل فيمن يأكل، فما آكل شيئاً إلى الغد حتى أعود (فآكل)، فمكثت بذلك ثلاثاً أطعم حتى أترفق «1» ثم لا أطعم شيئاً إلى الغد پس به ابواء مرور كردم در حالى كه براى ابى عبداللّه عليه السلام فرزندش موسى عليه السلام متولد شده بود پس از حضرت پيشى گرفته داخل مدينه شدم، يك روز بعد از من به مدينه وارد شدند، سه روز به مردم اطعام نمود من هم با خورندگان مى خوردم و تا فردا چيزى نمى خوردم كه باز بروم در خانه آن حضرت شكمم را سير نمايم، سه روز گذشت و من كاملًا به همين منوال خود را سير مى كردم. «2

9- ناميدن بچه با نام محمد تا روز هفتم

9- ناميدن بچه با نام محمد تا روز هفتم نام (محمد) از اسماء مقدسه ايست كه محبوب خدا و مطلوب امامان عليهم السلام است و از سوى آنها زياد توصيه شده است كه پيروانان آنها حد اقل نام يكى از فرزندان ذكور خود را به اين نام بنامند حتّى اگرچه تا روز هفتم نوزاد هم بوده باشد:

توجه فرمائيد.

1- أبى عبد الله عليه السلام فرمود: لا يولد لنا ولد إلا سمّيناه محمّداً، فإذا مضى (لنا) سبعة أيام

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 235

فإن شئنا غيّرنا وإلا (وإن شئنا) تركنا براى ما بچه اى متولد نمى شود مگر اينكه نامش را محمد مى ناميم

وقتى كه روز هفتم سپرى شد اگر خواستيم عوض مى كنيم يا باقى مى گذاريم «1»

2- عاصم كوزى از أبى عبد الله عليه السلام روايت مى كند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من وُلد له أربعة أولاد لم يسمّ أحدهم باسمى فقد جفانى هركس چهار اولاد داشته باشد يكى را به نام من ننامد به من جفا كرده است. «2»

3- عمرو بن شمر: از جابر گفت: أراد أبو جعفر عليه السلام الركوب إلى بعض شيعته ليعوده، فقال: يا جابر ألحقنى فتبعته، فلما انتهى إلى باب الدار خرج علينا ابن له صغير فقال له أبو جعفر عليه السلام: ما اسمك؟ قال: محمد قال: فبما تكنّى؟ قال: بعلىّ، فقال له أبو جعفر عليه السلام: لقد احتظرت من الشيطان احتظاراً شديداً «3» إن الشيطان إذا سمع منادياً ينادى يا محمد يا على ذاب كما يذوب الرصاص حتى إذا سمع منادياً ينادى باسم عدوّ من أعدائنا اهتزّ و اختال. ابو جعفر عليه السلام خواست سوار شود و به عيادت بعضى از شيعيانش برود فرمود اى جابر بامن بيا و رفتيم تا به دَرِ (آن شخص) رسيديم، بچه كوچكى بيرون آمد، ابو جعفر عليه السلام پرسيد اسمت چيست؟ گفت: محمد، فرمود: با چه كنيه (و لقبى)؟ گفت باعلى، فرمود: خودت را از شر شيطان (بيمه كرده و) نگهداشته اى، شيطان وقتى كه مى شنود كسى ديگرى را با (نام) محمد يا على صدا مى زند آب مى شود مانند آب شدن سرب تا اينكه مى شنود كسى با نام يكى از دشمنان ما را صدا مى زنند، (از خوشحالى مى رقصد و) مى لرزد و به خود

مى بالد (و كيف مى كند). «4»

4- اباهارون گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بودم ففقدنى أيّاماً، ثمّ إنّى جئت إليه فقال: لم أرك منذ أيام يا أبا هارون؟! فقلت: وُلد لى غلام، فقال: بارك الله لك، فما سميته؟

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 236

قلت: سميته محمدا، فأقبل بخده نحو الأرض و هو يقول محمد محمد محمد، حتى كاد يلصق خدّه بالأرض، ثم قال: بنفسى و بولدى و بأهلى و بأبوى و بأهل الأرض كلّهم جميعاً الفداء لرسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)، لا تسبه، و لا تضربه، و لا تسيئ إليه، و اعلم أنه ليس فى الأرض دار فيها اسم محمد إلا و هى تقدس كلّ يوم. الحديث چند روزى مرا گم كرد (ونديد) سپس به خدمتش رسيدم فرمود: اى ابا هارون چند روز است نمى بينمت؟، گفتم پسرى براى من متولد شد (ه بود به كارهاى آن مشغول بودم) فرمود: خداوند به تو مبارك كند چه ناميدى؟ گفتم: نامش را محمد گذاشتم، (حضرت) به زمين خم شد و آن قدر محمد، محمد، محمد گفت، نزديك بود گونه اش به زمين بچسبد سپس فرمود: خودم و بچه هايم و اهل عيالم و پدر و مادرم و همه اهل روى زمين فداى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم باد، او را سب نكن و نزننش و به او بدى نكن و بدان در زمين خانه اى نيست كه در آن نام محمد باشد مگر اينكه هر روز

مقدس شمرده مى شود.

تا آخر حديث. «1»

5- سليمان بن سماعة: از عمويش عاصم: از امام صادق عليه السلام از پدرانش عليهم السلام گفت:

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من وُلد له ثلاث بنين و لم يسمّ أحدهم محمداً فقد جفانى هركس سه پسر داشته باشد و يكى را محمد ننامد، مرا جفا كرده است. «2»

6- احمد بن فهد در كتاب (عدة الداعى) گفت: امام رضا عليه السلام فرمود: البيت الذى فيه محمد يصبح أهله بخير و يمسون بخير خانه اى كه در آن محمد هست صبح مى كنند باخير و به شام مى رسند با خير بركت باشند. «3»

7- فضل بن حسن طبرسى بااسنادش در كتاب (صحيفة الرضا): از پدرانش، از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إذا سميتم الولد محمدا فأكرموه، و أوسعوا له فى المجلس، و لا تقبحوا له وجهاً. وقتى كه نوزاد را محمد ناميديد، او را گرامى بداريد و در مجلس جا دهيد و

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 237

به او رو ترش نكنيد (و اخم ننمائيد). «1»

8- بااسناد خود از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ما من قوم كانت لهم مشورة فحضر من اسمه محمد أو أحمد فأدخلوه فى مشورتهم، إلا كان خيراً لهم نيست گروهى كه در كارها باهم مشورت كنند و فردى به نام محمد يا احمد حاضر شود و او را در جمع مشورتى داخل نمايند، مگر اينكه (آن كار) براى آنها خير خواهد شد.

«2»

9- و بااسناد از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ما من مائدة وُضعت فقعد عليها مَنْ اسمه محمد أو أحمد إلا قدّس ذلك المنزل فى كل يوم مرّتين سفره اى نيست كه بر سر آن محمد و يا احمد بنشيند مگر اينكه آن منزل هر روز دو مرتبه تقديس مى شوند. «3»

10- على بن عيسى در (كشف الغمة) از كتاب (اليواقيت) أبى عمر زاهد: از عطافى (عطائى): از جعفر بن محمد عليهما السلام: از پدرانش عليهم السلام، از ابن عباس گفت: إذا كان يوم القيامة نادى مناد: ألا ليقم كل من اسمه محمد فليدخل الجنة لكرامة سميّه محمد صلى الله عليه و آله و سلم زمانى كه روز قيامت فرا رسد منادى ندا كند، آگاه باشيد هركس نامش محمد است داخل بهشت شود به احترام همنامش محمد صلى الله عليه و آله و سلم. «4

10- كارهاى روز هفتم!

10- كارهاى روز هفتم! مرسوم است روز هفتم تولد بچه، كارهاى بخصوصى را انجام مى دهند از قبيل گرد هم آئى و شادى كردن و نام گذارى و .. از نظر شريعت اسلام نيز عدد هفت و هفتم، مورد توجه قرار گرفته و دستوراتى داده شده است از جمله آن ها كارهاى روز هفتم ولادت فرزند است كه مهم ترين آنها؛

1- تراشيدن سر و به وزن آن زر و سيم (طلا و نقره) صدقه دادن است.

2- نام گذارى و انتخاب نام پسنديده و شايسته است.

3- ختنه كردن پسر كه داراى روايات و مسائل فراوان

است مانند خواندن دعاهاى مأثور و وليمه دادن و غيره.

4- عقيقه (و قربانى كردن).

5- سوراخ كردن گوش.

6- كنيه دادن مانند ابواحمد، ابومحمد، ابوعلى، اباالقاسم وغيره.

روايات در جزئيات و مسائل عقيقه زياد وارد شده است: از قبيل واجب بودن و بايد چه حيوانى باشد و به هر بچه چند تا و اينكه بزرگسالان نيز مى توانند از خود عقيقه بكنند و كيفيت دعوت همسايگان و مسائل ديگر كه براى رعايت آنها، خيلى تأكيد شده است حتى بعضى از فقهاء طراز اول مانند شيخ صدوق قدس سره عقيقه را واجب دانسته اند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام به عقيقه كردن خيلى اهميت مى دادند وتشريفات زياد قائل بودند: براى رعايت اختصار فقط به چند حديث اكتفا مى نمائيم.

1- امام رضا عليه السلام از پدرش از جعفر بن محمد عليهم السلام فرمود: أن فاطمة عقت عن الحسن و الحسين و أعطت القابلة رجل شاة و ديناراً. همانا فاطمه عليها السلام به حسنين عليهما السلام قربانى كرد و به قابله يك پاى قربانى و يك دينار عطا نمود. «1»

2- در كتاب (خصال): باسند خود از اعمش: از جعفر بن محمد عليهما السلام (در بيان

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 239

حديث شرائع الدين) فرمود: و العقيقة للولد الذكر و الأنثى يوم السابع، و يسمى الولد يوم السابع، و يحلق رأسه و يتصدق بوزن شعره ذهباً أو فضة. و عقيقه براى فرزند است پسر يا دختر، در روز هفتم نام گذارى كند و

سرش را بتراشد و به وزن مويش طلا يا نقره صدقه دهد. «1»

3- امام رضا عليه السلام از پدرش از جعفربن محمد از پدرانش از على عليهم السلام أنّه سمى الحسن يوم السابع، و اشتق من اسم الحسن الحسين، و لم يكن بينهما إلا الحمل. او روز هفتم حسن را نامگذارى كرد و از اسم حسن حسين را مشتق نمود و در ميان آن دو فقط مدت حمل (نه يا ششماه) سپرى شده بود. «2»

4- فضل بن شاذان از امام رضا عليه السلام در نامه اش به مأمون فرمود: و العقيقة عن المولود الذّكر و الأنثى واجبة، و كذلك تسميته و حلق رأسه يوم السابع، و يتصدق بوزن شعره ذهباً أو فضّة. و عقيقه از مولود پسر و دختر واجب است و همچنين است نامگذارى و تراشيدن سر در روز هفتم و به وزن موى سر طلا و نقره تصدق دادن «3

11- كيفيت تبريك گفتن نوزاد در روز هفتم

11- كيفيت تبريك گفتن نوزاد در روز هفتم تبريك گفتن براى تولد بچه: از كار هاى سنّتى كهن نژاد هاى گوناگون: و فرهنگ اقوام مختلف در جهان است: مخصوصاً در روز هفتم نوزاد، جمع شدن و شادى كردن و تبريك گفتن از سنّت هاى جا افتاده جوامع مختلف بشرى است.

1- حسين از مرازم: از برادرش گفت: مردى به أبى عبدالله عليه السلام عرض كرد: وُلد لى غلامٌ فقال: رزقك الله شكر الواهب و بارك لك فى الموهب و بلغ أشده و رزقك الله برّه براى من پسرى به دنيا آمده

است!. فرمود: خداوند به تو توفيق دهد تا شكر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 240

بخشنده را به جا آورى و بركتت دهد در فرزند هبه شده (و نو زاد را به تو مبارك گرداند) و به حد بلوغ (و توانائى) برساند و نيكى او را روزى تو نمايد. «1»

2- أبى برزة اسلمى گفت: براى حسن بن على عليهما السلام مولودى به دنيا آمد فأتته قريش فقالوا: يهنئك الفارس فقال: و ما هذا من الكلام؟ قولوا: شكرت الواهب و بورك لك فى الموهب و بلغ اللّه به أشُدّه و رزقك برّه. قريشيان او را پيش امام آوردند و گفتند اين شير مرد مباركت باد فرمود: اين چه گفتارى است؟ بگوئيد: به بخشند اش شكر گذار باش و مباركت باد (اين مولود) بخشيده شده و خداوند او را به سن بلوغ برساند و خوبى اش را روزى تو نمايد. «2»

3- بكر بن صالح: از كسى كه به او گفته از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: هنأ رجل رجلا أصاب ابناً فقال: يهنئك الفارس فقال له الحسن عليه السلام: ما علمك يكون فارساً أو راجلا؟ قال جعلت فداك فما أقول؟ قال: تقول: شكرت الواهب و بورك لك فى الموهوب و بلغ أشدّه و رزقك برّه مردى به ديگرى تولد پسرى را اين گونه تبريك گفت: اين دلير مرد مباركت باد! امام حسن عليه السلام به او فرمود: از كجا مى دانى او سوار كار شجاع مى شود يا پياده؟! گفت: فدايت شوم پس

چه بگويم؟ فرمود: مى گوئى بر تو باد شكر بخشنده اش و مباركت باد بخشيده شده و خداوند او را به سن بالابرساند و خوبى اش قسمت تو باد. «3»

حسين بن خالد گفت: از امام رضا عليه السلام پرسيدم كه در چه وقت بايد براى مولود مبارك باد گفت؟ فرمود وقتى كه امام حسن عليه السلام متولد شد جبرئيل براى تهنيت در روز هفتم نازل شد، و امر كرد آن حضرت را كه او را نام و كنيت بگذارد و سرش را

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 241

بتراشد و عقيقه بكشد و گوشش را سوراخ نمايد. «1»

در تولّد امام حسين عليه السلام جبرئيل علاوه بر اين ها دستور داد از سمت چپ سر دو گيسو گذاشتند و گوش راستش را در نرمه و گوش چپ را در بالاى گوش سوراخ كنند و در روايتى دو گيسو را در ميان سر ايشان گذاشتند و اين صحيح تر است. «2»

ابن شهر آشوب فرمود: در اكثر تفاسير وارد شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حسنين را با دو سوره (قل أعوذ) تعويذ مى كرد و به اين سبب آن دو سوره را «معوّذتين» ناميدند. «3

12- ناميدن با نام نيك

12- ناميدن با نام نيك در ناميدن اولاد با نام نيكو و زيبا، سفارش زياد شده است، پر واضح است انتخاب نام شايسته

و خوش آيند براى آدمها از صفات پسنديده و شادى آور و مسرّت آفرين است وقتى كه آدمى را در جامعه با نام پسنديده صدا بزنند خوش حال مى شود و از جواب دادن سرپيچى نمى كند.

و نام زشت و لقب نفرت آور، براى انسانها، نوعى مايه سر افكندگى و شرمندگى است، اگر با آن نام صدايش كنند از جواب دادن شرمگين و خجل مى شود، لذا والدين موظفند براى فرزندانشان نام نيك انتخاب كرده و از نام و لقب زشت بپرهيزند.

يادم هست در يكى از دهات اردبيل به ديدن خواهرم رفته بودم، يك نفر آمد و گفت حاجى آقا، آقاى شرارت آمده است از شما چند سؤال شرعى دارد!، پرسيدم مگر شرارت هم اسم كسى است؟! جواب داد بلى حاج آقا اينها سه برادرند بنام هاى شرارت و طوفان و آتش!! روزى يك نفر از علما در مسجد ما حضور داشت پدر اين

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 242

سه نفر، به پسرش شرارت گفت: شرارت برو دو برادرانت آتش و طوفان را بردار برويد در صحرا علفهاى چيده شده را، جمع آورى كنيد، آن عالم با شنيدن اين نامها باتعجب گفت: خدا لعنتت كند اى پدرى كه اين نام هارا به فرزندانت انتخاب كرده اى، اينها هرجا باشند و به هرجا بروند، جز شرارت كردن و طوفان برانگيختن و آتش زدن چيزى از دستشان بر نمى آيد!!.

1- موسى بن اسماعيل گفت: پدرم حديث كرد از پدرش از جدش جعفر بن محمد از پدرش: از جدش

علىّ بن حسين: از پدرش: از على بن أبى طالب عليهم السلام گفت:

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إنّ أوّل ما ينحل أحدكم ولده الإسم الحسن، فليحسن أحدكم اسم ولده نخستين كارخوبى كه درباره فرزند مى كنيد نام نيك است پس هريك از شما فرزندش را با نام نيك بنامد «1».

2- كتاب فقه الرضا از امام رضا عليه السلام فرمود: سمّه بأحسن الأسماء، و كَنّهِ بأحسن الكنى او را با بهترين نام ها بنام و كنيه اش را با بهترين لقب ها مكنّا كن!. «2»

3- شيخ طريحى در كتاب منتخب: در روايت بلندى در دخول نصرانى از سوى پادشاه روم به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سؤالاتى نمود حضرت از او پرسيد:" ما اسمك؟" فقلت: اسمى عبد الشمس، فقال لى:" بدّل اسمك، فإنّى اسمّيك عبد الوهاب" الخبر نامت چيست؟ گفتم: عبد شمس فرمود: نامت را عوض كن من ترا عبدالوهاب ناميدم. «3»

4- يونس: از درست از أبى الحسن موسى عليه السلام فرمود: جاء رجل إلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال يا رسول الله ما حق ابنى هذا؟ قال: تحسن اسمه و أدبه و تضعه موضعاً حسناً مردى پيش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: اى رسول خداحق اين پسرم در (گردن) من چيست؟! فرمود: نام نيك و ادب نيكو و رساندنت او را به جايگاه خوب. «4»

5- قطب راوندى در كتاب لبّ اللّباب: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من حق الولد على

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 243

الوالدين يحسن اسمه، و يحسن أدبه". از حق فرزند بر پدر و مادر اين است كه نام خوب گذارد و با ادب نيك مؤدب كند. «1»

6- موسى بن بكر: از أبى الحسن عليه السلام فرمود: أول ما يبرّ الرجل ولده أن يسميه باسم حسن، فليحسن أحدكم اسم ولده. اولين نيكى كه مرد در باره فرزندش انجام مى دهد، او را با نام نيك بنامد، و نام خوب به فرزند (انتخاب كند) و بنامد. «2»

7- عبد الله بن حسين بن زيد بن على بن حسين از پدرش از أبى عبد الله عليه السلام فرمود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: استحسنوا أسماءكم فإنكم تدعون بها يوم القيامة، قم يا فلان بن فلان إلى نورك، و قم يا فلان بن فلان لا نور لك نام هايتان را زيبا كنيد در روز قيامت شما را با آن صدا مى زنند، بلند شو اى فلانى فرزند فلانى به سوى نور خود و پاشو اى فلان بن فلانى براى تو نورى نيست. «3»

8- محمد بن سنان از يعقوب سرّاج گفت: به خدمت أبى عبد اللّه عليه السلام داخل شدم و هو واقف على رأس أبى الحسن موسى عليه السلام و هو فى المهد (فجعل) يسارّه طويلًا، فجلست حتى فرغ فقمت إليه، فقال: أدن من مولاك فسلّم، فدنوت (منه فسلّمت، فردّعلىّ (السلام بلسان.) بكلام فصيح ثم قال لى: اذهب فغيّر اسم ابنتك التى سميتها أمس، فانّه اسم يبغضه الله، و كانت ولدت لى ابنة فسميتها بالحميراء، فقال أبو عبد الله عليه

السلام: انته إلى أمره ترشد، فغيّرت اسمها (ديدم) بالاى سر أبى الحسن موسى عليه السلام كه در گهواره بود، ايستاده و با او مدت طولانى پنهانى حرف زد (و اسرار گفت)، من هم نشستم تا فارغ شد و بلند شده به سويش رفتم فرمود: به مولايت نزديك شو و سلام كن، پس نزديك شدم و سلام كردم با زبان فصيح جواب داد سپس به من فرمود: نام دخترى را كه ديروز ناميدى تغيير ده چون آن اسم را خدا دوست ندارد!،

براى من دخترى متولد شده بود و اسمش را حميرا گذاشته بودم، أبى عبداللّه عليه السلام

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 244

فرمود به دستور او عمل كن تا ارشاد شوى!، پس آن اسم را عوض كردم «1».

9- أحمد بن أشيم: گويد: به امام رضا عليه السلام گفتم: (لم يسمى) العرب أولادهم بكلب و فهد و نمر و أشباه ذلك؟ قال: كانت العرب أصحاب حرب، فكانت تهول على العدو بأسماء أولادهم، و يسمّون عبيدهم: فرج، و مبارك، و ميمون، و أشباه هذا يتيمّنون بها چرا عربها اولادشان را كلب و فهد و نمر و مانند اين ها نام مى گذارند؟! فرمود: عربها جنگجويند دشمن را با نام هاى فرزندانشان مى ترسانيدند و برده هايشان را فَرَجْ، و مبارك و ميمون و مانند اين ها مى ناميدند و با اين ها فال مى زدند «2».

10- عبد الله بن جعفر در كتاب قرب الاسناد: از حسن بن ظريف، از حسين بن علوان، از جعفر، از پدرانشان عليهم السلام

إنّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كان يغيّر الإسماء القبيحة فى الرجال والبلدان. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نام هاى زشت را در مردان و شهرها تغيير مى داد. «3

13- كراهت نام و لقب ناخوشايند!

13- كراهت نام و لقب ناخوشايند! در مقدمه فصل قبل خوانديد كه پدر و مادرها از ناميدن فرزندان خود با نام و شهرت بد پرهيز نمايند، زيرا در آينده براى روحيه آنها ضربه سختى وارد خواهد آورد و در هر شنيدن نام خود، دچار سرگيجه و اضطراب خواهند شد، لذا توصيه فراوان به كار رفته است كه در اين موارد دقت بيشترى شود!!.

1- از امام رضا عليه السلام أنه أنشد ثلاث أبيات من الشعر،- و ذكرها- قال: و قليلا ما كان ينشد الشعر، فقلت: لمن هذا؟ قال: لعراقى لكم، قلت: أنشدنيه أبو العتاهية لنفسه؟ فقال: هات

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 245

اسمه و دع عنك هذا، إنّ اللّه عزّ و جلّ يقول: (و لا تنابزوا بالألقاب «1») ولعل الرجل يكره هذا آن حضرت سه بيت شعر خواند و كم شعر انشاد مى كرد گفتم: اين شعر از كيست؟ فرمود: مال يك عراقى است! گفتم: ابوالعتاهيه اين شعر را براى من خوانده است فرمود: نامش را بياور و اين (لقب) را رها ساز خداى عزّوجلّ فرموده است لقب هاى (زشت) به همديگر

پرتاب نكنيد شايد آن مرد اين را خوش ندارد «2»

2- أحمد بن على بن أبى طالب طبرسى در كتاب (الاحتجاج): از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: لا خير فى اللقب، إن الله يقول فى كتابه: (ولا تنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الإيمان) در لقب (زشت) خيرى نيست خداوند در كتابش (قرآن) مى فرمايد: «به همديگر لقب قبيح ندهيد چه بد است بد زبانى بعد از ايمان «3»

14- استحباب ناميدن با نام پيامبران و ائمه عليهم السلام و ...

14- استحباب ناميدن با نام پيامبران و ائمه عليهم السلام و ... 1- أبى جعفر عليه السلام فرمود: أصدق الأسماء ما سُمّى بالعبودية، و أفضلها (و أفضلهما) أسماء الأنبياء راست و درست ترين نامها آن است كه با عبوديت ناميده شود و بهترينش نامهاى پيامبران است. «4»

2- ابن ميّاح از فلان ابن حميد: او از أبا عبد الله عليه السلام درباره نام فرزندش مشورت فرمود: سمّه إسماً «5» من العبودية، فقال: أىّ الأسماء هو؟ قال: عبد الرحمن براى او

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 246

نامى از عبوديت بگذار، پرسيد آنها كدام است؟ فرمود (مثلًا) عبد الرحمن «1».

3- على عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ما من أهل بيت فيهم اسم نبىّ إلّا بعث اللّه عزّ و جلّ إليهم ملكاً يقدّسهم بالغداة و العشى هر خانه اى كه در آن نام پيغمبرى باشد

خداى عزّوجلّ فرشته اى را به سوى آنها مى فرستد بامداد و شبانگاه آنها را تقديس مى كند!. «2»

4- در كتاب جعفريات، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نعم الأسماء عبد اللّه و عبد الرحمن، الأسماء المعبدة الخبر چه خوب است عبدالله و عبدالرحمان نامهاى بندگى. تا آخر خبر «3».

5- عياشى در تفسيرش: از ربعى بن عبد الله گفت: قيل لأبى عبد الله عليه السلام: جعلت فداك، إنّا نسمّى بأسمائكم و أسماء آبائكم، فينفعنا ذلك؟ فقال: إى والّله، و هل الدين إلا الحبّ و البغض! قال اللّه: (إن كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم) به ابا عبداللّه عليه السلام گفته شد فدايت شوم ما با نامها و نامهاى پدران شما ناميده مى شويم آيا براى ما نفعى دارد؟! فرمود: بلى به خدا قسم آيا دين با دوست داشتن و دشمن بودن نيست خداوند فرمود: «بگو اگر خدا را دوست مى داريد پس از من تبعيت كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد. «4»

6- كتاب دعائم الاسلام، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إذا كان اسم بعض أهل البيت اسم نبىّ، لم تزل البركة فيهم وقتى كه نام بعضى از اهل خانه نام پيغمبر باشد مدام بركت در (زندگى) آنهاست. «5»

7- على بن عيسى در كشف الغمة: از دلائل حميرى از جعفر بن محمد قلانسى گفت: برادرم محمد به أبى محمد عليه السلام در روزهائى كه زنش حامله و نزديك وضع حملش بود نوشت: أن يدعو الله أن يخلّصها و يرزقه ذكراً و يسمّيه، فكتب يدعو الله

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 247

بالصلاح و يقول: رزقك الله ذكراً سويّاً، و نعم الإسم محمداً و عبد الرحمن فولدت- إلى أن قال- فسمى واحدا محمد، و الاخر صاحب الزوائد عبد الرحمن. كه دعا كند عيالش از اين زايمان خلاص شود و پسرى به او روزى نمايد و نامش را هم بگذارد (امام عليه السلام به او نوشت) خدا را به هرچه مصلحت است بخواند و فرمود: خداوند به تو پسر سالم روزى كند و چه خوب است نام محمد و عبد الرحمن، پس خانمش دوقلو وضع حمل نمود نام يكى را محمد و ديگرى را صاحب بركات هاى زياد عبدالرحمن ناميد. «1

15- نام گذارى با نام على

15- نام گذارى با نام على 1- عبد الرحمن بن محمد عرزمى گفت: معاوية مروان بن الحكم را به مدينة فرمانروا كرد وأمره أن يفرض لشباب قريش، ففرض لهم، فقال على بن الحسين عليه السلام:

فأتيته فقال: ما اسمك؟ فقلت: على بن الحسين، فقال: ما اسم أخيك؟ فقلت: على، فقال:

على و على، ما يريد أبوك أن يدع أحدا من ولده إلا سمّاه عليّاً؟! ثم فرض لى، فرجعت إلى أبى فأخبرته، فقال: ويلى على ابن الزرقاء دباغة الأدم، لو ولد لى مائة لأحببت أن لا أسمى أحدا منهم إلا عليّاً او را مأمور نمود براى جوانان قريش چيزى بدهد او هم واجب كرد (قريشيان مى آمدند و

عطاى خود را دريافت مى كردند) على بن حسين عليهما السلام فرمود من هم آمدم پرسيدنامت چيست؟! گفتم: على بن حسين، گفت اسم برادرت؟ گفتم على، گفت: (چقدر) على على پدرت هيچ كدام از بچه هايش را رها نمى ساخت مگر اينكه نامش را على بگذارد! سپس سهم مرا نيز داد و برگشتم و جريان را به پدرم گفتم: فرمود: واى بر پسر زرقاء دباغه پوست «2» اگر صد پسر براى من متولد شود همه آنها را على مى نامم!. «3

16- استحباب نامهاى احمد و حسن و حسين و ...

16- استحباب نامهاى احمد و حسن و حسين و ... 1- سليمان جعفرى گفت: شنيدم أبا الحسن عليه السلام مى فرمود: لا يدخل الفقر بيتا فيه اسم محمد أو أحمد أو على أو الحسن أو الحسين أو جعفر أو طالب أو عبد الله أو فاطمة من النساء. فقر (و ندارى) داخل نمى شود به خانه اى كه در آن نام هاى محمد و احمد و على و حسن و حسين و جعفر و حمزه و طالب و عبدالله يا از زنها فاطمه، باشد. «1»

2- ابن القداح: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: جاء رجل إلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال: (يا رسول الله) ولد لى غلام، فماذا أسميه؟ قال: (سمّه) بأحب الأسماء إليّ: حمزة مردى پيش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد اى رسول خدا براى من پسرى متولد شده است نامش چه بگذارم؟! فرمود: با دوست داشتنى ترين نام براى من، «حمزه» بنام «2».

3-

صفوان: سندش را مى رساند به أبى جعفر يا أبى عبد الله عليهما السلام فرمود: هذا محمد أذن لهم فى يس؟ يعنى التسمية، و هو اسم النبى صلى الله عليه و آله و سلم اين محمد اذن داده شده است در يس يعنى ناميدن به آن و آن نام پيغمبر است «3»

17- انتخاب كُنْيه و شهرت

17- انتخاب كُنْيه و شهرت 1- معمر بن خثيم: گويد: أبو جعفر عليه السلام: به من فرمود: ما تكنى؟ قال: ما اكتنيت بعد، و مالى من ولد و لا امرأة و لا جارية، قال: فما يمنعك من ذلك؟ قال: قلت: حديث بلغنا عن على عليه السلام قال: من اكتنى وليس له أهل فهو أبو جعر «4»، فقال أبو جعفر عليه السلام: شوه، ليس هذا

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 249

من حديث على عليه السلام: إنا لنكنّى أولادنا فى صغرهم مخافة النبز «1» أن يلحق بهم كنيه ات چيست؟ گفتم: تا به حال كنيه نگرفته ام! و بچه و زن و كنيز هم ندارم تا با نام آنها مكنّا شوم، فرمود: چه چيزى مانع از لقب گرفتنت شده است؟، گفتم: حديثى كه از على عليه السلام به من رسيده است هر كهِ كسى را ندارد با آن شهرت بگيرد، او دم بريده است! ابو جعفر عليه السلام فرمود: چه زشت (و بد ريخت!) اين از حديث على

عليه السلام نيست ما (حتى) اولاد كوچكمان را لقب (خوب) مى دهيم از ترس اينكه لقب بد به آنها داده شود «2»

18- لقب با نام پسر

18- لقب با نام پسر 2- نوفلى: از سكونى: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: من السنّة و البرّ أن يكنّى الرجل باسم ابنه از سنت (پيامبر) و نيك است كه مرد با نام پسرش لقب بگيرد. «3

19- لقب بانام پدر

19- لقب بانام پدر 1- نوفلى: از سكونى، از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: من السنّة والبرّ أن يكنّى الرجل باسم أبيه از سنت (پيامبر) و نيك است كه مرد بانام پدرش لقب بگيرد. «4

20- كراهت ناميدن با نام ..

20- كراهت ناميدن با نام .. 1- حماد بن عثمان: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم دعا بصحيفة

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 250

حين حضره الموت يريد أن ينهى عن أسماء يتسمى بها، فقبض و لم يسمها، منها الحكم و حكيم و خالد و مالك، و ذكر أنها ستة أو سبعة مما لا يجوز أن يتسمى به. رسول خدا هنگام مرگش، صحيفه اى خواست، اراده كرده بود از نام هائى نهى كند كه با آنها ناميده نشوند، قبض روح شد و نناميد، از آنها بود حكم و حكيم و خالد و مالك و ذكركرد كه شش يا هفت نام است كه جايز نيست با آنها نام گذارى شود «1».

2- محمد بن مسلم: از أبى جعفر عليه السلام فرمود: إن أبغض الأسماء إلى الله حارث و مالك و خالد مبغوض ترين نامها برخدا حارث و مالك و خالد است.

«2»

3- قبلًا در حديث جابر از أبى جعفر عليه السلام گذشت كه فرمود: إنّ الشيطان إذا سمع منادياً ينادى باسم عدوّ من أعدائنا اهتزّ و اختال. همانا شيطان وقتى كه مى شنود منادى با نام دشمن ما ندا مى كند حركت كرده به خود مى بالد (و مى رقصد). «3»

4- جابر: از أبى جعفر عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بالاى منبر فرمود: ألا إنّ خير الأسماء: عبد الله و عبد الرحمن و حارثة و همام، و شرّ الأسماء: ضرار و مرّة و حرب و ظالم آگاه باش بهترين نام ها عبدالله و عبدالرحمن و حارثه و همام است و بدترين نام ضرار و مرّة و حرب است. «4»

5- على بن عطية گفت: أبو عبد الله عليه السلام به عبد الملك ابن أعين فرمود: كيف سميت ابنك ضريساً؟ قال: كيف سماك أبوك جعفراً؟ قال: إن جعفراً نهرٌ فى الجنة، و ضريس اسم شيطان چگونه پسرت را به نام ضريس ناميدى؟ گفت: چگونه پدرت تورا جعفر ناميد؟! فرمود: جعفر نام نهرى است در بهشت اما ضريس اسم شيطان است. «5

21- كراهت كنيه بانام دختر و ...

21- كراهت كنيه بانام دختر و ... 1- ابن بكير: از زرارة گفت: شنيدم أبا جعفر عليه السلام مى فرمود: إنّ رجلًا كان يغشى على بن الحسين عليه السلام و كان يكنّى: أبا مرّة، فكان إذا استأذن عليه يقول أبو مرّة بالباب، فقال له على بن الحسين عليهما السلام: بالله إذا جئت (إلىّ ثانياً) فلا تقولنّ أبو

مرة مردى كه به او ابامرة مى گفتند: خدمت على بن حسين رفت و آمد مى كرد و هر وقت اجازه مى خواست مى گفت: ابو مرة دم در است، حضرت به من فرمود: ترا خدا هر وقت دوباره آمدى ابداً نگو ابومرة!. «1»

2- سكونى: از أبى عبد الله عليه السلام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نهى عن أربع كنىٍّ: عن أبى عيسى، و عن أبى الحكم، و عن أبى مالك و عن أبى القاسم، إذا كان الإسم محمدا از چهار كنيه (لقب) نهى نمود، ابى عيسى، ابى حكم، ابى مالك و از ابى القاسم اگر اسمش محمد باشد «2»

22- بوسيدن اولاد از روى مهربانى

22- بوسيدن اولاد از روى مهربانى در دوران زندگى خود فراوان ديده ايم كه اولاد بعد از بزرگ شدنشان: اگر هم تمام مواهب زندگى را برايشان فراهم نمائيم و دنيا را در اختيارشان قرار دهيم: باز مرتباً از ما والدين خود گله دارند كه شما براى ما از هرگونه اظهار محبّت و دوستى دريغ كرده و ما را از معناى عشق و علاقه و دوست داشتن، محروم نموده ايد؛

در پاسخ هرچه به آنها گفته مى شود: باباجان ما براى فراهم كردن وسايل آسايش شما از هيچ چيز فرو گذار نشده ايم و چه چيزى را در زندگى شما كم گذاشته ايم؟!!؛

نا باورانه مى شنويم كه قاطعانه جواب مى دهند پدر يا مادر! قسمت مادى زندگى يك طرف قضيه است ولى قسمت مهم آن ابراز علاقه و بوسيدن و ايجاد دوستى و

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 252

رفاقت با فرزندان است، ما محبت و رفاقت و دلگرمى روانى مى خواهيم نه ثروت نه مال و منال، زيرا روح زنده و روان شاد و سرشار از عشق، همه مشكلات زندگى را براى آدمى هموار و آسان مى كند و اگر زندگى از محبت و عشق خالى باشد، به هيچ نمى ارزد وو ...

امثال اين سخن ها و گفتارها را از اعضاى خانواده خود و ديگران، فراوان شنيده ايم، حالا تابحال در باره اين گونه مطالب و زير سؤال رفتن ها، كمى به خود زحمت داده، منصفانه و دور از غرور پدرانه و بزرگ مآبانه، فكرى كرده و كلاهمان را قاضى كرده ايم كه آخر اينها از ما غير از يك مثقال دوستى و محبت و يك گِرَم رفاقت و همرنگى، چه ميخواهند و چه مطالبه مى كنند؟!.

آيا پيرامون كلمات بيرون آمده از حلقوم آنها دقت نموده ايم با چه سوز دل، با گريستن و نگاه پر معنا و ملتمسانه و با قهر و آشتى: انتظار چه چيزى را دارند؟!.

آيا گفتن يك كلمه (عزيزم، دوستت دارم، فدات شوم، تو روح منى، تو سرمايه و پشتوانه زندگى منى وو ..) خيلى خرج دارد و زحمت زياد مى برد؟!!.

آيا دين و آئين و بزرگان و پيشوايان ما، چگونه زيستن و معاشرت كردن و چه نوعى برخورد نمودن با اعضاى خانواده و با اهل و عيال و حتّى با افراد جامعه را، به مانياموخته اند و درس زندگى نداده اند؟!.

آياها و چراهاى دوران زندگى و چگونه

زيستن و سپرى نمودن عمر گرانمايه را با افراد تحت سرپرستى خود و همچنين با اشخاص دور و نزديك، فراوان است و آن سرش ناپيدا؛

در ميان آذرى زبانها مثلى است چكيده تمامى گفته هاى بالا در آن نهفته است «من قزل طشتى نيلورم ايچينده قان قوسام» (من طشت زر را مى خواهم چكار كه در توى آن، خون بالا آورم!!).

عزيزان با دقت در كيفيت معاشرت و مباشرت با افراد خانواده مخصوصاً با اولاد را، در اين كتاب كه كمتر از يك هزارم دستورات دينى ماست، با دقت خوانده و در حاشيه و متون زندگى خود تجديد نظر كرده و پاره هاى تن خود را زير بال و پر خود

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 253

بگيريم و بايك بوسه كوچك بر لبان نازكتر از گل آنها و يا برگونه شيرين تر از عسل آنها، نهال دوست داشتن را در دل آنان بكاريم و خوشحالشان كنيم لطفاً به زواياى روايات ذيل دقت نماييد.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اكثروا من قُبلة أولادكم فانّ لكم بكل قُبلة درجة فى الجنة مسيرة خمسمائة عام بوسيدن اولادتان را زياد كنيد همانا براى شما به هر بوسيدن درجه اى در بهشت هست كه (مساحتش به اندازه) پانصد سال راه است. «1»

2- گفته شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم: كان يقبّل الحسن بن على عليهما السلام فقال الأقرع ابن حابس: انّ لى عشرة من الولد ما قبّلت احداً منهم، فقال

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: من لا يرحم لا يرحم حسنين عليهما السلام را مى بوسيد (مردى به نام) اقرع بن حابس گفت: من ده تا بچه دارم حتى يكى از آنهارا نبوسيده ام!، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هركس رحم نكند به او رحم نمى كنند. «2»

3- حسن بن على بن يوسف ازدى: از مردى از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: جاء رجل إلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال: ما قبّلت صبيّاً قط، فلما ولى قال رسول الله: هذا رجل عندى أنه من أهل النار. مردى به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: من (تابحال) ابداً بچه اى را نبوسيده ام! وقتى كه برگشت حضرت فرمود: اين مردى است كه نزد من از اهل آتش است. «3»

4- در حديث فضل بن ابى قرّة آمده است رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من قبّل ولده كتب اللّه له حسنة هركس فرزند خود را ببوسد به او حسنة نوشته مى شود. «4»

5- ابى الصباح مولى آل سام از ابى عبداللّه عليه السلام فرمود: ليس القُبلة على الفم الّا

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 254

للزّوجة (أ) والولد الصغير نيست بوسيدن دهان مگر به همسر و بچه كوچك است. «1»

6- قطب راوندى در لب اللباب: مرسلًا: كان لعلى بن أبى طالب عليه السلام ابن و بنت، فقبّل الإبن بين يدى البنت، فقالت: أتحبّه

يا أبه؟! قال:" بلى" قالت: ظننت أنك لا تحب أحدا من دون اللّه، فبكى ثم قال:" الحبّ للّه، و الشفقة للأولاد على بن أبى طالب عليه السلام دختر و پسرى داشت، پسرش را جلوى چشم دخترش بوسيد، دختر گفت: پدر او را دوست دارى؟! فرمود: بلى، گفت: من گمان مى كردم تو جز خداوند كسى را دوست نمى دارى؟! حضرت گريست و فرمود: (دخترم) دوست داشتن مخصوص خداست و مهربانى براى اولاد است. «2

23- شاد نمودن اولاد

23- شاد نمودن اولاد 1- فضل ابن أبى قرة: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من قبّل ولده كتب الله عزّ و جلّ له حسنة، و من فرّحه فرّحه الله يوم القيامة، و من علّمه القرآن دُعِىَ بالأبوين فيكسيان حلّتين يضيئ من نورهما وجوه أهل الجنة هركس بچه اش را ببوسد خداى عزّوجلّ براى او حسنه مى نويسد و هركس او را شاد كند خداوند روز قيامت او را شاد مى نمايد و كسى كه به او قرآن تعليم نمايد والدينش را مى خواهند و دو لباس مى پوشانند كه از نور آن روهاى اهل بهشت روشن مى شود. «3

24- احترام به اولاد

24- احترام به اولاد تربيت اولاد از وظايف مهم والدين و به بار آوردن صحيح آنها آمال و آرزوى هر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 255

انسان است، پرواضح و روشن است نحوه برخورد و افت و خيز بااولاد، در روحيه آنها اثرات مثبت و منفى مى گذارد و با آن شيوه و مسير بزرگ خواهند شد لذا دستور اكيد داده شده است بايد به گفتار و كردار و رفتار اولاد بها داده و

ارزش قائل شد تا آنها نيز با آن تربيت، خو گرفته و نشو و نما كنند!.

1- از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده است فرمود:" اكرموا اولادكم، و أحسنوا آدابهم اولادتان را گرامى بداريد و آدابشان را زيبا سازيد. «1»

2- مكارم الأخلاق از (المحاسن) نقل كرده است اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: أكرموا أولادكم و أحسنوا آدابهم يغفر لكم. فرزندانتان را گرامى داريد و آداب شان را خوب كنيد تا بخشوده شويد. «2»

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إذا سمّيتم الولد فأكرموه و أوسعوا له فى المجلس و لا تقبحوا له وجهاً وقتى كه فرزند را نام گذارى كرديد، او را گرامى بداريد و در مجلس براى او جا باز كنيد و بااو با قيافه زشت روبرو نشويد (و به آنها روى ترش نشان ندهيد). «3

25- نيكى به اولاد نيكى به والدين است

25- نيكى به اولاد نيكى به والدين است 1- فقه الرضا عليه السلام فرمود: از عالم عليه السلام روايت مى كنم: أنّه قال لرجل: ألك والدان؟

فقال: لا، فقال: ألك ولد؟ فقال: نعم، قال له: برّ ولدك يحسب لك برّ والديك، و روى أنه قال: برّوا أولادكم و أحسنوا إليهم، فانّهم يظنّون أنّكم ترزقونهم، و روى أنه عليه السلام قال: انّما سمّوا الأبرار، لأنّهم برّوا الاباء و الأبناء. او به مردى فرمود: آيا پدر و مادر دارى؟ گفت:

نه، آيا فرزند دارى؟ گفت: بلى، فرمود: به فرزندت نيكى كن كه برايت ثواب نيكى به والدين حساب مى شود؛

و روايت شده است آن حضرت فرمود: به فرزندانتان نيكى كنيد و خوبى نمائيد، زيرا به گمان آنها شما روزى دهنده آنهائيد؛ و روايت

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 256

شده است فرمود: به ابرار، ابرار گفتند: چون آنها به پدران و فرزندان خود نيكى مى كردند. «1»

2- محمد بن على بن حسين از امام صادق عليه السلام فرمود: برّ الرجل بولده برّه بوالدين نيكى مرد به فرزندش نيكى به والدين خود است. «2»

3- أبى طالب (سند به) أبى عبد الله عليه السلام رسانده گفت: قال له رجل من الأنصار: من أبرّ؟ قال: والديك، قال: قد مضيا، قال: برّ ولدك. مردى از انصار از آن حضرت پرسيد به كهِ خوبى كنم؟! فرمود: به والدينت، گفت: آنها درگذشته اند، فرمود: به اولادت نيكى كن «3»

4- ابن أبى عمير: از كسى كه به او نقل كرده از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إن الله ليرحم العبد لشدّة حبّه لولده. همانا خداوند به اندازه محبت بنده نسبت به اولادش رحم مى كند! (يعنى ميزان رحم خدا در اندازه مهربانى شخص نسبت به فرزندانش است). «4»

5- يونس بن رباط: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رحم الله من أعان ولده على برّه، قال: قلت: كيف يعينه على برّه؟ قال: يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لا يرهقه و لا يخرق به «5» فليس بينه و بين أن يصير فى حد من حدود الكفر إلا

أن يدخل فى عقوق أو قطيعة رحم، ثم قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم الجنة طيبة طيبها الله و

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 257

طيب ريحها يوجد ريحها من مسيرة ألفى عام و لا يجد ريح الجنة عاق و لا قاطع رحم و لا مرخى الازار خيلاء خدا رحمت كند كسى را كه در صالح بودن اولادش كمك نمايد گفتم: چگونه كمك نمايد؟ فرمود: (كارهاى) آسانش را بپذيرد و از سختى ها در گذرد (و كم او را زياد ببيند با او كنار آيد و از وادار كردن به سختى در گذرد) بالاتر از توانش به او تحميل نكند و به احمقى نسبت ندهد (و پرده درى نكند) پس ميان او و وارد شدن در مرز كفر، فاصله اى نيست مگر با عاق بودن و قطع رحم نمودن، سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود بهشت پاك است و خدا بوى آن را پاك گردانيده و بوى آن از فاصله دو هزار سال استشمام مى شود اما عاق والدين و قاطع رحم و بد شلوار (و دامنكشان متكبر)، به آن (نمى رسد و) پيدا نخواهد كرد. «1

26- اولاد جگرها و اميران ماهستند!

26- اولاد جگرها و اميران ماهستند! در روايت ذيل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اولاد چه تعبير زيبا مى

برد و با جمله مختصر و مفيد، ماهيت آنها را مى شناساند، بچه در سنّ كوچكى مرتب دستور مى دهد و اوامر پشت سرهم صادر مى فرمايند (فلان چيز را مى خواهم و آن را نمى خواهم و اين را بخر و آن را نخر وو ... وقتى كه بزرگ شدند به دشمنى شروع مى كنند! به حرف گوش نمى دهند و هيچ چيز سرشان نمى شود از هر بى سر و پائى اطاعت مى كنند اما به پدر و مادر تمرد كرده و دشمنى مى ورزند؛ در قرآن كريم به اين گونه اولاد اشاره مى كند و مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از زنان و فرزندانتان دشمنانى برايتان هست (از شر) آنها در حذر باشيد!!». «2»

1- جامع الاخبار: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: أولادنا أكبادنا، صغراؤهم أمراؤنا، و

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 258

كبراؤهم اعداؤنا، فان عاشوا فتنونا، و ان ماتوا أحزنونا اولاد ما جگرهاى ماهستند كوچكشان اميران (و فرماندهان) ما و بزرگشان دشمنان مايند اگر زنده بمانند مارا فريب مى دهند و اگر مردند ما را غمگين مى نمايند. «1

27- اگر وعده اى به بچه ها داديد عمل كنيد

27- اگر وعده اى به بچه ها داديد عمل كنيد وفا به عهد و عمل به وعده از صفات پسنديده انسانى است كه در قرآن كريم نيز در چندين آيه به آن امر فرموده است

مخصوصاً وعده اى كه به بچه داده شود و عهدى كه با آنها بسته گردد، بايد حتماً عمل شود، هم آنها خصلت وفا به عهد را ياد بگيرند و تربيت شوند و هم احساساتشان جريحه دار نشود و هم والدين بد قول شناخته نشوند به حديث هاى ذيل توجه فرمائيد.

1- كليب صيداوى گويد: أبو الحسن عليه السلام به من فرمود: إذا وعدتم الصبيان ففوا لهم فإنهم يرون أنكم الذين ترزقونهم إن الله عزوجل ليس يغضب لشئ كغضبه للنساء والصبيان. وقتى كه به بچه ها وعده اى داديد، وفا كنيد به گمان آنها شما به آنها روزى مى دهيد، خداوند عزّوجلّ به چيزى مانند (خلاف وعده كردن به) زن و بچه غضب نمى كند. «2»

2- الجعفريات: باسند خود از جعفر بن محمد: از پدرش: از جدش علىّ بن حسين از پدرش: از على بن أبى طالب عليهم السلام، گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إذا واعد أحدكم صبيّه فليُنجز وقتى كه كسى به بچه اش وعده اى داد حتماً عمل كند. «3»

3- عبد الله بن محمد بجلى: از أبى عبد الله عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: أحبّوا الصبيان و ارحموهم و إذا وعدتموهم شيئاً ففوا لهم فإنهم لا يدرون (لايرون) إلا أنكم

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 259

ترزقونهم. بچه ها را دوست داريد و به آنها رحم (و مهربانى) كنيد و اگر وعده اى داديد وفا نمائيد، آنها چيزى به خيالشان نمى رسد مگر اينكه شما به آنها

روزى مى دهيد. «1

28- بازى هماهنگ با اولا

28- بازى هماهنگ با اولاد! بازى با بچه ها و اداى بچه در آوردن براى تشويق اولاد و باز نمودن فكر آنها و كمك كردن به درك آنها و ايجاد علقه محبت: خيلى مؤثّر است، هيچ وقت به آنها بزرگى و فخر فروشى نشود و بايد با رفتارهاى بچه گانه با آنها روبرو شد تا آنها از بازگو كردن و بيان مافى الضمير خود نترسند و خود دارى نكنند؛

به طور خلاصه بايد با بچه ها رفيق و دوست باشيم تا با جلب محبت و علاقه بى آلايش آنها، اخلاقياتشان را بپرورانيم تا اين رفتارها در آينده آنها مثمر ثمر شود.

1- يعلى عامرى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم: بيرون آمد به طعام (و مهمانى كه) دعوت شده بود فإذا هو بحسين عليه السلام يلعب مع الصبيان، فاستقبل النبى صلى الله عليه و آله و سلم أمام القوم ثم بسط يديه، فطفر الصبى هاهنا مرّةً و هاهنا مرّةً، و جعل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يضاحكه حتى أخذه، فجعل احدى يديه تحت ذقنه، و الأخرى تحت قفاه، و وضع فاه على فيه و قبله ... الخبر ناگهان حسين عليه السلام را ديد كه با بچه ها بازى مى كند، پس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به جلوى او آمد و سپس دستان مباركش را به زمين گسترد بچه از اينجا و آنجا مى پريد و رسول خدا صلى الله

عليه و آله و سلم او را مى خندانيد تا اينكه او را گرفت و يك دستش را زير چانه و ديگرى را پشت سرش قرار داد و دهانش را به دهان او گذاشت و بوسيد .... تاآخرخبر. «2»

2- ابن شهر آشوب در المناقب: از ابن حماد: ازپدرش گفت: أنّ النبى صلى الله عليه و آله و سلم برك

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 260

للحسن و الحسين عليهما السلام (فحملهما) و خالف بين أيديهما و أرجلهما، و قال: نعم الجمل جملكما. به درستى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم (مانند شتران جلوى) حسنين زانو زد و آنها را برداشت و دست و پاهايشان باز كرد و فرمود: چه شتر خوبى داريد شما!!. «1»

3- ابن فضّال: از أبى جميلة: از سعد بن طريف: ازاصبغ بن نباتة گفت: قال أمير المؤمنين عليه السلام: من كان له ولد صبا. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: هركس بچه دارد بچگى كند (واداى آنها را در آورد). «2».

4- محمدبن على بن حسين از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من كان عنده صبىّ فليتصاب له هركس نزد خودش بچه دارد با او بچگى كند. «3

29- استغفار والدين مايه مغفرت است

29- استغفار والدين مايه مغفرت است درخواستها و دعاها و حتّى نفرينهاى والدين به سرعت به هدف مى خورد لذا بايد در

رفتار با آنها دقت كافى نموده و سعى شود كه هميشه رضايتشان جلب و وسيله آرامش آنها را فراهم كرد و از نفرين آنها به شدت پرهيز نمود.

1- كعب الاحبار گويد: وجدنا فيما أوحى الله تعالى إلى موسى بن عمران عليه السلام: يا موسى من استغفر له والده أو أحدهما، غفرت له ذنوبه اين مطلب را در ميان چيزهائى كه خداى تعالى به حضرت موسى عليه السلام وحى نموده است پيدا كرديم اى موسى براى هركس والدينش يا يكى از آنها، طلب بخشش كند گناهانش را بر او مى بخشم. «4»

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در ضمن حديثى فرمود: انّ اللّه يوصيكم بأبنائكم، و ذوى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 261

أرحامكم، الأقرب فالأقرب. الخ خداوند در باره اولادتان و ارحام نزديك و نزديك ترتان وصيت (به نيكى) مى كند تا آخر خبر. «1

30- ثواب برده آزاد كردن در نگاه پدر به اولاد

30- ثواب برده آزاد كردن در نگاه پدر به اولاد اخذ ثواب و عقاب به نيت و اخلاص بستگى دارد و پيامد يك امر قلبى است، اگر انسان در كارهايش ظاهرساز و رياكار باشد، به هيچ وجه از آن نتيجه مثبت نخواهد گرفت و اگر همه اعمالش را با نيت پاك انجام دهد، به پاداش نيك خواهد رسيد، حتى مى تواند از نوشيدن آب و خوردن غذا كه از

ضروريات طبيعى زنده ماندن است، براى خود ثواب متوجه نمايد مثلًا آب و غذا را به نيت اينكه قدرت و توان بدنى اش را حفظ نمايد تا به عبادت پروردگار بپردازد و اوامر الهى را به كار بسته و از نواهى اش پرهيز نمايد و به مسئوليت خانوادگى اش برسد، يا با نظر انداختن به صورت فرزندان كه يك مسئله فطرى است با اين نيت كه اين نعمت خداست و او را خداشناس و موحّد تربيت خواهم كرد و يك مسلمان واقعى به بار خواهم آورد و با دلخوشى و مسرّت با آنها برخورد كند و به روى آنها نگاه محبّت آميز نمايد، اجر و ثواب عايدش خواهد شد و نتيجه خوبى خواهد گرفت: حتّى ازدواج و انتخاب همسر كه از مسائل حادّ و مهم غريزه جنسى و يك طرف زندگى است را با نيت و قصد اينكه اين كار را به خاطر دورى از حرام و حراست از ايمان و تحويل فرزند سالم به جامعه انجام دهد، به اجر و ثواب نايل خواهد شد وو ...

1- موسى بن اسماعيل بن موسى بن جعفر، ازپدرانش عليهم السلام: گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إذا نظر الوالد إلى ولده فسرّه، كان للوالد عتق نسمة، قيل: يا رسول الله، و ان نظر ستين و ثلثمائة نظرة، قال: اللّه (تعالى) أكبر هرگاه پدر به بچه اش نگاه كند و او را خوشحال نمايد براى پدر ثواب بنده آزاد كردن است، گفته شد اى رسول خدا

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 262

اگرچه سيصد و شصت مرتبه هم باشد؟ فرمود: خداى تعالى بزرگ است (يعنى اين پاداش در نظر ما بزرگ است ولى براى خداخيلى كوچك است و ناچيز). «1»

2- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نظر الوالد إلى ولده حبّاً له عبادة نگاه محبت آميز پدر به فرزندش عبادت است «2».

31- مسئوليت در برابر فرزند

31- مسئوليت در برابر فرزند 1- حسن بن على بن شعبة در كتاب تحف العقول: از امام سجاد عليه السلام در فراز 23 رساله حقوق روايت كرده است آن حضرت فرمود: وأما حق ولدك، فتعلم أنه منك و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شرّه، و انّك مسئول عمّا ولّيته من حسن الأدب و الدّلالة على ربّه، و المعونة (له) على طاعته «3» فيك و فى نفسه، فمثاب على ذلك و معاقب، فاعمل فى أمره عمل المتزيّن بحسن أثره عليه فى عاجل الدنيا، المعذور إلى ربّه فيما بينك و بينه، بحسن القيام عليه و الأخذ له منه و لا قوة إلا بالله. و اما حق فرزندت پس بدان او از خودت است و در دنيا خوبى و بدى اش با تو شناخته مى شود و اينكه تو مسئوليت دارى در قبال آنچه كه به اوتحويل داده اى از حسن ادب و راهنمائى بر خداشناسى و يارى كردن در چگونگى اطاعت نمودن از تو و در عمل كردن به وظيفه خودش، و اينكه بر اين كارها ثواب مى برد، يا

عقاب مى شود، پس در كار او عمل كسى را انجام بده كه در دنيا با عمل نيك، زينت داده شده است و با حسن قيام به وظايف محوّله فيما بين تو و فرزندت از سوى او در پيش خدا معذور شوى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 263

وقدرتى نيست مگر براى خدا!. «1»

32- عاق اولاد بودن!

32- عاق اولاد بودن! دين مقدس اسلام در تمام احكام و تكاليف جوامع بشرى، رعايت عدالت را در نطر گفته و واجب كرده است: هيچ وقت دست و پاى كسى را بسته به زير چكمه هاى ديگرى قرار نمى دهد تا هرچه دلبخواهش هست، رفتار نمايد، مثلًا در مسائل زن و شوهر و والدين با اولاد، همسايه با همسايه و دهها مسايل ديگر، حقوق متقابل قرار داده و يك طرفه قضاوت نمى كند و جانب يكى را گرفته و ديگرى را لِهْ نمى نمايد براى مرد در برابر زن و براى زن در برابر مرد و همچنين براى اولاد در مقابل والدين و براى والدين در مقابل اولاد وظايفى تعيين كرده است كه بايد هركس به وظايف خود عمل كرده و راه خود راطى نمايد؛

پس با توجه به مطلب فوق، و استفاده از روايات وارده عقوق بر دو نوع است؛

1- عاق والدين بودن اولاد؛

2- عاق اولاد بودن والدين!؛

مسائل عاق والدينى اولاد و معناى آن در فصلهاى گذشته اجمالًا بيان

گرديد، اما عاق ولد بودن چگونه متصور است اگرچه جمله (عاق ولد) در اذهان، نامأنوس و جا نيفتاده است ولى در زبان روايات هم از آن به عقوق تعبير شده است!.

پس وظائفى كه والدين در قبال اولاد دارند بايد به آنها عمل نمايند، چنانكه در انجام هر كدام از آنها قصور نمايند، عاق ولد محسوب مى شوند زيرا در مقابل اجراى تك تك آنها مسؤليت دارند.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على يلزم الوالدين من ولدهما ما يلزم لهما من عقوقهما اى على لازم مى شود بر والدين از جهت عاق شدن نسبت به بچه هايشان آنچه كه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 264

بر اولاد لازم شده از عاق بودن (بر والدين شان). «1»

2- موسى بن اسماعيل گفت: حديث كرد مرا پدرم ازپدرش از جدش جعفر بن محمد: از پدرش از جدش على بن حسين: ازپدرش از على بن أبى طالب (عليهم السلام) گفت:" رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يلزم الوالدين من العقوق بولدهما (لولدهما)، ما يلزم الولد بهما (لهما) من عقوقهما لازم مى آيد بر والدين از عاق اولاد بودن آن مقدار كه به اولاد لازم است عاق والدين نشوند (يعنى به اندازه مساوى در برابر همديگر مسؤليت دارند). «2»

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يلزم الوالدين من العقوق لولدهما إذا كان الولد صالحاً مؤمناً ما يلزم الولد لهما لازم مى شود بر والدين از

جهت عاق شدن نسبت به بچه هايشان اگر فرزند صالح مؤمن باشد، آنچه كه بر اولاد لازم شده از عاق بودن (بر والدين شان). «3»

4- سكونى از ابى عبداللّه از پدران گرامى اش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مانند روايت بالا را با اين تعبير فرمود: من العقوق لولدهما اذا كان الولد صالحاً از عاق ولد بودن است اگر فرزند صالح باشد. «4

33- لعنت خدا بر پدران و مادرانى كه ...

33- لعنت خدا بر پدران و مادرانى كه ....!! در فصل هاى گذشته ملاحظه كرديد و در فصلهاى آتى نيز خواهيد ديد كه پدر و

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 265

مادرها در برابر اولاد چه تكاليفى دارند و براى عمل به آنها ملزم هستند از قبيل باسواد كردن و شغل يابى و ازدواج و آفريدن امكانات زندگى در حد توان و وسع خود و محبت كردن و حتّى انتخاب نام نيك و دهها وظايف ديگر؛

اگر پدر يا مادر در اين موارد به وظايف خود عمل كرده اند ولى اولاد بيش از حد انتظار توقع دارند و هرقدر والدين براى آنها مى پردازد و آن ها را تحويل مى گيرد، باز اولاد به والدين تمرّد كرده و آنها را آزار و اذيّت مى كند و حتّى شنيده شده است كه بعضى از اين قبيل اولاد رو در روى والدين ايستاده

و با كمال بى شرمى به سرشان داد مى زند (شما چرا مرا به وجود آورديد حالا كه سبب ايجاد من شمائيد بايد تا دم مرگ خرجى مرا بدهيد!!) مخصوصاً كه اگر اين گونه اولاد تنبل باشد و خود را به آن راه بزند و عوض تكان دادن به خود و حركت كردن به سوى زندگى سالم: هفت متر هم زبان در آورد كه ديگر واويلاست!! به همچون اولادى لعن و نفرين شده و از رحمت خدا دور خواهد بود.

اما اگر اولاد صالح و سر به زير و احترام والدين را نگهميدارد و در حد توان خود از هيچگونه اطاعت و خدمت در مقابل والدين فرو گذار نيست اما والدين توقع بيشتر و انتظارات نابجا و بيش از حد از اولاد دارند، باز ديده و شنيده شده است مثلًا پدر و مادرها اولاد را در دهانه گاز انبر قرار داده و به چوب و فلك مى كشند كه الّا و بلّا بايد گفته مارا بپذيرى (مثلًا در انتخاب همسر و پس ازدواج سر به سر گذاشتن با عروس و در به كار گماردن و انتخاب درس و شغل و تصميم در كيفيت زندگى و در مسائل مادى و دهها برخوردهاى غير منطقى ديگر)؛

با اين سخت گيرى ها، اولاد را به رخ خود كشيده و پرده هارا دريده و اولاد را به عاق شدن وادار مى سازند!! در اين صورت است كه اين گونه والدين، در زبان اخبار مورد لعن و نفرين قرار گرفته اند!! پس در زندگى خانوادگى نه اولاد پدر و مادر را در مقابل خواسته هاى نفسانى و تمايلات شخصى بى منطق خود فدا نمايند و

در برابر عيال و اولاد خود، غرور آنها را بشكنند و خورد نمايد و نه پدر و مادرهادر صدد تحميل خواسته هاى نامعقول و نامشروع خود باشند بدانند كه هركس در مقابل ديگرى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 266

مسؤليت شرعى و وجدانى دارد براى روشن شدن گفتار بالا به روايات ذيل و فصل بعد توجه فرمائيد.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا على! لعن الله والدين حملا ولدهما على عقوقهما. اى على خدا لعنت كند به والدينى كه بچه هايشان را به عاق بودن وادار سازند. «1»

2- يا على: لعن الله الوالدين من ولدهما ما يلزم الولد لهما من عقوقهما. اى على خداوند لعنت كرده به والدين از سوى فرزندانشان در باره آنچه كه آنها را به عاق والدين بودنشان وادار سازند (كارى كنند كه اولاد را به عاق والدين بودن وادار كرده و به رخ خود بكشند). «2»

34- رحمت خدا بر پدران و مادرانى كه ....!!

34- رحمت خدا بر پدران و مادرانى كه ....!! پدر و مادرها سعى و كوشش فراوان به كار برند تا فرزندان نسبت به اطاعت كردن و خدمت نمودن به آنها تشويق شده و كمك نمايند، كارى كنند كه اولاد با عشق و علاقه در نيكى كردن به آنها، آستين بالا زده و آماده هرگونه خدمت و ايثار باشند (نكته مقابل فصل قبل).

1- رسول خدا

صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: .... يا على: رحم الله والدين حملا ولدهما على برّهما. اى على خدا رحمت كند پدر و مادرى را كه به بچه شان در نيكى كردن به آن ها يارى رساند. «3»

2- سكونى: از أبى عبد الله عليه السلام گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رحم الله والدين أعانا ولدهما على برّهما. خدا رحمت كند به والدينى كه در نيكى كردن اولاد به والدين، يارى رسانند. «4»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 267

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رحم الله من أعان ولده على برّه خدا رحمت كند كسى را كه به فرزندش در نيكى به والدين كمك نمايد. «1»

4- كتاب فقه الرضا عليه السلام: از عالم عليه السلام روايت مى كنم او گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رحم الله والداً أعان ولده على البرّ خدا رحمت كند پدرى راكه به فرزندش در نيكى كردن كمك نمايد. «2»

5- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رحم الله عبداً أعان ولده على برّه بالإحسان إليه، و التّألّف له، و تعليمه و تأديبه خدا رحمت كند بنده اى را كه بچه اش را در احسان كردن به پدر كمك نمايد و با او مهربان باشد و تعليم و تربيت كردن او كمك نمايد. «3»

6- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رحم الله امرئاً أعان

ولده على برّه .... خدا رحمت كند مردى (و پدرى) را كه به فرزندش در نيكى كردن به پدرش: كمك نمايد؛

يعنى خود با فرزند محترمانه زندگى كند و با آزار و اذيت و فشار زياد، فرزند را وادار نكند كه عاق والدين شود. «4

35- پرداخت هزينه سنگين براى اصلاح فرزند!

35- پرداخت هزينه سنگين براى اصلاح فرزند! از قديم گفته اند: كه مال دنيا و ماديات آن مانند چرك دست است شسته شده به سرعت از بين مى رود، به دست آوردن آن نيز سهل و آسان است، مى رود و بر مى گردد خسارات آن زود جبران مى شود، اما بى توجهى به اولاد و سبك شمردن وظايف محوله در باره آنها، آنها را به گونه اى نابود مى سازد كه به هيچوجه قابل

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 268

جبران نمى باشد، پس اصلاح و مراقبت و حراست آنها به هر قيمتى هم تمام شود بايد پرداخت و مضايقه نكرد و در حصار انسانيت و شرافت محصور نمود!.

1- معمر بن خلاد گفت: كان داود بن زرّبى شكا ابنه إلى أبى الحسن عليه السلام فيما أفسد له فقال له: استصلحه فما مأة ألف فيما أنعم الله به عليك داود بن زرّبى از كارهاى فاسد پسرش به ابى الحسن عليه السلام شكايت كرد! فرمود: اصلاحش كن يك صد هزار در برابر نعمت هائى كه خداوند به سبب او به تو داده

است چيزى نيست (يعنى اگر به اين مبلغ هم تمام شود او را اصلاح كن نگذار بيشتر فاسد و بيچاره شود خلاصه دستش را بگير كه نيفتد). «1

36- حقوق سه گانه فرزند بر پدر

36- حقوق سه گانه فرزند بر پدر در باره بيان وظايف و تعيين حقوق فرزندان در گردن والدين، روايات فراوان آمده است كه در فصل هاى مختلف اين كتاب خوانديد و خواهيد خواند، از جمله آنها روايات ذيل است.

1- أبو القاسم كوفى در كتاب الأخلاق: از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: من حق الولد على والده أن يحسن اسمه إذا وُلد، و أن يُعلّمه الكتابة إذا كبر، و أن يعفّ فرجه إذا أدرك از حقوق فرزند به پدرش (سه چيز است)، وقتى متولد شد نام نيك گذارد و بزرگ شد نوشتن ياد دهد، و به بلوغ كه رسيد متأهل نمايد (و از افتادن به حرام مصون بدارد. «2»

2- أحمد بن فهد در (عدة الداعى) گفت: مردى گفت: يا رسول الله ما حق ابنى هذا؟ قال: تحسن اسمه و أدبه، و تضعه موضعاً حسناً. اى رسول خدا حق اين پسرم در گردن من چيست؟! فرمود: با نام زيبا بنامى و ادب ياد دهى و به جاى خوب برسانى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 269

(و در جايگاه والا، قرار دهى).

«1»

3- باز صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من حق الولد على والده ثلاثة يحسن اسمه و يعلّمه الكتابة و يزوّجه إذا بلغ. از حق بچه در گردن پدر سه چيز است، با نام نيك بنامد و نوشتن ياد دهد و هنگام بلوغ متأهل نمايد. «2»

4- يونس: از درست از أبى الحسن موسى عليه السلام فرمود: جاء رجل إلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال يا رسول الله ما حق ابنى هذا؟ قال: تحسن اسمه و أدبه و ضعه موضعاً حسناً مردى پيش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: اى رسول خداحق اين پسرم در (گردن) من چيست؟! فرمود: نام نيك و ادب او و رساندنت به جايگاه خوب. «3

37- حقوق هفت گانه

37- حقوق هفت گانه 1- فرمود: سبع خصال فى الصبىّ اذا ولد من السنّة: أولاهنّ: يسمى، و الثانية: يحلق رأسه، و الثالثة: يتصدّق بوزن شعره ورقاً أو ذهباً ان قدر عليه، و الرابعة: يعقّ عنه، و الخامسة: يلطخ رأسه بالزعفران، و السادسة: يطهّر بالختان، و السابعة: يطعم الجيران. وقتى كه بچه متولد شد هفت خصلت از سنّت است در باره او رعايت شود.

1- نام (نيك) گذارد.

2- سرش را بتراشد

3- به وزن موى سر طلا يا نقره صدقه دهد اگر قادر است.

4- قربانى بكشد.

5- سرش را با زعفران آغشته كند.

6- با ختنه كردن پاك گرداند.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 270

7- به همسايه اطعام نمايد. «1»

2- ابى عبداللّه عليه السلام در ضمن حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: حق الولد على والده إذا كان ذكراً أن يستفره امّه «2»، و يستحسن اسمه، و يعلّمه كتاب الله و يطهره، و يعلّمه السباحة حق فرزند بر پدرش،

1- اگر پسر است به مادرش رفاه دهد (و احترام نمايد و سبب فحش دادن به او نشود و وسايل زندگى اش را فراهم سازد).

2- با نام خوب بنامد.

3- كتاب خدا را به او ياد دهد.

4- او را تطهير نمايد.

5- شنا كردن به او ياد دهد؛

و إذا كانت أنثى أن يستفره أمّها، و يستحسن اسمها، و يعلّمها سورة النور، و لا يعلّمها سورة يوسف، ولا ينزلها الغرف، و يعجل سراحها إلى بيت زوجها، أما إذا سميتها فاطمة فلا تسبها و لا تلعنها و لا تضربها. و اگر دختر است

1- مادرش را گرامى بدارد.

2- بانام نيك بنامد.

3- سوره نور را به او ياد دهد.

4- سوره يوسف را تعليم ننمايد.

5- او را در بالاخانه ننشاند (كه در ديد مردم باشد و او مردم را ببيند).

6- در شوهر دادن شتاب نمايد.

7- اگر او را فاطمه ناميدى پس به او فحش نده و بد نگو و نزن. «3

38- انتخاب شغل براى اولاد

38- انتخاب شغل براى اولاد در زندگى انسان، شغل و كيفيت آن، حرف اول را مى زند يعنى در انتخاب شغل و نحوه در آمد وبهره

بردارى از آن، از اهم مسائل زندگى است؛

كسانى هستند يك شغل آبرومند و پردرآمد و راحت انتخاب مى كنند و ديگرى شغل پر زحمت و كم در آمد و بخور ونمير و غيره را مى پسندد و روزى خود را از آن راه تأمين مى نمايد.

امام صادق عليه السلام به پسر يكى از دوستان خراسانى خود كه به فقر و فلاكت و ندارى افتاده بود سرمايه اى داد و فرمود: برو با اين مبلغ به شغل بزّازى مشغول باش، آن مرد رفت و آهنگرى را شروع كرد و كارش بالا گرفت و سال بعد به خدمت حضرت شرفياب شد و از كار خود اظهار رضايت نمود، حضرت فرمود: من براى به دست آوردن روزى ات، راه آسانى را به تو پيشنهاد كردم ولى تو روزى خود را از جلوى آتش خواستى!.

1- اسحاق بن عمار گويد: به محضر ابى عبداللّه عليه السلام داخل شدم، فخبّرته انّه ولد لى غلام، فقال: ألا سمّيته محمداً؟! قال قلت قد فعلت قال لا تضرب محمداً و لا تشتمه جعله اللّه قرّة عين لك فى حياتك و خلف صدق من بعدك، قلت: جعلت فداك فى أىّ الأعمال أضعه؟ قال: اذا عدلته عن خمسة أشياءٍ فضعه حيث شئت، لا تسلمه صيرفياً فانّ الصيرفى لا يسلم من الربا، و لا تسلمه بيّاع الأكفان فانّ صاحب الأكفان يسرّه الوباء اذا كان، و لا تسلمه بيّاع طعام فانّه لا يسلم من الإحتكار، و لاتسلمه جزّاراً فإنّ الجزّار تسلب منه الرحمة، و لاتسلّمه نخّاساً فانّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم قال شرّ النّاس من باع النّاس. پس به او خبر دادم كه پسرى براى من متولد

شد فرمود: چرا او را محمّد نناميدى؟ گفتم: اين كار را كرده ام، فرمود: محمد را نزن و بد نگو خداوند او را در زندگى ات نور چشمت قرار دهد و بعد از وفات جانشين راستينت كند، گفتم: فدايت شوم اورا به چه كارى وادارم؟ فرمود: هرگاه اورا از پنج شغل كنار زدى به هر كارى خواستى وادار؛

الف- صرّافى چون صرّاف از ربا مصون نيست،

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 272

ب- كفن فروشى، چون كفن فروش وبا را دوست دارد (كه مرده زياد شود تاكارش رونق گيرد!).

ج- غذافروشى (ومواد غذائى) چون غذا فروش از احتكار سالم نمى ماند (و مايحتاج مردم را انبار مى كند تا در مضيقه افتاده گران بخرند!).

د- قصّابى، چون از دل قصاب دلسوزى سلب مى شود (و به ريختن خون عادت مى كند و رحم نمى نمايد).

ه- برده فروشى چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بدترين مردم كسى است كه مردم را بفروشد (و از راه فروختن انسانها به نوائى برسد!). «1»

2- ابراهيم بن عبد الحميد: از أبى الحسن عليه السلام روايت كرده است آن حضرت فرمود (جاء رجل إلى النبى صلى الله عليه و آله و سلم فقال: يا رسول الله علّمت ابنى هذا الكتابة، ففى أىّ شئ أسلمه فقال:" سلّمه للّه أبوك" و لا تسلّمه فى خمس: لا تسلّمه سباءاً، و لا صائغا، ولا قصّاباً و لا حنّاطاً، و لا نخّاساً" فقال: يا رسول الله و ما السباء؟ قال:" الذى يبيع الأكفان و يتمنّى موت

أمّتى، و المولود من أمّتى أحب إلىّ مما طلعت عليه الشمس و أما الصائغ، فانّه يعالج زين أمّتى، و أما القصاب فانّه يذبح حتى تذهب الرحمة من قلبه، و أما الحنّاط، فانّه يحتكر الطعاما على أمّتى، و لئن يلقى الله العبد سارقاً أحب الىّ من أن يلقاه و قد احتكر طعام أربعين يوماً، وأما النخّاس، فانه أتانى جبرئيل فقال: يا محمد، شرار امتك الذين يبيعون الناس. مردى پيش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: اى رسول خدا به اين پسرم قرآن ياد دادم پس در چه شغلى مشغول سازم (و چه شغلى را برايش دست وپا كنم)؟! فرمود: خدا پدرت را بيامرزد در هر كارى مى خواهى تسليمش كن اما در پنج شغل وادارش نساز!:

1- زرگرى

2- قصابى

3- گندم فروشى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 273

4- برده فروشى

5- و سباء (راوى) گفت: اى رسول خداسباء چيست فرمود: كفن فروش است كه مرگ امت مرا زياد آرزو مى كند در حالى كه بچه اى از امتم متولد شود، براى من بهتر است از آنچه كه آفتاب بر آن مى تابد، و اما زرگر، سعى در به چنگ آوردن زينت هاى امت من است (و تلاش مى كند زينتهاى امت مرا به جيب (بزند)، و قصاب آن قدر مى كشد كه دلش را قساوت و بيرحمى فرا مى گيرد و اما گندم فروش، طعام امت مرا احتكار مى نمايد، اگر بنده اى خدارا دزد ملاقات كند براى من محبوب تر است از كسى كه

چهل روز طعام احتكار نمايد، و اما برده فروش، جبرئيل آمد و گفت: اى محمد بدترين امت تو آنهائى اند كه مردم را مى فروشند. «1

39- تعليم اولاد از علوم اهل بيت عليهم السلام

39- تعليم اولاد از علوم اهل بيت عليهم السلام پر واضح است كه علوم اهل بيت به همه مسايل و مطالب دنيا و آخرت فراگير و با كمال دقت نظارت دارد، راه درست را نشان داده و سبب مصون ماندن از ضرر و سرگردانى در زندگى است؛

دانستن اين علوم و عمل به آن، انسانها را به ساحل نجات مى كشد زيرا دانش اهل بيت برگرفته از وحى و اخذ شده از سوى خداوند است، بنابراين، شايسته است انسانها براى رهائى از هر گونه سر در گمى و سرگردانى دوران عمر و نجات از مهالك روز جزا، دستورات آنها را اجرا نموده و سرمشق فرا راه زندگى خود قرار دهد.

1- بشير الدهان گفت: أبو عبد الله عليه السلام فرمود: لاخير فيمن لا يتفقه من أصحابنا يا

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 274

بشير، إن الرجل منهم إذا لم يستغن بفقهه احتاج إليهم، فإذا احتاج إليهم أدخلوه فى باب ضلالتهم و هو لا يعلم. اى بشير در اصحاب ما آن كس كه در دين تفقه نداشته باشد خيرى نيست! زيرا كسى كه با فقه (و دانش) خود مستغنى نشود (و در مسايل حلال و حرام:

خود كفا نگردد) به آنها (سنّى ها) محتاج مى شود، وقتى كه به آنها محتاج شد، او را به گمراهى خويش: داخل مى كنند درحالى كه خود نداند (و متوجّه نشود). «1»

2- أبى مريم گفت: أبو جعفر عليه السلام به سلمة بن كهيل و حكم بن عتيبة فرمود: شرّقا و غرّبا فو اللّه لا تجدان عِلماً صحيحاً إلّا شيئاً خرج من عندنا أهل البيت به شرق و غرب برويد (و به هرجا سر زنيد و به هر كس پناهنده شويد) به خدا قسم علم صحيح را نمى يابيد مگر آنچه را كه از نزد ما اهل بيت بيرون آيد!. «2»

3- محمد بن إدريس در (آخر السرائر) از كتاب أبان بن تغلب (عثمان) از هارون بن خارجة گفت: به أبى عبد الله عليه السلام گفتم: إنّا نأتى هؤلاء المخالفين فنسمع منهم الحديث فيكون حجة لنا عليهم، قال: فقال: لا تأتهم ولا تسمع منهم لعنهم الله ولعن مللهم المشركة. ما به سوى اين مخالفين مى رويم و از آنها حديثى مى شنويم كه حجت ما بر عليه آنها مى شود (و با حديث و گفتار هاى خودشان: آنها را محكوم مى كنيم آيا به صلاح است اين كار را انجام دهيم؟!) فرمود: به سوى آنها نرو و از آنها نشنو (اگر چه برعليه آنها تمام شود حتماً با آنها رفت و آمد نكنيد) خدا بر خود و عقايد شركشان لعنت، كند. «3»

4- عمروبن أبى المقدام: از أبى جعفر در وصيت طولانى امير مؤمنان عليهما السلام به فرزندش حسن عليه السلام فرمود: پيش از رسيدن اجلم: و أن يسبقنى إليك بعض غلبة الهوى و فتن الدنيا و تكون كالصعب النفور، وإنما قلب

الحديث كالأرض الخالية ما ألقى فيها من شئ قبلته، فبادرتك بالأدب قبل أن يقسو قلبك و يشتغل لبّك. پيش از آنكه هواى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 275

نفس و فتنه هاى دنيا به تو غلبه كند (و چيره شود) و سنگ دل و سخت تحت تأثير قرار بگيرى و گرفتار تنفر باشى (و مانند شتر گريز پا و رميده و وحشت زده، از دسترس خارج شوى) به وصيت هايم مبادرت كردم به يقين قلب جوان مانند زمين خام است: هرچه در آن انداخته شود (و هر بذرى در آن افشانده شود) مى پذيرد:

پس در ادب تو (مستقيماً) شتاب نمودم: تا پيش از آنكه دلت را قساوت فرا گيرد و عقل و دلت به سبب گرفتارى هاى گوناگون مشغول شود (آنها را يادت دهم). «1

40- تربيت و بازى، حق اولاد است

40- تربيت و بازى، حق اولاد است انسان در دوران زندگى مراحل مختلفى را طى مى كند: شير خوارگى: چهار دست و پا راه رفتن، راه رفتن، نوجوانى: جوانى: ميانسالى: ونهايتاًپيرى و از كار افتادگى و سپس سفر به ديار خاموشان ...

در تمامى اين حالات از سوى پدرها و مادر ها، به حركات متفاوت و رفتارهاى متناسب: نياز دارد كه والدين بايد با دقت كامل: آنها را به اجراء در آورده و تربيت نمايند و با آنها هماهنگ شوند.

1- يونس بن يعقوب از أبى عبد الله

عليه السلام فرمود: امهل صبيّك حتّى يأتى له ستّ سنين ثم ضمّه اليك سبع سنين فأدّبه بأدبك فان قبل و صلح و إلّا فخلّ عنه. به بچه ات شش سال مهلت ده سپس در هفت سالگى به خودت بچسبان با ادب خود مؤدب ساز اگر پذيرفت و اصلاح شد فبها و گرنه رهايش كن (تا خود راه سعادتش را پيدا كند ولى به طور نامحسوس از او مراقبت نما!). «2»

2- يونس: از مردى از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: دع ابنك يلعب سبع سنين، (و يؤدب

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 276

سبع سنين «1») و ألزمه نفسك سبع سنين، فإن أفلح وإلا فإنه من لا خير فيه. پسرت را هفت سال براى بازى رها ساز و هفت سال ادب ياد بده و هفت سال خودت مواظبت نما اگر رستگار شد چه بهتر و گرنه او از آنهاست كه خيرى در او نيست. «2»

3- يعقوب بن سالم از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: الغلام يلعب سبع سنين، و يتعلم فى الكتاب سبع سنين، و يتعلم الحلال و الحرام سبع سنين پسر هفت سال بازى مى كند و هفت سال درس (خواندن و نوشتن) ياد مى گيرد و هفت سال درس حلال و حرام مى خواند (و تفقه مى كند). «3

41- عدم جبر اولاد به آداب خود

41- عدم جبر اولاد به آداب

خود گذشت زمان چيزهائى را به پيش مى آورد كه به ذهن نمى آمد «4» خواه مادى يا معنوى: اخلاقى و اجتماعى، داخلى و خارجى: خانوادگى و غيره.

زندگى و فرهنگ امروز از نظر گفتار و كردار و رفتار، با پنجاه و شصت سال قبل:

خيلى فرق دارد، بدينجهت دين مقدس اسلام به اين نكته توجه خاص معطوف داشته و سفارش اكيد دارد بر اينكه اولاد را به روحيات و اخلاق و رسوم خود: وادار نكرده و مجبور ننماييد!.

1- اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: لا تقسروا أولادكم على آدابكم فانّهم مخلوقون لزمان غير زمانكم فرزندان خود را به آداب (و رسوم) خود وادار (و مجبور) نكنيد آنها به زمانى غير از زمان شما آفريده شده اند (گذشت زمان مسايل و رسم هاى نو پيش

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 277

خواهد آورد). «1

42- واى به حال بچه هاى آخر الزمان از ...

42- واى به حال بچه هاى آخر الزمان از ... خيلى از پدر و مادرها هستند كه به جنبه دينى و ايمانى اولاد توجه كافى ندارند و آنها را از آداب و تكاليف مذهبى خود: بى اطلاع گذاشته و با بى اعتنائى از كنار آن رد مى شوند ولى به در آمد مادى و دنيوى آنها: اهميت بيشتر مى دهند، لذا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم توأم با تأثر و اندوه فرياد مى آورد!.

1- در كتاب (جامع الأخبار) روايت شده است: نظر

النبى صلى الله عليه و آله و سلم الى بعض الأطفال فقال صلى الله عليه و آله و سلم: ويل لأولاد آخر الزمان من آبائهم فقيل: يا رسول الله من آبائهم المشركين؟

فقال آبائهم المؤمنين لا يعلّمونهم شيئاً من الفرائض و إذا تعلّموا- يعنى اولادهم- منعوهم و رضوا عنهم بعوض يسير من الدنيا فأنا منهم برئ و هم منّى براء (روزى) پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به دسته اى از اطفال نگاه كرد و فرمود: واى به حال بچه هاى آخر الزمان از دست پدرانشان!، پرسيدند اى رسول خدا از پدران مشركشان؟! فرمود: بلكه از پدران مؤمنشان، چيزى از واجباتشان را براى آنها تعليم نمى كنند، اگر خودشان هم ياد گيرند، مانع مى شوند و به ناچيزى از (مال) دنيا، راضى مى شوند، پس من از آنها برى أم (و دور) و آنها نيز از من بدورند!. «2.

43- پدر و امر به معروف اولاد

43- پدر و امر به معروف اولاد مسئله امر به معروف و نهى از منكر از مسائل مهم و ترك آن از گناهان كبيره بلكه ارتداد آور، شمرده شده است؛

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 278

اين موضوع درباره اولاد از اهميت بيشترى برخوردار است، زيرا مسؤليت تربيت و تعليم اولاد به عهده پدر مى باشد اوست كه در اين مورد بايد دامن همت به كمر زده و ازخود ايثار نمايد تا

فرد لايق و شايسته اى را بر جامعه تحويل دهد.

در اين مورد آيات و اخبار فراوان است كه به كتاب هاى مربوطه مراجعه شود.

يا أيّها اللّذين آمنوا قوا أنفسكم وأهليكم ناراً وقودها النّاس و الحجارة ... «1» اى كسانى كه ايمان آورده ايد خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگ هاست نگهداريد ...

سؤال: امر به معروف بر پدر واجب است به جميع مراتب يا نه؟ بلكه تفصيل است فيما بين شنيدن به قول بر وفق وملايمت: پس واجب باشد و محتاج بودن به درشتى و تندى: پس واجب نباشد.

جواب: ظاهرا تفصيل است جمعاً بين الأدلّة. «2

44- تعليم فرزندان نماز و كيفيت آن را

44- تعليم فرزندان نماز و كيفيت آن را نماز كه نشانه عبوديت و بندگى و راه ارتباط باخدا ست و از نظر دينى ستون دين شناخته شده و از اعمال مهم آن شمرده شده است و ترك نماز مساوى باكفر قرار گرفته و در عداد گناهان كبيره و ارتداد آور به حساب آمده است، پس به هر مسلمانى واجب است آن را به فرزندانش تعليم نموده و كيفيت بجا آوردن آن را ياد دهد چنانكه در قرآن كريم فرموده است «وأمر أهلك بالصّلوة و اصطبر عليها» خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ و بر انجام آن شكيبا باش. «3»

لذا در اخبار زياد وارد شده است كه فرامين اسلام مخصوصاً نماز در بچگى، تعليم شود تا به آن عادت كرده وبا آن رشد نمايند.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 279

1- آمُدى دركتاب غرر الحكم: از امير مؤمنان عليه السلام نقل كرده: آن حضرت فرمود: أنّه قال: علّموا صبيانكم الصلاة، و خذوهم بها إذا بلغوا الحلم" به بچه هايتان نماز تعليم دهيد وقتى كه به بلوغ رسيدند، به آن سخت گيرى نماييد. «1»

2- أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إنّا نأمر الصبيان أن يجمعوا بين الصلاتين الأولى و العصر و بين المغرب و العشاء الآخرة ما داموا على وضوء قبل أن يشتغلوا ما به بچه ها دستور مى دهيم بين نماز ظهر و عصر و ميان مغرب و عشا راجمع نمايند مادامى كه با وضو هستند و مشغول (كارهاى روزانه) نشده اند. «2»

روايت هاى مناسب اين فصل در باب احترام به اولاد و باب تعليم ادب اولاد گذشت و خواهد آمد.

3- عبد الله بن فضالة: از يكى از دو امام عليهما السلام فرمود: إذا بلغ الغلام ثلاث سنين يقال له سبع مرات: قل: لا إله إلا الله، ثم يترك حتى يتم له ثلاث سنين وسبعة أشهر و عشرون يوماً فيقال له: قل: محمد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، سبع مرات، و يترك حتى يتمّ له أربع سنين ثم يقال له سبع مرات: قل: صلى الله على محمد وآل محمد ثم يترك حتى يتم له خمس سنين ثم يقال له: أيّهما يمينك و أيّهما شمالك، فإذا عرف ذلك حوّل وجهه إلى القبلة، و يقال له:

اسجد، ثم يترك حتى يتم له ست سنين، فإذا تم له ست سنين صلّى، و علّم الركوع و السجود حتّى يتمّ

له سبع سنين، فإذا تمّ له سبع سنين قيل له: اغسل وجهك و كفّيك، فإذا غسلهما قيل له: صلّ ثم يترك حتى يتمّ له تسع فإذا تمّت له علّم الوضوء و ضرب عليه و علّم الصلاة و ضرب عليها فإذا تعلّم الوضوء و الصلاة غفر الله لوالديه. زمانى كه پسر به سه سالگى رسيد، به او هفت مرتبه گفته شود (لااله الاالله) پس رهاشود تا سه سال و هفت ماه و بيست روزش را تمام نمايد، پس به او گفته شود: (محمد رسول اللّه) هفت مرتبه، باز ترك شود تا چهار سالش تمام شد، به او گفته شود بگو: (صلّى اللّه على محمّد و آله) هفت مرتبه، بعد رهاشود تا پنج سالش كه به اتمام رسيد، از او پرسيده

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 280

شود «دست راست و چپت كدام است؟!)، وقتى آن را شناخت رو به قبله اش كرده و گفته مى شود: «سجده كن» تا شش سال او كه تمام شد نماز مى خواند، ركوع و سجودش به او تعليم مى گردد تا اينكه هفت سالش به پايان برسد، به او مى گويند (دست و صورتت رابشوى) وقتى كه شست گفته مى شود نماز بخوان و باز رها شود تا نُه سالش كه تمام شد، وضو و نماز به او تعليم گردد و در صورت ياد نگرفتن تنبيه شود! بعد از طى اين مراحل است كه خداوند (در پاداش اين زحمات) والدين آن بچه را مى بخشد!. «1

45- مواظبت بچه ها تا چند سالگى؟!

45- مواظبت بچه ها تا چند سالگى؟! 1- امير مؤمنان عليه السلام فرمود: يربى الصبى سبعاً و يؤدّب سبعاً و يستخدم سبعاً

و منتهى طوله فى ثلاث وعشرين سنة، و عقله فى خمس و ثلاثين و ما كان بعد ذلك فبالتجارب. بچه هفت سال تربيت و هفت سال تأديب شود و هفت سال از او كار كشيده شود و نهايت قدرت (و قد كشيدنش) در 23 سالگى است و كمال عقلش در 35 سالگى و بعد از آن با تجربه ها (و آزمونهاو آزمايشها) ست. «2»

2- مكارم الأخلاق از (المحاسن) اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: احمل صبيّك حتى يأتى عليه ست سنين ثم أدّبه فى الكتاب ست سنين ثم ضمّه إليك سبع سنين فأدّبه بأدبك، فإن قبل و صلح و إلّا فخل عنه. به زحمات بچه ات شش سال تحمل كن سپس شش سال ديگر به ادبش برس و بعد از آن هفت سال به خودت بچسبان و با ادب خود تأديبش كن اگر پذيرفت و اصلاح شد فبها و گرنه رهايش ساز (تا راه خودش را پيدا

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 281

نمايد). «1»

3- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: الولد سيّدٌ سبع سنين، وعبدٌ سبع سنين، و وزيرٌ سبع سنين، فإن رضيت خلائقه (أخلاقه) لإحدى و عشرين سنة، و إلّا ضرب على جنبيه (فاضرب على جنبيه) فقد أعذرت إلى الله.

بچه هفت سال آقاست و هفت سال نوكر و هفت سال وزير است و اگر تابيست و يك سالگى اخلاقش رضايت بخش بود فبها و گرنه به پهلويش بزن، ديگر تو در پيشگاه خداوند معذورى!. «2»

4- مكارم الأخلاق از (المحاسن) اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: لئن يؤدّب أحدكم ولده خير له من أن يتصدق بنصف صاع كل يوم. اگر كسى از شما به ادب بچه هايش كمر همت ببندد بهتر است از اينكه هر روز نصف صاع (سه كيلو از اجناس دوست داشتنى) هايش انفاق نمايد!. «3

46- رسيدگى به جوانان پيش از ديگران

46- رسيدگى به جوانان پيش از ديگران تجربه براى ما ثابت كرده است كه اگر در تربيت و تأديب و مراقبت از اولاد، كوچكترين غفلت نمائيم، انسانهاى گرگ صفت و ياران ناباب و هم نشينان نا مناسب با سرعت هرچه تمامتر، آنها را از ما گرفته و به يك فرد خون آشام و مفسد و كلّه شق و انگل جامعه، تبديل خواهند نمود! بدينجهت بزرگان دين دستور اكيد داده اند كه از آنها با هرچه در توان داريم مواظبت نموده و از گزند شياطين جن و انس و از نفوذ عقايد ويرانگر، دور سازيم.

1- جميل بن دراج از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: بادروا احداثكم (اولادكم) بالحديث قبل ان تسبقكم إليهم المرجئة جوانهايتان را (با روشن ساختن حقّيت اهل بيت عليهم السلام و صحت اعتقادات خود و ياد دادن احاديث دينى و غيره) دريابيد پيش از آنكه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 282

مرجئه در (ربودن) آنها برشماپيشى گيرند. «1»

2- از على عليه السلام- در حديث اربعمائة- فرمود: علّموا صبيانكم من علمنا ما ينفعهم الله به، لا تغلب عليهم المرجئة برأيها. اولادتان را از علم ما آن چيزى كه به دردشان بخورد، تعليم نمائيد (تا) مرجئه بارأى خود بر آنها غلبه نكند (و نظرات و عقائد پوچ خودشان را بر آنها تحميل ننمايند). «2

47- تعليم شنا و تيراندازى به اولاد

47- تعليم شنا و تيراندازى به اولاد در صورت امكان و تا جائى كه ممكن است بايد براى بچه ها، كارهاى ساختنى و صنعتى و فنّى و هنرى از قبيل شنا و تير اندازى و بافتنى و دوختنى و غيره، تعليم شود تا در مواقع لزوم از آن استفاده كرده و در چرخش زندگى خود، معطّل نماند.

1- يعقوب بن سالم از امير مؤمنان عليه السلام: گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: علّموا أولادكم السباحة و الرماية به اولاد خود شنا و تير اندازى را ياد دهيد. «3»

2- ابى عبداللّه عليه السلام در ضمن حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: حق الولد على والده إذا كان ذكراً أن يستفره أمّه «4»، و يستحسن اسمه، و يعمله كتاب الله و يطهره، و يعلّمه السباحة ... حق فرزند بر پدرش، اگر پسر است مادرش را گرامى بدارد، و نامش را زيباسازد و كتاب

خدا را به او ياد دهد و او را تطهير نمايد و شنا كردن را به او ياد دهد .... «5

48- ساكت كردن نوزاد

48- ساكت كردن نوزاد در روايت آمده است كه گريه بچه براى والدينش ثواب دارد و كفاره گناهان آنهاست اما اين داشتن ثواب اقتضاء نمى كند كه بچه به امان خدا رهاشود تا هرچه بخواهد گريه كند بلكه بر رسى علت گريه و ساكت نمودن او ضرورت دارد ولى هروقت هم گريه نمود ثواب عبادت به والدين نوشته مى شود!.

1- عبد الله بن سنان: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: صلّى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بالناس الظهر فخفّف فى الركعتين الأخيرتين فلمّا انصرف قال له الناس: هل حدث فى الصلاة حدث؟

قال: و ما ذاك؟ قالوا: خفّفت فى الركعتين الأخيرتين، فقال لهم: أما سمعتم صراخ الصبى؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مردم نماز ظهر را خواند و دو ركعت آخر را سبك نمود! از نماز فارغ شد مردم پرسيدند آيا در نماز حادثه اى پيش آمد؟ فرمود: چه شده است؟

گفتند: دو ركعت آخر را سبك نموديد؟ به آنها فرمود: آيا صداى گريه بچه را نشنيديد؟!. «1

49- گريه بچه كفاره والدين است

49- گريه بچه كفاره والدين است 1- محمد بن على بن عيسى بن عبد الله عمرى، از پدرش از جدش گفت: امير مؤمنان عليه السلام فى المرض يصيب الصبى فقال: كفارة لوالديه. درباره بيمارى كه به بچه رو آورد، فرمود: كفّاره والدين است

«2»

2- ابن أبى عمير: از محمد بن مسلم گفت: نزد أبى عبد الله عليه السلام نشسته بودم إذ دخل يونس بن يعقوب فرأيته يإنّ فقال له أبو عبد الله عليه السلام: مالى أراك تإنّ؟ قال: طفل لى تأذّيت به الليل أجمع، فقال له أبو عبد الله عليه السلام: يا يونس حدثنى أبى محمد بن على، عن آبائه عليهم السلام، عن جدى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم أنّ جبرئيل نزل عليه و رسول اللّه و علىّ صلوات

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 284

الله عليهما يإنّان فقال جبرئيل عليه السلام: يا حبيب اللّه ما لى أراك تإنّ؟ فقال رسول الله عليه السلام:

طفلان لنا تأذينا ببكائهما، فقال جبرئيل: مه يا محمد فإنّه سيبعث لهؤلاء القوم شيعة إذا بكى أحدهم فبكاؤه لا إله إلا الله إلى أن يأتى عليه سبع سنين، فإذا جاز السبع فبكاؤه استغفار لوالديه إلى أن يأتى على الحد فإذا جاز الحد فما أتى من حسنة فلوالديه و ما أتى من سيئة فلا عليهما. يونس بن يعقوب داخل شد در حالى كه ناله مى كرد، ابى عبداللّه عليه السلام به او فرمود: مى بينمت ناله مى كنى (و بهم ريخته اى) چرا؟!، گفت: از (ناله هاى بچه تا صبح نخوابيده ام و) اذيّت شده ام، حضرت فرمود: اى يونس پدرم محمد بن على از پدرانش عليهم السلام از جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حديث كرد كه جبرئيل نازل شد در حالى كه او و على عليهما السلام

هر دو ناله مى كردند، جبرئيل گفت: اى حبيب خدا مى بينم ناله مى كنى؟ رسول خدا فرمود: دو بچه داريم، ما را با گريه هاى شان اذيّت مى كنند! جبرئيل گفت: آرام باش اى محمد همانا به زودى بر اين قوم شيعيانى بر انگيخته مى شود وقتى كه يكى از آنها گريه كند گريه شان لااله الّااللّه است تا به سن هفت سالگى برسند وقتى كه به هفت رسيدند پس گريه آنها استغفار به والدينش است تا به حد بلوغ برسند و از حد بلوغ تجاوز نمايند پس هر ثوابى بكنند (مانند آن) براى والدينش است و هر گناهى بنمايند براى آنها نيست (و به خودشان نوشته شود). «1»

نافع از (عبداللّه) بن عمر گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «لا تضربوا أطفالكم على بكائهم فانّ بكائهم أربعة أشهر شهادة أن لا اله الّااللّه، و أربعة أشهر الصّلاة على النبىّ صلى الله عليه و آله و سلم وآله عليهم السلام و أربعة أشهر الدعاء لوالديه» بچه هاى خودتان را به خاطر گريه شان نزنيد! زيرا گريه آنها چهار ماه شهادت بر وحدانيت خدا و چهار ماه صلوات بر محمد و آل اوست و چهار ماه دعا براى پدر و مادرشان است. «2

50- جدا سازى خوابگاه در ده سالگى!

50- جدا سازى خوابگاه در ده سالگى! جاذبه غرايز جنسى از پرخطرترين و سركش ترين و طغيانگرترين عوامل دوران زندگى است!، با هيچ قدرت و نيروئى نمى شود آن را مهار كرد و هرچه در تحت كنترل آوردن

آن كوشش شود، بيشتر سركش و گريز پا مى شود لذا دستور اكيد داده شده است جوانهايى كه كه قدم به دايره بلوغ گذاشتند، هرچه زودتر متأهل شوند تا از خطر سقوط در پرتگاههاى خطرناك جنسى در امان باشند و هم در ده سالگى كه همه چيز را مى فهمند محل خواب آنهارا از همديگر جدا نمايند. «1»

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «من تزوّج فقد أحرز نصف دينه أوثلثا دينه» هركس ازدواج نمايد محققاً نصف بلكه دو سوّم دينش را مهار كرده است!. «2»

امام صادق عليه السلام فرمود: «من سعادة المرء أن لا تحيض (لا تطمث) ابنته فى بيته» از خوشبختى مرد آن است كه دخترش در خانه اش حيض نبيند؛ (يعنى تا چشم باز كند تشكيل زندگى داده و به سوى بخت خويش رهسپار گشته و به صورت دست اول به خانه شوهر قدم گذارد نه دست چند و چندم!). «3»

بدينجهت است كه تا بچه خوب و بد را بفهمد خوابگاههاى آن ها را جدا ساخته از مسائل درونى بيخبر سازند حتّى در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است فرمود: «در برابر چشمان بچه اى كه در گهواره است، مقاربت جنسى انجام ندهيد زيرا (در مغز او منعكس شده و) بعد از بزرگ شدنش در وجود او اثر خواهد گذاشت».

1- ابن القداح: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: يفرّق بين الغلمان (الصّبيان) و النساء فى المضاجع إذا بلغوا عشر سنين وقتى كه بچه ها به ده سالگى رسيدند، ميان خوابگاه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 286

پسرها و زنها را جدا نمايند. «1»

2- عيسى بن زيد سند را به أبى عبد الله عليه السلام رسانده و مى گويد: يثغر الغلام لسبع سنين و يؤمر بالصلاة لسبع سنين و يفرّق بينهم فى المضاجع لعشر و يحتلم لأربع عشرة و ينتهى طوله لإثنين و عشرين سنة و منتهى عقله لثمان و عشرين سنة إلا التجارب. پسر در هفت سالگى مرز بندى (و مهار) شود و در هفت سالگى به (اقامه) نماز مأمور شود، و در ده سالگى خوابگاهش جدا گردد و در چهارده سالگى محتلم مى شود (و به بلوغ مى رسد) قد كشيدنش در بيست و دو سالگى به پايان مى رسد و انتهاى عقلش در بيست و هشت سالگى است مگر چيزهائى كه بعدها با تجربه به دست آورد. «2»

3- احمد بن محمد بن ابى نصر از امام رضا عليه السلام فرمود: يؤخذ الغلام بالصلاة و هو ابن سبع سنين، و لاتغطّى المرأة شعرها منه حتّى يحتلم پسر در هفت سالگى به نماز وادار مى شود و زن موهايش را از او نمى پوشاند تا محتلم شود (وقتى كه به حد بلوغ رسيد: بايد حجاب حفظ شود). «3»

4- جعفربن محمد از پدرانش عليهم السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: الصبىّ و الصبى، و الصبىّ و الصبيّة، والصبيّة و الصبيّة، يفرّق بينهم فى المضاجع لعشر سنين. پسر با پسر و پسر بادختر و دختر با دختر در ده سالگى خوابگاهشان جدا شود. «4»

5- روايت شده است: يفرّق بين الصبيان فى المضاجع لستّ سنين. خوابگاه بچه ها در

شش سالگى جدا شود. «5

51- عدم تبعيض ميان اولاد

51- عدم تبعيض ميان اولاد يكى از كارهاى مهم و حساس كه بايد والدين در ميان اولاد دقت زياد نمايند، عدم تبعيض ميان آنها و ترجيح ندادن يكى برديگرى است زيرا تبعيض پيامدهاى خطرناك و خانمانسوز دارد از قبيل بيمارى روانى و تحريك حس حسادت و تصميم به آزار و اذيت حتى برنابود ساختن و ازبين بردن طرف ديگراست، چنانكه در جريان يوسف و برادرانش در قرآن مجيد مى خوانيم؛

با اينكه آنها دردامن پدرى چون يعقوب و خاندانى چون ابراهيم عليهما السلام بزرگ شده بودند اما تبعيض كار خودرا كرد، گرچه يعقوب بدون شك در اين باره مرتكب خطائى نشد و ابراز علاقه اى كه نسبت به يوسف و برادرش بنيامين مى كرد روى حسابى بود: ولى به هر حال اين ماجرا نشان مى دهد كه حتى بايد بيش از مقدار لازم در اين مسأله، حساس و هشيار بود: زيرا گاه مى شود يك ابراز علاقه نسبت به يك فرزند: آنچنان عقده اى در دل فرزند ديگر ايجاد مى كند كه او را به همه كار وا مى دارد: آنچنان شخصيت خود را در هم شكسته مى بيند كه براى نابود كردن شخصيت برادرش: حد و مرزى نمى شناسد.

حتى اگر نتواند عكس العملى از خود نشان بدهد از درون خود را مى خورد و گاه گرفتار بيمارى روانى مى شود:

يكى از نويسندگان مى گويد: فراموش نمى كنم فرزند كوچك يكى از دوستان بيمار بود و طبعاً نياز به محبت بيشتر داشت: پدر برادر بزرگتر را به صورت خدمت كار براى

او در آورده بود چيزى نگذشت كه پسر بزرگ گرفتار بيمارى روانى ناشناخته اى شد: به آن دوست عزيز گفتم: فكر نمى كنى سرچشمه اش اين عدم عدالت در اظهار محبت بوده باشد: او كه اين سخن را باور نمى كرد: به يك طبيب روانى ماهر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 288

مراجعه كرد: طبيب به او گفت: فرزند شما بيمارى خاصى ندارد سرچشمه بيماريش همين است كه گرفتار كمبود محبت شده و شخصيتش ضربه ديده در حالى كه برادر كوچك اين همه محبت ديده است: و لذا در احاديث اسلامى مى خوانيم:

در روايت آمده است: مردى پيش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد و عرض كرد اى رسول خدا! شاهد باش من به پسر بزرگم يك كنيز بخشيده ام (بعد از من: ورّاث ديگر مزاحمش نشوند) فرمود: به آنهاى ديگر هم داده اى؟! گفت: نه: حضرت با عصبانيت فرمود: از خدا بترسيد ريشه عداوت خود را در دل بچه هايتان نكاريد! برو يا به هر تك تك آنها هم بده و يا آن را هم از او پس بگير!.

از اين روايت خيلى از مبهمات مسائل روشن مى شود و درس زندگى صحيح را مى آموزد.

1- مسعدة بن صدقة گويد: جعفر بن محمد عليهما السلام فرمود: قال والدى عليه السلام: والله إنّى لأصانع بعض ولدى واجلسه على فخذى وأنكز له المخ وأكسر له السكر وإن الحق لغيره من ولدى، ولكن مخالفة عليه منه ومن غيره، لا يصنعوا به ما فعل بيوسف وإخوته وما أنزل الله سورة إلا

أمثالا لكن لا يجد بعضنا بعضا كما حسد يوسف إخوته، وبغوا عليه، فجعلها رحمة على من تولانا، ودان بحبنا، وحجة على أعدانا: من نصب لنا الحرب والعداوة. پدرم فرمود: به خدا قسم! من گاهى نسبت به بعضى از فرزندانم اظهار محبت مى كنم و او را بر زانوى خود مى نشانم و قلم گوسفند را به او مى دهم و شكر در دهانش مى گذارم در حالى كه مى دانم حق با ديگرى است: ولى اين كار را به خاطر اين مى كنم تا بر ضد ساير فرزندانم تحريك نشود و آنچنان كه برادران يوسف به يوسف كردند: نكند و خداوند هيچ سوره اى را نازل نكرد مگر براى مثال (و عبرت گرفتن از سرگذشت آنها) لكن بعضى از مابعضى را نمى يابد (درك نمى كند و متوجه نمى شود) آنچنانكه برادران يوسف به او حسد ورزيدند و در حق او باغى (وستمگر) شدند! پس خداوند (با بيان) آن (سرگذشتها) براى دوستان ما و كسانى كه به دوستى ما نزديك شدند، رحمت (و مايه پند و عبرت) قرار داد و حجتى نمود براى دشمنان ما،

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 289

كسانى كه براى ما عداوت و جنگ را نصب (وشعار خود كرده اند). «1»

2- سكونى گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نظر الى رجل له ابنان فقبّل أحدهما و ترك الاخر، فقال النبىّ صلى الله عليه و آله و سلم فهلّا واسيت بينهما؟!. مردى را ديد كه دو پسر داشت يكى را بوسيد و ديگرى را ترك

كرد، فرمود: چرا ميان هر دو را مساوى نكردى (و هردو را با يك چشم نگاه ننمودى)؟!. «2»

3- موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش عليهم السلام اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: أبصررسول اللّه رجلًا له ولدان فقبّل أحدهما وترك الاخر فقال: هلّا واسيت بينهما؟!. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مردى را ديد دو فرزند داشت يكى را بوسيد و ديگرى را ترك كرد، فرمود: چرا ميان هر دو را مساوى نكردى (هردو رانبوسيدى و با يك چشم نگاه نكردى)؟!. «3»

52- فرزند در سايه پدر.

52- فرزند در سايه پدر. گرچه محبت شديد پدر و مادر به فرزند ايجاب مى كند كه او را همواره در كنار خود نگه دارند ولى پيدا است كه فلسفه اين محبت از نظر قانون آفرينش همان حمايت بى دريغ از فرزند به هنگام نياز به آن است: روى همين جهت در سنين بالاتر بايد اين حمايت را كم كرد: و به فرزند اجازه داد كه به سوى استقلال در زندگى گام بردارد:

زيرا اگر همچون يك نهال نورس براى هميشه در سايه يك درخت تنومند قرار گيرد:

رشد و نمو لازم را نخواهد يافت.

شايد به همين دليل بود كه يعقوب در برابر پيشنهاد فرزندان با تمام علاقه اى كه به

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 290

يوسف داشت حاضر شد او را از خود جدا كند: و به خارج

شهر بفرستد: گرچه اين امر بر يعقوب بسيار سنگين بود: اما مصلحت يوسف و رشد و نمو مستقل او ايجاب مى كرد كه تدريجا اجازه دهد: او دور از پدر ساعتها و روزهائى را بسر برد اين يك مسأله مهم تربيتى است: كه بسيارى از پدران و مادران از آن غفلت دارند و به اصطلاح فرزندان خود را عزيز دُر دانه پرورش مى دهند آنچنان كه هرگز قادر نيستند: بيرون از چتر حمايت پدر و مادر زندگى داشته باشند: در برابر يك طوفان زندگى به زانو در مى آيند: و فشار حوادث آنها را بر زمين مى زند: و باز به همين دليل است كه بسيارى از شخصيتهاى بزرگ كسانى بودند كه در كودكى: پدر و مادر را از دست دادند: و به صورت خود ساخته و در ميان انبوه مشكلات پرورش يافتند.

مهم اين است كه پدر و مادر به اين مسأله مهم تربيتى توجه داشته باشند: و محبتهاى كاذب مانع از آن نشود كه آنها استقلال خود را باز يابند.

جالب اين است كه اين مسأله بطور غريزى در باره بعضى از حيوانات ديده شده است كه مثلا جوجه ها در آغاز در زير بال و پر مادر قرار مى گيرند و مادر چون جان شيرين در برابر هر حادثه اى از آنها دفاع مى كند.

اما كمى كه بزرگتر شدند: مادر نه تنها حمايت خود را از آنها بر مى دارد بلكه اگر به سراغ او بيايند با نوك خود آنها را بشدت ميراند: يعنى برويد و راه و رسم زندگى مستقل را بياموزيد تا كى مى خواهيد وابسته و غير مستقل زندگى كنيد؟ شما هم براى خود كسى هستيد؟!.

يا حيوانات گوناگون ديگر به بچه هاى

خود شكار كردن و پريدن و دفاع نمودن را ياد مى دهند و از آنها تا سرحد جان مواظبت مى كنند: اما وقتى كه به مرحله خود كفايى رسيدند: آنها را از خود دور مى سازند و به سوى زندگى مستقل: سوق مى دهند.

ولى اين دور ساختن ها را نبايد با دوست داشتن و پيوند خويشاوندى و حفظ مودت و محبت: عوضى گرفت: بلكه آن محبتى است عميق و پيوندى است حساب شده بر اساس مصالح دوطرفه

53- جواز تفضيل در بعض موارد

53- جواز تفضيل در بعض موارد در موارد استثنائى بعض تفضيل ها (نه تبعيض ها) مجاز شمرده شده است!، مانند اينكه بنا برمصلحتى درباره امرار معاش و تأمين زندگى و پشتوانه بعضى از اولاد از قبيل صغر سنّ و معلوليت و عدم توانائى، چيزهائى به آنها اختصاص داده شود تا از قافله زندگى عقب نمانده و نابود نشوند.

1- سعد بن سعد اشعرى فرمود: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن الرجل يكون بعض ولده أحب إليه من بعض و يقدّم بعض ولده على بعض؟ فقال: نعم، قد فعل ذلك أبو عبد الله عليه السلام نحل محمدا و فعل ذلك أبو الحسن عليه السلام نحل أحمد شيئا فقمت أنابه حتى حزته له «1»، فقلت: جعلت فداك الرجل يكون بناته أحب إليه من بنيه؟ قال: البنات و البنون فى ذلك سواء، إنما هو بقدر ما ينزلهم الله عزوجل منه. از ابالحسن رضا عليه السلام پرسيدم از مردى كه بعضى بچه هايش را از بعضى بيشتر دوست دارد و بعضى را به

بعضى مقدم مى دارد؟، فرمود: بلى اين كار را ابوعبداللّه عليه السلام كرده است به محمد چيزى بخشيد وابالحسن نيز به احمد چيزى بخشيد، من (به خاطر بچه بودن آنها) بلند شده و آنها را گرد آورده و زير نظر خود گرفتم: پس گفتم: فدايت شوم مردى دخترانش را از پسران بيشتر دوست مى دارد؟ فرمود: دختران و پسران در اين مساويند، محبت به قدر آن است كه خداوند عزّوجلّ براى آنها قرار داده است. «2»

2- رفاعة بن موسى از ابى الحسن موسى عليه السلام پرسيدم: عن الرجل يكون له بنون و أمّهم ليست بواحدة، أيفضّل أحدهم على الاخر؟ قال نعم، لا بأس به، قد كان يفضّلنى على عبداللّه. از مردى پسرانى دارد و مادرشان يكى نيست آيا (مى تواند) يكى را بر ديگرى تفضيل دهد؟ فرمود: بلى عيب ندارد بتحقيق پدرم مرا به عبداللّه تفضيل مى داد (و مقدم مى داشت). «3»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 292

البته بايد توجه داشت حساب امام موسى كاظم عليه السلام با برادرش عبداللّه: جداست زيرا اين حجت خدا و لنگر روى زمين و داراى امتيازات آسمانى است.

54- از ترس گرسنگى بچه ها را نكشيد

54- از ترس گرسنگى بچه ها را نكشيد وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَدَكُمْ خَشيَةَ إِمْلَقٍ نحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطئاً كَبِيراً «1»

و فرزندانتان را از ترس فقر به قتل نرسانيد:

ما آنها و شما را روزى مى دهيم: مسلّماً قتل آنها گناه بزرگى است.

در آيه فوق به يك عمل زشت جاهلى كه از فجيع ترين گناهان بود اشاره كرده مى گويد: فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانيد (و لا تقتلوا اولادكم خشية املاق) روزى آنها بر شما نيست: آنها و شما را ما روزى مى دهيم (نحن نرزقهم و ايّاكم چرا كه قتل آنها گناه بزرگى بوده و هست (انّ قتلهم كان خطئاً كبيراً).

از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه وضع اقتصادى اعراب جاهلى آنقدر سخت و ناراحت كننده بوده كه حتى گاهى فرزندان دلبند خود را از ترس عدم توانائى اقتصادى به قتل مى رساندند.

در اينكه عرب جاهلى آيا فقط دختران را به زير خاك پنهان مى كرد: و يا پسران را نيز از ترس فقر به قتل مى رساند در ميان مفسران گفتگو است.

بعضى معتقدند اينها همه اشاره به زنده به گور كردن دختران است كه به دو دليل اين كار را انجام مى دادند يكى اينكه مبادا در آينده در جنگها به اسارت دشمنان در آيند نواميس آنان به چنگال بيگانه بيفتد!! ديگر اينكه فشار فقر و عدم توانائى بر تأمين هزينه زندگى آنها سبب قتلشان مى شد: چرا كه دختر در آن جامعه توليد كننده نبوده بلكه غالبا مصرف كننده محسوب مى شد.

درست است كه پسران نيز در آغاز عمر مصرف كننده بودند ولى عرب جاهلى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 293

هميشه به پسران به عنوان يك سرمايه مهم مى نگريست و حاضر

به از دست دادن آنها نبود.

بعضى ديگر عقيده دارند كه آنها دو نوع قتل فرزند داشتند: نوعى كه به پندار غلط خودشان به خاطر حفظ ناموس بود و اين اختصاص به دختران داشت: و نوعى ديگر كه از ترس فقر صورت مى گرفت و آن جنبه عمومى داشت و پسر و دختر در آن تفاوت نمى كرد.

ظاهر تعبير آيه كه ضمير جمع مذكر در آن به كار رفته (قتلهم) مى تواند دليلى بر اين نظر بوده باشد: زيرا اطلاق جمع مذكر به پسر و دختر به طور مجموع از نظر ادبيات عرب ممكن است ولى براى خصوص دختران بعيد به نظر مى رسد.

اما اينكه گفته شد پسران قادر بر توليد بودند و سرمايه اى محسوب مى شدند كاملا صحيح است: ولى اين در صورتى است كه توانائى بر هزينه آنها در كوتاه مدت داشته باشند: در حالى كه گاهى آنقدر در فشار بودند كه حتى توانائى بر اداره زندگى آنها در كوتاه مدت هم نداشتند (و به همين دليل تفسير دوم صحيحتر به نظر مى رسد).

به هر حال اين يك توهم بيش نبود كه روزى دهنده فرزندان پدر و مادرند: خداوند اعلام مى كند كه اين پندار شيطانى را از سر بدر كنند و به تلاش و كوشش هر چه بيشتر برخيزند: خدا هم كمك نموده: زندگى آنها را اداره مى كند.

قابل توجه اينكه ما از اين جنايت زشت و ننگين وحشت مى كنيم: در حالى كه همين جنايت در شكل ديگرى در عصر ما و حتى به اصطلاح در مترقى ترين جوامع انجام گيرد و آن اقدام به سقط جنين در مقياس بسيار وسيع به خاطر جلوگيرى از افزايش جمعيت و كمبودهاى اقتصادى است.

گرچه امروز

براى سقط جنين دلائل بى اساس ديگرى نيز ذكر مى كنند: ولى مسأله فقر و كمبود مواد غذائى يكى از دلائل عمده آن است.

اينها و مسائل ديگرى شبيه به آن: نشان مى دهد كه عصر جاهليت در زمان ما به شكل ديگرى تكرار مى شود و جاهليت قرن بيستم حتى در جهانى وحشتناكتر و

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 294

گسترده تر از جاهليت قبل از اسلام است.

تعبير به خشية املاق نيز اشاره لطيفى به نفى اين پندار شيطانى است: در واقع مى گويد اين تنها يك ترس است كه شما را به اين خيانت بزرگ تشويق مى كند: نه يك واقعيت.

ضمنا بايد توجه داشت كه جمله «كان خِطْأً كبيرا» با توجه به اينكه كان فعل ماضى است اشاره و تأكيد بر اين موضوع است كه قتل فرزندان گناهى است بزرگ كه از قديم در ميان انسانها شناخته شده: و زشتى آن در اعماق فطرت جاى دارد: لذا مخصوص به عصر و زمانى نيست.

سؤال: نفقه فرزند بعد از پدر بر كيست؟. ونفقه والدين بر كيست؟

جواب: نفقه فرزند هر گاه غنى باشد در مال خود او است: خواه صغير باشد وخواه كبير. و هر گاه فقير باشد: بر پدر واجب است به اجماع (چنانكه جمعى ادعا كرده اند) و آيه (فان أرضعن لكم فآتوهنّ اجورهن) هم دلالت دارد. وقائل به فرقى نيست مابين اجرت رضاع و غير آن.

وحكايت هند زوجه ابو سفيان كه شكوه كرد بر رسول خدا (ص) از دست ابو سفيان كه نفقه به او واولادش نميدهد: آن

حضرت فرمود: (خذى ما يكفيك و ولدك بالمعروف) به اندازه اى كه به خود و فرزندت كفايت نمايد از مال او اخذ كن: با ترك استفصال از غنى وفقر هند. و هر گاه پدر نباشد: يا باشد و قادر نباشد: پس لازم است نفقه بر پدران پدر هر چند به صد پشت بالا روند با تقديم الأقرب فالأ قرب. به دليل اجماع چنانكه جمعى دعوى كرده اند. وآنچه نقل شده است از مبسوط (با اشعار به اين كه مذهب شيعه اين است) كه گفته است كه (مادر پدر مقدم است بر پدران پدر هر گاه ابعد باشند از مادر پدر در مرتبه.

مثل اين كه مادر پدر دارد و جدّ پدر دارد مادر پدر مقدم است بر جد پدر): پس آن معاوضه نمى كند با اجماعات منقوله وشهرت عظيمه. و هر گاه پدران پدر نباشند:

يا باشند و قادر نباشند: يا نتوان از آنها گرفت: واجب مى شود بر مادر با قدرت. و هر گاه مادر نباشد: يا باشد و قادر نباشد: واجب مى شود بر پدر مادر و مادر مادر:

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 295

هر چند بالا روند بالسويه. يعنى پدر مادر و مادر مادر شريك اند در نفقه دادن به شرطى كه در درجه مساوى باشند. و هر گاه مساوى نباشند: واجب است بر أقرب فالأقرب نسبت به فرزند. پس هر گاه مادر مادر داشته باشد و پدر پدر مادر داشته باشد مادر مادر مقدم است و هكذا، هر چند بالا رود:

ودر هر مرتبه «أقرب» به فرزند مقدم است بر «أبعد» بدون فرقى مابين مرد و زن.

از شيخ و ساير اصحاب نقل شده است كه مادر پدر به منزله مادر مادر است: و پدران و مادران مادر پدر به منزله پدران و مادران [مادر] مادراند: پس شريك اند در وجوب نفقه على السويه با تساوى در درجه. واما با تفاوت درجه مختص است وجوب انفاق به آن كه أقرب است به مُنْفَقٌ عَلَيْه. و در اين حكم هم به خلافى بر نخورده ام. تا اينجا سخن در نفقه اصول بود: يعنى آنچه نفقه دهنده آباء و أمّهات باشند.

واما هر گاه نفقه دهنده ازفروع باشد يعنى اولاد: مثل اين كه آن فقير پدر و مادر و احد را ندارد: يا دارد و لكن قادر نيستند: ولكن فرزند قدرت دارد. پس اگر آن فرع يك نفر است وقادر است بر نفقه: واجب است بر او نفقه اصل. و هر گاه متعدد باشند ودر درجه هم مساوى باشند واجب است بر همگى. على السويه و شريك اند در نفقه دادن. و هر گاه متفاوت باشند در درجه: وجوب مخصوص اقرب است به محتاج. و مشهور اين است كه فرقى مابين ذكر وانثى (نر و ماده) نيست. وبعضى گفته اند واجب است بر ذكر به انثى. وبعضى گفته اند واجب است بر هر دو به حسب ميراث. ودليل آنها وضوحى ندارد. و هم چنين مشهور عدم فرق است مابين قادر بر انفاق بالفعل و قادر بالقوّة. و از بعضى خلاف ظاهر ميشود. واشكال درصورتى كه دو نفر باشند كه يكى قادر بالفعل است وديگرى قادر بالقوه: بيشتر است. واما هر

گاه مجتمع شود اصل وفروع كه آنها را

(عمودان) ميخوانند: مثل اين كه محتاج پدر دارد وپسرهم دارد: يا پدران پدر وپسران پسر: پس شريك خواهند بود در وجوب انفاق هر گاه مساوى باشند در درجه. واقرب مختص است به وجوب با تفاوت درجه. پس اگر پدرى دارد و

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 296

پسرى: مساوى اند در وجوب. و هر گاه پدرى دارد وپسر پسرى واجب است بر پدر. و هم چنين هر گاه پسرى دارد وپدر پدرى: واجب است بر پسر وهكذا.

ودر مسالك اشكال كرده است درصورتى كه فرع أنثى باشد: مثل اين كه پدرى دارد ودخترى. و [نيز] درصورتى كه اصل مادر باشد خواه فرع ذكر باشد يا أنثى. و علّامه هم در صورت اخيره در قواعد تردد دارد وبعد از اين اشكال: مساوات را اختيار كرده است. چنانكه جمعى ديگر هم اين را تقويت كرده اند. تا اينجا كلام در نفقه دهنده بود. واما نفقه گيرنده: پس هر گاه متعدد باشند وهمه فقير باشند ونفقه دهنده هم قادر باشد: لازم است بر او نفقه همه. و هر گاه قادر بر همه نباشد مقدم ميدارد أقرب فالأقرب را: خواه از اصول باشد وخواه فروع: خواه ذكور باشد وخواه اناث. و هر گاه وسعت «مُنْفِق» (يعنى نفقه دهنده) به قدر نفقه متعددنباشد [ونفقه گيرنده ها متعدد ودر يك درجه باشند] پس آيا قسمت بايد كرد بر همه؟ يا قرعه بايد كرد؟ در آن دو وجه است. اظهر ترجيح قرعه

است. چون حكمت انفاق: رفع حاجت است وآن در صورت قسمت منتفى است. و بعضى احتمال داده اند ترجيح آن كه اضعف باشد به سبب صغر يا مرض: بدون قرعه. «1»

55- آنجا كه تولد دختر ننگ بود!

55- آنجا كه تولد دختر ننگ بود! وَ إِذَا بُشرَ أَحَدُهُم بِالأُنثى ظلَّ وَجْهُهُ مُسوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ 58 يَتَوَرَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سوءِ مَا بُشرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسهُ فى الترَابِ أَلا ساءَ مَا يحْكُمُونَ 59 للذين لا يؤمنون بالاخرة مثل السوء و لله المثل الاعلى و هو العزيز الحكيم 60. «2» در حالى كه هر گاه به يكى از آنها بشارت دهند دخترى نصيب تو شده صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مى شود: و مملو از خشم مى گردد!

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 297

از قوم و قبيله خود بخاطر بشارت بدى كه به او داده شده متوارى مى گردد (و نمى داند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد: يا در خاك پنهانش كند؟ چه بد حكمى مى كنند؟!

آنهائى كه ايمان به سراى ديگر ندارند صفات زشت و شوم خواهند داشت اما براى خداوند صفات عالى است و او قادر حكيم است

هنگامى كه به يكى از آنها بشارت دهند خدا دخترى به تو داده آنچنان از فرط ناراحتى چهره اش تغيير مى كند كه صورتش سياه مى شود!

(و اذا بشر احدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسودّاً).

و مملو از

خشم و غضب مى گردد (و هو كظيم).

كار به همينجا پايان نمى گيرد او براى نجات از اين ننگ و عار كه به پندار نادرستش:

دامنش را گرفته از قوم و قبيله خود به خاطر اين بشارت بدى كه به او داده شده است متوارى مى گردد (يتوارى من القوم من سوء ما بُشّرَ به).

باز هم: موضوع خاتمه نمى يابد بلكه او دائما در اين فكر غوطه ور است كه آيا اين ننگ را بر خود بپذيرد و دختر را نگهدارد و يا آنرا زنده در زير خاك پنهان سازد! (أ يمسكه على هون ام يدسه فى التراب).

در پايان آيه اين حكم ظالمانه و شقاوت آميز غير انسانى را با صراحت هر چه بيشتر محكوم كرده و مى گويد: بدانيد حكمى را كه آنها مى كردند: حكم زشت و بدى بود (الا ساء ما يحكمون).

سرانجام ريشه اين همه آلودگيها و بدبختيها را چنين معرفى مى كند كه اينها همه زائيده عدم ايمان به آخرت است آنهائى كه ايمان به سراى ديگر ندارند صفات زشت و شوم خواهند داشت (للذين لا يؤمنون بالاخرة مثل السوء).

اما براى خداوند صفات عالى است (و لله المثل الاعلى).

و او قادر حكيم است (و هو العزيز الحكيم).

و به همان نسبت كه انسان به اين خداوند بزرگ و عزيز و حكيم نزديك مى شود:

شعاع نيرومندى از صفات عاليش: از علم و قدرت و حكمتش: در جان او،

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 298

پرتوافكن مى گردد: و از خرافات و زشتكاريها و بدعتهاى شوم فاصله مى گيرد: اما هر قدر از

او دور مى گردد: به همان نسبت در ظلمات جهل و ضعف و زبونى و عادات زشت و شوم گرفتار مى شود.

فراموش كردن خدا و همچنين فراموش كردن دادگاه عدل او انگيزه همه پستيها و زشتيها و انحرافها و خرافات است: و يادآورى اين دو اصل اصيل منبع اصلى احساس مسئوليت و مبارزه با جهل و خرافات: و عامل توانائى و دانائى است

56- چرا فرشتگان را دختران خدا ناميدند؟!

56- چرا فرشتگان را دختران خدا ناميدند؟! در آيات متعددى از قرآن مى خوانيم كه مشركان عرب: فرشتگان را: دختران خدا مى پنداشتند: يا بدون ذكر انتساب به خداوند آنها را از جنس زن مى دانستند در سوره زخرف آيه 19 مى خوانيم و جعلوا الملائكة الذين هم عباد الرحمن اناثا:

فرشتگان را كه بندگان خدا هستند زن مى پنداشتند و در سوره اسراء آيه 40 مى فرمايد أفأصفاكم ربكم بالبنين و اتّخذ من الملائكة اناثا: آيا خداوند به شما پسرانى داده و از فرشتگان: دخترانى انتخاب كرده است.

اين پندار ممكن است بقاياى خرافاتى باشد كه از اقوام گذشته به عرب جاهلى رسيده بود: و نيز ممكن است به خاطر اين بوده كه فرشتگان از نظرها مستورند و اين صفت بيشتر در زنان وجود داشت: و لذا به گفته بعضى اينكه عرب: شمس

(يعنى خورشيد) را مؤنث مجازى و قمر (ماه) را مذكر مجازى مى گويد به خاطر اين است كه قرص آفتاب در ميان نور خيره كننده اش آنچنان پوشيده است كه نگاه كردن به آن آسان نيست در حالى كه قرص ماه كاملا نمايان است.

اين احتمال نيز

وجود دارد كه لطافت وجود فرشتگان: سبب اين توهم شده بود چرا كه زن نسبت به مرد جنس لطيف ترى است.

و به هر حال اين يك خرافه و پندار غلط قديمى است كه متأسفانه هنوز رسوبات آن در اعماق فكرى بعضى ديده مى شود و حتى در ادبيات زبانهاى مختلف نيز وجود

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 299

دارد: از جمله اينكه هنگامى كه يك زن خوب را مى خواهند توصيف كنند فرشته اش مى گويند: و عكسهائى كه از فرشتگان مى اندازند غالبا به صورت زن است در حالى كه فرشتگان اصولا جسم مادى ندارند كه مرد و زن و مذكر و مؤنث داشته باشند.

57- زنده بگور كردن دختران چرا؟

57- زنده بگور كردن دختران چرا؟ واقعا وحشت آور است كه انسان: آن قدر عاطفه خود را زير پا بگذارد كه به كشتن انسان آن هم در زشتترين صورتش افتخار و مباهات نمايد: انسانى كه پاره تن خود او است انسانى كه بى دفاع و ضعيف است: او را با دست خويش زنده زنده به خاك بسپارد.

اين يك امر ساده نيست كه انسان هر چند نيمه وحشى دست به چنين جنايت وحشتناكى بزند: قطعا داراى ريشه هاى اجتماعى و روانى و اقتصادى بوده است مورخان مى گويند: شروع اين عمل زشت در جاهليت از آنجا بود كه جنگى ميان دو گروه در آن زمان اتفاق افتاد: گروه فاتح: دختران

و زنان گروه مغلوب را اسير كردند:

پس از مدتى كه صلح بر قرار شد: خواستند اسيران جنگى را به قبيله خود بازگردانند: ولى بعضى از آن دختران اسير با مردانى از گروه غالب ازدواج كرده بودند: آنها ترجيح دادند كه در ميان دشمن بمانند و هرگز به قبيله خود باز نگردند:

اين امر: بر پدران آن دخترها سخت گران آمد و مايه شماتت و سرزنش آنها گرديد:

تا آنجا كه بعضى سوگند ياد كردند كه هرگاه در آينده دخترى نصيبشان شود او را با دست خود نابود كنند تا بدست دشمن نيفتند!.

خوب ملاحظه مى كنيد كه وحشتناكترين جنايات زير پوشش دروغين دفاع از ناموس و حفظ شرافت و حيثيت خانواده انجام مى گرفت: و عاقبت اين بدعت زشت و ننگين مورد استقبال گروهى واقع شد: و مسأله وئاد (زنده بگور كردن دختران) يكى از رسوم جاهليت شد و همانست كه قرآن شديدا آنرا محكوم ساخته و مى گويد: «و اذا الموؤدة سئلت باى ذنب قتلت» در قيامت در باره دختران زنده بگور

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 300

شده سؤال مى شود كه به چه گناهى آنها كشته شدند؟ (تكوير- 9).

اين احتمال نيز وجود دارد كه توليد كننده بودن پسران: و مصرف كننده بودن دختران: در آن جوامع: نيز به اين جنايت كمك كرده باشد: زيرا پسر براى آنها:

سرمايه بزرگى محسوب مى شد كه در غارتگريها و نگهدارى شتران و مانند آن از وجودش استفاده مى كردند: در حالى كه دختران چنين نبودند.

از سوى ديگر وجود جنگها و نزاعهاى دائمى

قبيلگى ميان آنها سبب فقدان سريع مردان و پسران جنگجو مى شد و طبعا تناسب و تعادل ميان تعداد دختران و پسران به هم مى خورد: و تا آنجا وجود پسران عزيز شده بود كه تولد يك پسر: مايه مباهات بود و تولد يك دختر: مايه ناراحتى و رنج يك خانواده!.

اين امر تا آنجا رسيد كه به گفته بعضى از مفسران: به محض اينكه حالت وضع حمل به زن دست مى داد شوهر: از خانه متوارى مى گشت: مبادا دخترى براى او بياورد و او در خانه باشد! سپس اگر به او خبر مى دادند: مولود پسر است: با خوشحالى و هيجان وصف ناپذيرى به خانه باز مى گشت: اما واى اگر به او خبر مى دادند كه نوزاد دختر است آتش خشم و اندوه جان او را در بر مى گرفت.

داستان وئاد پر از حوادث بسيار دردناك و چندش آور است.

از جمله نقل كرده اند مردى خدمت پيامبر آمد: اسلام آورد: اسلامى راستين: روزى خدمت رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و سؤال كرد آيا اگر گناه بزرگى كرده باشم توبه من پذيرفته مى شود: فرمود: خداوند توّاب و رحيم است: عرض كرد اى رسولخدا گناه من بسيار عظيم است: فرمود: واى بر تو هر قدر گناه تو بزرگ باشد: عفو خدا از آن بزرگتر است.

عرض كرد اكنون كه چنين مى گوئى بدان: من در جاهليت به سفر دورى رفته بودم:

در حالى كه همسرم باردار بود: پس از چهار سال باز گشتم: همسرم به استقبال من آمد: نگاه كردم دختركى در خانه ديدم: پرسيدم دختر كيست؟ گفت دختر يكى از همسايگان است!.

من فكر كردم ساعتى بعد به خانه خود مى رود اما با

تعجب ديدم نرفت: غافل از

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 301

اينكه او دختر من است و مادرش اين واقعيت را مكتوم مى دارد: مبادا بدست من كشته شود.

سرانجام گفتم: راستش را بگو اين دختر كيست؟ گفت: به خاطر دارى هنگامى كه به سفر رفتى باردار بودم: اين نتيجه همان حمل است و دختر تو است!.

آن شب را با كمال ناراحتى خوابيدم: گاهى به خواب مى رفتم و گاهى بيدار مى شدم صبح نزديك شده بود: از بستر برخاستم و كنار بستر دخترك رفتم در كنار مادرش به خواب رفته بود: او را بيرون كشيدم و بيدارش كردم و گفتم: همراه من به نخلستان بيا.

او به دنبال من حركت مى كرد تا نزديك نخلستان رسيديم: من شروع به كندن حفره اى كردم و او به من كمك مى كرد كه خاك را بيرون آورم: هنگامى كه حفره تمام شد من زير بغل او را گرفتم و در وسط حفره افكندم ... در اين هنگام هر دو چشم پيامبر پر از اشك شد ... سپس دست چپم را به كتف او گذاشتم كه بيرون نيايد و با دست راست خاك بر او مى افشاندم! و او پيوسته دست و پا مى زد: و مظلومانه فرياد مى كشيد پدر جان! چه با من مى كنى؟ در اين هنگام: مقدارى خاك به روى ريشهاى من ريخت او دستش را دراز كرد و خاك را از صورت من پاك نمود: ولى من همچنان قساوتمندانه خاك به روى او مى ريختم: تا آخرين ناله هايش در زير قشر عظيمى

از خاك محو شد! در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه بسيار ناراحت و پريشان بود و اشكها را از چشم پاك مى كرد: فرمود: اگر نه اين بود كه رحمت خدا بر غضبش پيشى گرفته: لازم بود هر چه زودتر انتقام از تو بگيرد!.

و نيز در حالات قيس بن عاصم كه از اشراف و رؤساى قبيله بنى تميم در جاهليت بود و پس از ظهور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اسلام آورد مى خوانيم: روزى به خدمت پيامبر آمد تا بار گناه سنگينى را كه بر دوش مى كشيد شايد سبك كند: عرض كرد در گذشته گروهى از پدران بر اثر جهل و بى خبرى دختران بى گناه خود را زنده بگور كردند:

من نيز دوازده دختر نصيبم شد كه همه را به اين سرنوشت شوم مبتلا ساختم! هنگامى كه سيزدهمين دخترم را همسرم مخفيانه به دنيا آورد و چنين وانمود كرد كه

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 302

نوزادش مرده بدنيا آمده: اما در خفا آنرا نزد اقوام خود فرستاده بود موقتا فكرم از ناحيه اين نوزاد راحت شد.

اما بعدا كه از ماجرا آگاه شدم او را با خود به نقطه اى بردم و به تضرع و التماس و گريه او اعتنا نكرده و زنده بگورش ساختم! پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از شنيدن اين ماجرا سخت ناراحت شد و در حالى كه اشك مى ريخت فرمود: «من لا يرحم لا يرحم» كسى كه رحم

نكند به او رحم نخواهد شد سپس رو به سوى قيس كرد و گفت: روز بدى در پيش دارى: قيس عرض كرد چه كنم تا بار گناهم سبك شود؟ پيامبر فرمود: به تعداد دخترانى كه كشته اى بندگانى آزاد كن (شايد بار گناهت سبك شود).

و نيز در حالات صعصعة بن ناجيه جد فرزدق شاعر معروف) كه انسان آزاده و شريفى بود مى خوانيم در عصر جاهليت با بسيارى از عادات زشت آنها مبارزه مى كرد تا آنجا كه 360 دختر را از پدرانشان خريد و از مرگ نجات داد: و حتى در يك مورد براى نجات نوزاد دخترى كه پدرش تصميم بر قتل او داشت: مركب سوارى خود: و دو شتر: به پدر آن دختر داد.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كار بسيار بزرگى انجام دادى و پاداش تو نزد خدا محفوظ است! فرزدق به اين كار نياى خود افتخار كرده مى گفت:

و منّا الذى منع الوائدات*** فأحيا الوئيد فلم توائد

از دودمان ما كسى را سراغ داريم كه جلو زنده بگور كردن دختران را گرفت آنها را زنده كرد تا در خاك دفن نشوند.

با توجه به فصل بعدى خواهيم ديد كه چگونه اسلام به همه اين فجايع و جنايات وحشتناك پايان داد و به زن شخصيتى عطا كرد كه در تاريخ سابقه نداشت. «1»

58- نقش اسلام در احياى ارزش مقام زن

58- نقش اسلام در احياى ارزش مقام زن تحقير و در هم شكستن شخصيت زن: تنها در ميان عرب جاهلى نبود: بلكه در ميان

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 303

اقوام ديگر و حتى شايد متمدن ترين ملل آن زمان نيز: زن شخصيتى ناچيز داشت:

و غالبا با او به صورت يك كالا و نه يك انسان رفتار مى شد: ولى مسلما عرب جاهلى اين تحقير را در اشكال زننده تر و وحشتناكترى انجام مى داد.

تا آنجا كه اصلا نسب را به مرد مربوط مى دانست و مادر را تنها ظرفى براى نگاهدارى و پرورش جنين: محسوب مى كرد! چنانكه در شعر معروف جاهلى منعكس است.

بنونا بنو ابنائنا و بناتنا*** بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد

فرزندان ما فرزندان پسران ما هستند و اما فرزندان دختران ما پسران مردان بيگانه اند اين را نيز مى دانيم كه آنها براى زن حقى در ارث قائل نبودند و براى تعدد زوجات حد و مرزى قائل نمى شدند: به سادگى خوردن آب: ازدواج مى كردند و به آسانى آنها را طلاق مى دادند.

ولى اسلام ظهور كرد و با اين خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگيد:

مخصوصا تولد دختر را كه ننگ مى دانستند در احاديث اسلامى به عنوان گشوده شدن ناودانى از رحمت خدا به خانواده معرفى كرد.

و خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنقدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا عليها السلام احترام مى گذاشت كه مردم تعجب مى كردند: با تمام مقامى كه داشت: دست دخترش را مى بوسيد: و به هنگام مراجعت از سفر نخستين كسى را كه ديدار مى كرد: دخترش فاطمه بود: و به عكس هنگامى كه مى خواست به سفر برود آخرين خانه اى را كه خدا حافظى مى كرد: باز خانه فاطمه عليها السلام بود.

در حديثى مى خوانيم

كه به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خبر دادند خدا به او دخترى داده است ناگهان نگاه به صورت يارانش كرد ديد آثار ناخشنودى در آنها نمايان گشت! (گوئى هنوز رسوبات افكار جاهلى از مغز آنها بر چيده نشده) پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فورا فرمود: ما لكم؟ ريحانةٌ أشمّها، و رزقها على اللّه عزّ و جلّ!:

اين چه حالتى است در شما مى بينم؟! خداوند گلى به من داده آنرا مى بويم: و اگر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 304

غم روزى او را مى خوريد: روزيش با خدا است.

در حديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم كه فرمود: «نعم الولد البنات، ملطفات، مجهزات، مونسات مفليات»: چه فرزند خوبى است دختر! هم پر محبت است: هم كمك كار: هم مونس است و هم پاك و پاك كننده. «1»

در حديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم «من دخل السوق فاشترى تحفة فحملها الى عياله كان كحامل الصدقة الى قوم محاويج و ليبدء بالأناث قبل الذكور، فانّه من فرّح ابنته فكأنّما اعتق رقبة من ولد اسماعيل:» كسى كه بازار مى رود و تحفه اى براى خانواده خود مى خرد همچون كسى است كه مى خواهد به نيازمندانى كمك كند (همان پاداش را دارد) و هنگامى كه مى خواهد تحفه را تقسيم كند نخست بايد به دختر و بعد به پسران بدهد: چرا كه هر كس دخترش را شاد و مسرور كند چنان است كه گوئى كسى

از فرزندان اسماعيل عليه السلام را آزاد كرده باشد.

در حقيقت اين احترام به شخصيت زن سبب آزادى او در جامعه و پايان دادن به دوران بردگى زنان است.

گر چه در اين زمينه سخن بسيار است ولى از اين واقعيت نمى توان به آسانى گذشت كه با نهايت تأسف هنوز در جوامع اسلامى: آثارى از همان افكار جاهلى وجود دارد و هنوز كم نيستند خانواده هائى كه از تولد پسر خوشحال و از نوزاد دختر ناراحت مى شوند: و يا لااقل تولد پسر را بر دختر ترجيح مى دهند.

البته ممكن است شرائط خاص اقتصادى و اجتماعى در رابطه با وضع زنان در جوامع كنونى يكى از علل اين گونه عادات و رسوم غلط بوده باشد: ولى هر چه هست بايد عموم مسلمانان راستين با اين طرز فكر مبارزه كنند: و ريشه هاى اجتماعى و اقتصادى آنرا بسوزانند كه اسلام نمى پسندد كه بعد از چهارده قرن پيروانش به افكار جاهلى باز گردند: و اين يكنوع جاهليت ثانوى است.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 305

حتى در جوامع غربى كه تصور مى كنند براى زن شخصيت والائى قائلند عملا مى بينيم او را آنچنان تحقير كرده اند كه بصورت يك عروسك بى ارزش يا وسيله اى براى خاموش كردن آتش شهوت و يا كالائى براى تبليغ كالاهايشان در آورده اند.

يك حديث پر معنى

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام آمده است: ما من مولود يولد الا فى شبابيك رأسه مكتوب خمس آيات من سورة التغابن: هيچ نوزادى متولد نمى شود مگر اينكه در مشبكهاى سرش پنج آيه

از سوره تغابن نوشته شده! ممكن است منظور آيات 17- 16- 15- 14- 13 پنج آيه آخر سوره تغابن باشد كه در مورد اموال و اولاد سخن مى گويد: و نوشته شدن اين پنج آيه در شبكه هاى سر اشاره به حتمى بودن اين مسأله است: يعنى محتواى اين آيات در باره همه فرزندان آدم بدون استثناء صادق است.

تعبير به شبابيك جمع شباك بر وزن (خفاش) به معنى (مشبك) ممكن است اشاره به استخوانهاى سر باشد كه قطعات آن درهم فرورفته و يا اشاره به شبكه هاى مغزى است: و در هر حال دليل بر وجود اين روحيات در انسانها است.

خداوندا! ما را در اين آزمون بزرگ به اموال: اولاد: و همسر يارى فرما.

پروردگارا! ما را از بخل و حرص و شح نفس دور دار كه هر كس را از آن دور دارى اهل نجات و رستگارى است.

در حديثى نيز از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم كه فرمود: اذا مات الإنسان انقطع أمله الّا عن ثلاث: صدقة جارية و علم ينتفع به و ولد صالح يدعوا له انسان زمانى كه مرد، اميدش قطع مى شود مگر از سه چيز، صدقه جاريه و علمى كه از آن بهره مند شوند وفرزند صالحى برايش دعا كند. «1

59- حقوق دختر

59- حقوق دختر از فصل هاى گذشته متوجه شديم كه زن و دختر در ميان اقوام پيشين: چه زجرها كه نكشيده و چه شكنجه ها كه نديده است و فهميديم كه اسلام در چه مقطعى از

زمان:

به فرياد آنها رسيد و نجات داد، براى مزيد اطلاع به مطالب ذيل نيز توجه فرماييد.

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نعم الولد البنات المخدرات من كانت عنده واحدة جعلها الله له سترا من النار، و من كانت عنده اثنتان ادخله الله بهما الجنة، و من كانت له ثلاث أو مثلهن من الأخوات وضع عنه الجهاد و الصدقة. چه خوب است دختران پوشيده شده هركس يكى را دارد براى او حجاب است از آتش جهنّم و هر كس دوتا دارد خداوند به خاطر آنها او را داخل بهشت مى كند، و هركس سه دختر يا سه خواهر دارد تكليف جهاد و صدقه از او برداشته مى شود!. «1»

2- إبراهيم كرخى: از شخص موثقى كه از أصحاب ما به او حديث كرده است گويد: تزوّجت بالمدينة فقال (لى) أبو عبد الله عليه السلام: كيف رأيت؟ فقلت: ما رأى رجل من خير فى امرأة إلا وقد رأيته فيها، ولكن خانتنى، فقال: و ما هو؟ قلت: ولدت جارية، فقال: لعلك كرهتها، إن الله عزّ و جلّ يقول: (آباؤكم و أبناؤكم لا تدرون أيهم أقرب لكم نفعاً) در مدينه ازدواج كردم، ابوعبداللّه عليه السلام به من فرمود: چگونه ديدى؟! گفت: مرد هر خوبى در زن ديده باشد من هم در او ديدم ولى به من خيانت كرد فرمود: چه بود؟ گفتم: براى من دخترى زائيده است!! فرمود: شايد آن را خوش ندارى در حالى كه خداى عز و جلّ مى فرمايد: «پدران و پسرانتان نمى دانيد كدام يك براى شما منفعتش نزديك تر است. «2»

3- حمزة بن حمران: باسندش گفت: به مردى كه نزد رسول خدا

صلى الله عليه و آله و سلم بود فأخبر بمولود أصابه فتغيّر وجه الرجل، فقال له النبى صلى الله عليه و آله و سلم: مالك؟ فقال: خير، فقال: قل، قال:

خرجت و المرأة تمخض فأخبرت أنها ولدت جارية، فقال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم): الأرض تقلّها،

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 307

والسماء تظلّها، واللّه يرزقها، و هى ريحانة تشمها، ثم أقبل على أصحابه فقال: من كانت له ابنة فهو مفدوح، و من كانت له ابنتان فواغوثاه (فياغوثاه) بالله، و من كانت له ثلاث وضع عنه الجهاد و كلّ مكروه، و من كانت له أربع فيا عباد الله أعينوه، يا عباد الله اقرضوه، يا عباد الله ارحموه. به او خبر دادند به نوزادى كه رنگش تغيير يافت پيامبر به او فرمود: بتو چه شد؟ گفت: خير است فرمود: بگو گفت: بيرون آمدم عيالم در حال زائيدن بود به من خبر آوردند دختر زائيده است! پيامبر فرمود: (ناراحت مباش) زمين اورا بر مى دارد و آسمان سايه مى افكند و خدا روزى اش را مى دهد، او ريحانه ايست كه بو مى كنى، سپس رو به اصحابش كرده و فرمود: هركس يك دختر دارد قابل ترحم است و هر كس دوتا دارد پناه بر خدا و هر كهِ سه تا دارد (تكليف) جهاد و هرسختى از او برداشته مى شود و هركس چهار تا دارد اى بندگان خدا به او كمك كنيد اى بندگان خدا به او قرض دهيد اى بندگان

خدا به او رحم نمائيد. «1»

4- جارود بن منذر گفت: أبو عبد الله عليه السلام به من فرمود: بلغنى أنه ولد لك ابنة فتسخطها، و ما عليك منها؟! ريحانة تشمها و قد كُفيتَ رزقها، و (قد) كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) أبا بنات به من رسيده است كه برايت دخترى متولد شده است و خوش ندارى از او چه ضررى به تو مى رسد؟ ريحانه ايست بويش مى كنى و رزقش را ديگرى متكفل است و بتحقيق رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پدر چند تا دختر بود. «2»

5- حسين بن سعيد لحمى گفت: ولد لرجل من أصحابنا جارية فدخل على أبى عبد الله عليه السلام فرآه متسخطاً، فقال له: أرأيت لو أنّ الله أوحى إليك أن أختار لك: أو تختار لنفسك؟ ما كنت تقول؟ قال: كنت أقول: يا رب، تختار لى، قال: فإن الله عز وجل قد اختار لك، ثم قال:

إن الغلام الذى قتله العالم الذى كان مع موسى عليه السلام و هو قول الله عز وجل: (فأردنا أن يبدلهما ربهما خيرا منه زكوة وأقرب رحما) أبدلهما الله عز وجل به جارية ولدت سبعين نبيّاً براى مردى از ياران ما دخترى متولد شد پس به ابو عبداللّه عليه السلام داخل شد، حضرت

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 308

او را ناراحت ديد فرمود: اگر خدا به تو وحى كند كه من آنچه را كه صلاح مى دانم برايت اختيار نمايم، چه مى گوئى؟!

گفت: مى گويم خدايا اختيار كن، فرمود:

خداى عزّوجلّ براى تو (دختر) اختيار كرده است! سپس فرمود: پسرى را عالمى (خضر عليه السلام) كه با موسى عليه السلام بود كشت و خداوند گفته است «از اين رو ما اراده كرديم كه پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاكتر و با محبت تر به آن دو بدهد» خداى عزّوجلّ براى آنها دخترى داد كه هفتاد پيغمبر از (نسل) او متولد شد. «1»

6- محمد بن على بن حسين گفت: بُشّر النبى صلى الله عليه و آله و سلم بابنة فنظر إلى وجوه أصحابه فرأى الكراهة فيهم، فقال: ما لكم؟! ريحانة أشمها و رزقها على الله عز وجل وكان صلى الله عليه و آله و سلم أبا بنات به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مژده دخترى را دادند پس به روى يارانش نظر كرد و كراهت در روى آنها ديد، فرمود: به شما چه شده؟! ريحانه ايست بويش مى كنم و رزق او بر خداى عزّوجلّ است و (رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم) پدر دخترها بود. «2»

7- و فرمود عليه السلام: در باره گفته خداى عزّوجلّ: «وأما الغلام فكان أبواه مؤمنين فخشينا أن يرهقهما طغيانا وكفراً» فأردنا أن يبدلهما ربهما خيراً منه زكوة و أقرب رُحماً) قال: أبدلهما الله عز وجل مكان الإبن ابنة، فولد منها سبعون نبيّاً «و اما نوجوان پس پدر و مادرش با ايمان بودند وبيم داشتيم كه آنان را به طغيان و كفر وا دارد از اين رو خواستيم خداوند: فرزندى پاك تر و با محبت تر به آن دو بدهد. «3»

8- حسن بن على العسكرى: از پدرانش از صادق عليهم

السلام ان رجلا شكا إليه غمّه ببناته، فقال: الذى ترجوه لتضعيف حسناتك و محو سيئاتك فارجه لصلاح (لإصلاح) حال بناتك، أما علمت أنّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لمّا جاوزت سدرة المنتهى و بلغت قضبانها و أغصانها رأيت بعض ثمار قضبانها أثداؤه معلقة يقطر من بعضها اللبن، و من بعضها العسل، و من بعضها

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 309

الدهن، و من بعضها شبه دقيق السميد «1»، و من بعضها الثياب، و من بعضها كالنبق فيهوى ذلك كله نحو الارض، فقلت فى نفسى: أين مقر هذه الخارجات؟ فنادانى ربى: يا محمد هذه أنبتها من هذا المكان لأغذو منها بنات المؤمنين من أمتك و بنيهم، فقل لآباء البنات:

لا تضيقن صدوركم على بناتكم (فاقتهنّ) فإنى كما خلقتهنّ أرزقهنّ. مردى به خاطر دخترهايش به او شكايت نمود فرمود: آن كس كه از او زيادى حسنات و بخشيدن سيّئاتت را اميد وارى، به حال و اصلاح حال دخترهايت بهتر برس، آيا نمى دانى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (در شب معراج) وقتى كه از سدرة المنتهى گذشتم و به شاخه هاى بزرگ و كوچكش رسيدم ديدم از هر يك از آنها پستانهائى آويخته است از بعضى ها شير و بعض ديگر عسل و بعضى روغن و از بعضى آرد طعام و از بعضى لباس و ميوه سدر مى ريزد و به سوى زمين سرازير است به خودم گفتم: قرار گاه اينها در كجا (و در كجا انبار مى شوند)؟؛

پس

ندا درداده شدم اى محمد اينهارا در اينجا مى رويانم تا دختران و پسران مؤمنان امتت را تغذيه نمايم، پس به پدران دخترها بگو به خاطر دخترهايتان سينه هايتان تنگ نشود، من آن طور كه آفريده ام روزيشان را نيز مى دهم. «2

60- ارزش دختران از نظر اسلام

60- ارزش دختران از نظر اسلام 1- سكونى: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: نعم الولد البنات ملطفات مجهزات مونسات مباركات مفليات چه خوب است دختران لطيف اند و سائل فراهم كننده و خوگيرنده و بابركتند و شپش جو (از سر و لباس والدين) اند. «3»

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 310

2- سليمان بن جعفر جعفرى: از أبى الحسن الرضا عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إن الله تبارك وتعالى على الأناث أرق (أرأف) منه على الذكور، و ما من رجل يدخل فرحة على امرأة بينه و بينها حرمة إلا فرّحه الله يوم القيامة همانا خداوند به زنها مهربان تر است از مردان، هرمردى به زنى كه ميان او و آن زن حرمتى هست، شادى آفريند خدا او را در روز قيامت شاد خواهد نمود. «1»

3- أحمد بن عبد الرحيم: از مردى از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: البنات حسنات والبنون نعمة، وإنما يثاب على الحسنات ويسأل

عن النعمة. دخترها حسنة و پسرها نعمتند و همانا بر حسنات ثواب داده مى شود و از نعمت ها سؤال مى كنند. «2»

4- محمد بن على بن حسين بإسناده عن أبان بن تغلب: عن أبى عبد الله عليه السلام قال البنات حسنات، والبنون نعمة، فالحسنات يثاب عليها، والنعمة يسأل عنها. «3» دختران حسناتند و پسران نعمت: پس حسنات ثواب داده و از نعمت سؤال مى شود.

5- أحمد بن فضل، از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: البنون نعيم والبنات حسنات، والله يسأل عن النعيم و يثيب على الحسنات پسرها نعمتند و دخترها حسنة و خداوند از نعمت سؤال مى كند و بر حسنة ثواب مى دهد. «4»

6- امام صادق عليه السلام فرمود: إذا أصاب الرجل ابنة بعث الله إليها ملكاً، فأمرّ جناحه على رأسها و صدرها، و قال: ضعيفة خلقت من ضعف، المنفق عليها معان. زمانى كه مرد داراى دخترى شد، خداوند فرشته اى را به او مى فرستد پس بالهايش به سر و سينه او مى كشد و مى گويد: ناتوانى از ناتوان، آفريده شده است انفاق كننده به او (از سوى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 311

خداوند) يارى مى شود. «1»

7- ابن أبى عمير: از هشام بن الحكم: از عمر بن يزيد: از أبى عبد الله عليه السلام گفت:

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من عال ثلاث بنات أو ثلاث أخوات و جبت له الجنة، فقيل: يا رسول الله واثنتين؟ فقال: واثنتين، فقيل: يا رسول الله وواحدة؟ فقال:

و واحدة. هر كس سه دختر يا سه خواهر داشته باشد، بهشت بر او واجب مى شود!، گفته شد اى رسول خدا دوتا چه؟! فرمود: اگرچه دوتاباشد، گفته شد و يكى؟ فرمود: اگرچه يكى هم باشد. «2»

8- سكونى گفت: به خدمت أبى عبد الله عليه السلام داخل شدم وأنا مغموم مكروب، فقال لى: يا سكونى مما غمك؟ قلت: ولدت لى ابنة فقال: يا سكونى على الأرض ثقلها و على الله رزقها، تعيش فى غير أجلك «3» و تأكل من غير رزقك، (فسرى و الله عنى) «4» فقال لى ما سميتها؟ قلت: فاطمة، قال آه آه «5» ثم وضع يده على جبهته فقال: قال رسول الله عليه السلام:

حق الولد على والده إذا كان ذكرا أن يستفره أمّه «6»، و يستحسن اسمه، و يعلّمه كتاب الله و يطهّره، و يعلّمه السباحة و إذا كانت انثى أن يستفره امها، و يستحسن اسمها، و يعلمها سورة النور، و لا يعملها سورة يوسف، و لا ينزلها الغرف، و يعجل سراحها إلى بيت زوجها،

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 312

أما إذا سميتها فاطمة فلا تسبها و لا تلعنها ولا تضربها. در حالى كه غمگين و گرفته بودم به من فرمود: اى سكونى چه عامل غمگينى ات شده است؟ گفتم: دخترى برايم متولد شده است! فرمود: اى سكونى سنگينى او بر زمين و روزى اش بر خدا و زندگى اش غير عمر تو و غير از روزى تو مى خورد، (سكونى گويد:) به خدا اين (نصيحت مرا شاد

نمود) و غم را از من زدود، فرمود: چه ناميدى؟ گفتم فاطمه، فرمود: آه آه سپس دستش را به پيشانى اش گذاشت و گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: حق فرزند بر پدرش، اگر پسر است به مادرش رفاه دهد (و گرامى بدارد) و با نام خوب بنامد و كتاب خدا را به او ياد دهد و او را تطهير نمايد و شنا كردن به او تعليم نمايد؛

و اگر دختر است مادرش را گرامى بدارد و نام نيك بنامد و سوره نور را به او ياد دهد و سوره يوسف را تعليم ننمايد و او را در بالاخانه ننشاند (كه در ديد مردم باشد و او مردم را ببيند) و در شوهر دادن شتاب نمايد و اما او را كه فاطمه ناميدى پس به او فحش نده و بد نگو و نزن. «1»

9- وقال صلى الله عليه و آله و سلم: ما من بيت فيه من البنات إلا نزلت كل يوم عليه اثنى عشر بركة و رحمة من السماء، و لا تنقطع زيارة الملائكة من ذلك البيت، يكتبون لأبيهم كلّ يوم و ليلة عبادة سنة خانه اى نيست در آن از دختران وجود داشته باشد، مگر اينكه هر روز دوازده بركت و رحمت از آسمان نازل مى شود و زيارت فرشتگان از آن خانه منقطع نمى شود در شبانه روز براى پدرانشان، ثواب عبادت يك سال مى نويسند. «2

61- خدايا برايم دخترى ده

61- خدايا برايم دخترى ده در مجالس ترحيم زياد

ديده شده است هركس دخترى نداشته باشد، ماتمش سوت كور و بى سر و صدا و كم رنگ و سرد و خاموش سپرى مى شود، اما اگر داراى دختر يا دخترانى باشد، مجالس پر رونق و گرم و پرهياهو مى گردد زيرا دختر است كه براى پدر و مادر، واقعاً اشگ مى ريزد و مى سوزد و خاطره اش را زنده نگهميدارد (و گرم

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 313

مى كند)!.

1- أبان بن عثمان: از محمد واسطى: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إنّ (أبى) إبراهيم عليه السلام سأل ربّه أن يرزقه ابنة تبكيه و تندبه بعد موته. همانا پدرم ابراهيم عليه السلام از خدا درخواست نمود برايش دخترى دهد كه بعد از مرگش به او ناله سر دهد و بگريد. «1»

62- آرزوى مرگ براى دختران چرا؟!

62- آرزوى مرگ براى دختران چرا؟! بعضى از افكار و رسوم اعراب جاهلى خواسته و ناخواسته، هنوز هم در بعضى از مغزها ريشه دوانده است، هروقت برايش دخترى به وجود آيد، او را نفرين مرگ (بميرى انشاءاللّه) نثارش مى كنند و به خواسته ها و گفتارهايش اهميتى قائل نمى شوند برخلاف آقا پسرها كه گل سر سبد زندگى مى پندارند و نازش مى نمايند و قربان صدقه مى روند!! اما واقعيّت جز اين است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «دختر حسنه است و پسر نعمت در قيامت از نعمتها سؤال

مى شود نه از حسنات»

1- محمد بن على بن حسين بااسنادش: از عمر بن يزيد به ابى عبد الله عليه السلام گفت إن لى بنات، فقال: لعلك تتمنّى موتهنّ، أما إنّك إن تمنّيت موتهنّ و متن لم تؤجر يوم القيامة، ولقيت ربّك حين تلقاه و أنت عاص. من دخترانى دارم! فرمود: شايد آرزوى مرگشان را مى كنى؟! آگاه باش اگر تو آرزوى مرگشان كنى و بميرند، روز قيامت كه پاداشى به تو داده نمى شود و بلكه پروردگارت را ملاقات مى كنى در حالى كه به او عاصى هستى. «2»

در اين باره روايات فراوان است و مصلحت در رعايت اختصار، به فصل بعدى

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 314

توجه نمائيد

63- سوراخ كردن گوش راست نوزاد!

63- سوراخ كردن گوش راست نوزاد! 1- مسعدة بن صدقة: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: إنّ ثقب أذن الغلام من السنة و ختانه لسبعة أيام من السنة. سوراخ كردن گوش بچه از سنّت است و در هفتمين روز ختنه كردن نيز از سنّت است. «1»

2- حسين بن خالد گفت: از امام رضا عليه السلام از كيفيت و وقت تبريك گفتن به نوزاد پرسيدم؟ فرمود: إنّه لما وُلد الحسن بن على عليه السلام هبط جبرئيل على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بالتهنئة فى اليوم السابع، و أمره أن يسمّيه و يكنّيه و يحلق رأسه

و يعق عنه و يثقب أذنه، و كذلك حين ولد الحسين عليه السلام أتاه فى اليوم السابع فأمره بمثل ذلك، قال: و كان لهما ذؤابتان فى القرن الايسر و كان الثقب فى الأذن اليمنى فى شحمة الأذن، و فى اليسرى فى أعلى الاذن، فالقرط فى اليمنى، و الشنف فى اليسرى. وقتى كه حسن بن على عليهما السلام متولد شد جبرئيل براى تبريك گفتن به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرود آمد و او را امر كرد اورا نام گذارى كند و كنيه دهد و سرش را بتراشد و قربانى كند و گوشش را سوراخ نمايد و همچنين وقتى حسين عليه السلام متولد شد و در روز هفتم همان برنامه اجرا و براى آن دو كاكل در قسمت چپ سر بود و سوراخ در گوش راست در نرمه گوش و در گوش چپ بالاى گوش پس گوشواره در گوش راست و زينت در گوش چپ. «2»

3- عبد الله بن سنان: از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: ثقب أذن الغلام من السنة و ختان الغلام من السنة. سوراخ كردن گوش پسر و ختنه كردن او در سنت است. «3»

4- سكونى گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: يا فاطمة، اثقبى أذنى الحسن و الحسين

(عليهما السلام) خلافاً لليهود. اى فاطمه گوشهاى حسن و حسين را سوراخ كن كه بر

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 315

خلاف يهوديهاست. «1»

64- ختنه كردن پسران

64- ختنه كردن پسران براى حفظ بهداشت و سلامت پسر ختنه يكى از وظائف مهم پدر است كه در آينده به امراض گوناگون مبتلا نشود.

1- عياشى در تفسيرش: از زرارة: از أبى جعفر عليه السلام فرمود: ما أبقت السنة شيئاً حتى أن منها قصّ الشارب و الأظفار و أخذ الشارب و الختان. سنّت باقى نگذاشت چيزى را (از بهداشت و بهزيستى مگر اينكه آن را آورده و ذكر كرده است) حتى از آن است كوتاه نمودن سبيل و ناخنها و گرفتن سبيل و ختنه كردن!. «2»

2- طلحة بن زيد: از جعفر بن محمد: از پدرش: از پدران بزرگوارش از على عليهم السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم: إن الله عزّ و جلّ بعث خليله بالحنيفية، و أمره بأخذ الشارب و قصّ الأظفار و نتف الإبط و حلق العانة و الختان. خداوند خليلش (حضرت ابراهيم) را مبعوث كرد با (دين) حنيفيه و او را امر نمود به گرفتن سبيل و كوتاه كردن ناخن ها و تميز نمودن زير بغل و تراشيدن عانه و ختنه كردن. «3»

3- أحمد بن محمد از ابن فضال از عبد الله بن محمد بجلى از أبى عبد الله عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اختنوا «4» الصبيان و ارحموهم و إذا وعدتموهم شيئا ففوا لهم فانّهم لا يرون إلّا انكم ترزقونهم بچه ها را ختنه نمائيد و به آنها رحم كنيد و هرگاه به آنها وعده اى داديد، وفا كنيد آنها چنين مى پندارند روزى دهنده

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 316

آنهاشمائيد!. «1»

تأليف اين كتاب در تاريخ 14/ 8/ 1386 شمسى برابر با 25 شوال المكرم 1428 قمرى شب شهادت مظلومانه امام جعفرصادق عليه السلام پايان پذيرفت.

الحمد للّه أوّلًا و آخراً و ظاهراً و باطناً و الصّلوة و السّلام على خاتم رُسُله محمّد بن عبداللّه صلى الله عليه و آله و سلم و على آله غرّالميامين المنتجبين واللّعنة الدّائمة الأبديّة على أعدائهم أجمعين من الان الى لقاء يوم الدّين آمين يا ربّ العالمين

مصادر و منابع

مصادر و منابع 1- قرآن كريم.

2- نهج البلاغة: سيّد رضى قدس سره.

3- الأخلاق: أبو القاسم كوفى.

4- اصول كافى: محمد بن يعقوب كلينى قدس سره.

5- الأمالى: شيخ صدوق قدس سره.

6- الأمالى: شيخ طوسى قدس سره.

7- الإمامة و التّبصرة: على بن بابويه شيخ صدوق قدس سره.

8- الإستبصار: شيخ طوسى.

9- الترغيب والترهيب: طبرانى.

10- التّهذيب: محمد بن حسن (شيخ طوسى) قدس سره.

11- الجعفريات:

12- الخرائج و الجرايح: قطب راوندى.

13- الخصال: شيخ صدوق.

14- الدر المنثور: جلال الدين السيوطى.

15- السّرائر: محمد بن ادريس.

16- الرجال: محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشى.

17- الفوائدالقمّيّة: سيّد يوسف مدنى تبريزى.

18- القاموس المحيط: فيروز آبادى.

19- المحاسن: احمدبن عبداللّه برقى.

20- المستدرك: الحاكم النيسابورى.

21- المعجم الكبير: حافظ ابى القاسم سليمان بن أحمد الطبرانى.

22- المقنعة: محمد بن محمد (شيخ مفيد) قدس سره.

23- المقنع: شيخ صدوق قدس سره.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 318

24- المناقب: ابن شهرآشوب.

25- المنجد: لويس معلوف.

26- المهذب البارع: ابن فهد الحلى.

27- النهاية: ابن اثير.

28- النهاية: شيخ طوسى قدس سره.

29- الهداية: شيخ صدوق.

30- الوافى فى شرح اصول الكافى: ملاصالح مازندرانى.

31- اليواقيت: لابى عمر الزاهد.

32- بحارالأنوار: محمد باقر مجلسى قدس سره.

33- تحف العقول: ابن شعبة حرّانى

34- تفسير مجمع البيان: طبرسى.

35- تفسير فى ظلال القرآن: سيّد قطب چاپ پنجم سال 1386 قمرى- 1967

36- تفسير نمونه: جمعى از نويسندگان.

37- تفسير العياشى: ابونصرمحمد بن مسعود السّلمى العياشى. (م 320 ق)

38- تنبيه الخواطر: ورّام بن ابى فراس.

39- جامع الأخبار: على بن سعد خياط (ياصدوق ياصاحب مكارم الأخلاق)

40 ثواب الأعمال: شيخ صدوق.

41- جامع السعادات: محمد مهدى نراقى.

42- جامع الشّتات: ميرزا ابوالقاسم قمى (الجيلانى) قدس سره.

43- حليةالمتّقين: علامه محمد باقر مجلسى قدس سره.

44- دعائم الاسلام: قاضى نعمان بن محمد (يا شيخ صدوق)

45- دعوات الراوندى: قطب راوندى.

46- روضة الواعظين: الفتال النيسابورى

47- سنن الترمذى: الترمذى.

48- سنن ابى داود: 6292).

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 319

49- شجرة طوبى: محمد مهدى مازندرانى حائرى.

50- شرح نهج البلاغة: ابن ابى الحديد.

51- صحاح اللّغة: جوهرى.

52- طبّ الأئمّة: ابى عتاب عبداللّه بن بسطام بن سابور زيّات.

53- صحيح ابن حبّان: ابن حبّان.

54- صحيح البخارى: محمد بن اسماعيل بخارى.

55- صحيح مسلم: مسلم بن الحجاج القشيرى.

56- صحيفةالرضا عليه السلام.

57- عدةالدّاعى: ابن فهد حلّى.

58- عقاب الأعمال: صدوق.

59- علل الشرايع: شيخ صدوق.

60- عوالى اللئالى: ابن ابى جمهور الأحسائى

61- عيون الأخبار: شيخ

صدوق.

62- غررالحكم و دررالكلم: عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد الآمُدى.

63- فقه الرضا عليه السلام: على بن بابويه.

64- كشف المحجّة: سيد ابن طاووس.

65- قاموس اللّغة: فيروز آبادى.

66- قرآن كريم.

67- قرب الاسناد: عبداللّه بن جعفرالحميرى.

68- كامل الزيارة: ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفربن موسى بن قولويه.

69- كتاب (الزهد) حسين بن سعيد.

70- كتاب أبان بن تغلب (عثمان).

71- كشف الغمة: على بن عيسى.

72- كشف المحجة لثمرةالمهجة: سيد ابن طاووس.

73- كنز العرفان: فاضل مقداد.

والدين دو فرشته جهان آفرينش، ص: 320

74- كنز العمال: متقى هندى جونبورى.

75- لئالى الأخبار: شيخ محمد نبى توسيركانى.

76- لبّ اللّباب: قطب راوندى.

77- لسان العرب: ابن منظور.

78- مجمع الزوائد و منبع الفوائد: نورالدين على بن ابى بكر بن حجر هيثمى شافعى (م 807 ه).

79- مرآت العقول: علامه مجلسى.

80- مسائل على بن جعفر.

81- مستدرك الوسائل: محمد حسين نورى.

82- مستطرفات السرائر: محمد بن ادريس الحلى.

83- مسند الإمام الرضا عليه السلام: شيخ عزيز الله عطاردى.

84- مسند الشاميين: الطبرانى.

85- مصباح الشريعة: امام صادق عليه السلام (بحار).

86- معانى الأخبار: شيخ صدوق.

87- مغنى المحتاج: محمد بن الشربينى.

88- مفردات القرآن: راغب اصفهانى.

89- مكارم الأخلاق: حسن بن فضل الطبرسى.

90- منتهى الامال: شيخ عباس قمى.

91- من لايحضره الفقيه: شيخ صدوق.

92- موارد الظمآن: الهيثمى.

93- ميزان الحكمة: محمدى رى شهرى.

94- نوادر راوندى: چاپ نجف

95- نهج البلاغة: سيّد رضى.

96- وسائل الشيعة: شيخ حرّ عاملى

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109